Wednesday, Jul 9, 2025

صفحه نخست » شرحی اجمالی از رمان "شازده احتجاب" اثر هوشنگ گلشیری، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgبازنگری در این یادداشت که پیش‌تر نگاشته بودم، شباهت‌های معناداری با وضعیت کنونی جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای("شازده احتجاب"زمان جمهوری اسلامی) برایم تداعی کرد؛ از این‌رو، با افزودن نکاتی چند، تصمیم به انتشار آن گرفتم.

آنچه در تاریکی و پوسیدگی روایت‌شده‌ی "شازده احتجاب" می‌گذرد، بی‌شباهت به حال و روز این‌ روزهای جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای نیست؛ آینه‌ای است در برابر چهره‌ی نظامی که زوال را نمی‌بیند. و البته هشدار به کسانی که به عناوین مختلف در کنار جمهوری اسلامی، این نظام از درون پوسیده، قرار می گیرند و آزادیخواهان را به اینجا و آنجا وصل می کنند.

رمان شازده احتجاب، نوشته‌ی هوشنگ گلشیری، یکی از آثار برجسته و تأثیرگذار ادبیات مدرن فارسی است که با زبانی موجز، ساختاری نوگرا و نگاهی نمادین، لایه‌های عمیقی از تاریخ، سیاست، حافظه و هویت ایرانی را به چالش می‌کشد. در ظاهر، داستان، روایت واپسین روزهای زندگی "شازده احتجاب"، آخرین بازمانده‌ی یک خاندان اشرافی قاجاری است، اما در واقع، بازتاب زوال یک نظام اجتماعی، اخلاقی و سیاسی‌ست که همچون لایه ای پوشیده از آیینه‌ غبارآلود، تنها تصویر فروپاشی را منعکس می‌کند.

شخصیت اصلی، در فضایی بسته، خفقان‌آور و عمدتاً ذهنی، خاطرات خود و اجدادش را مرور می‌کند. ذهنیت او، سرشار از انکار، گناه، و تردید، در میانه‌ی گذشته و حال، واقعیت و توهم، تکه‌تکه شده است. شازده نه‌تنها قربانی گذشته است، بلکه خود نیز تداوم‌دهنده‌ی همان چرخه‌ی خشونت، سرکوب و سکوتی‌ست که در این خاندان تکرار شده است.

یکی از نمادهای کلیدی رمان، "عمارت کهنه" ای‌ست که خاندان قاجاری در آن زیسته‌اند. این عمارت با اتاق‌های سرد و خاموش، درهای چوبی سنگین، و فضاهای تودرتو، نماد یک ساختار سیاسی و اجتماعی فرسوده و استبدادی‌ست که ظاهری باشکوه دارد، اما در باطن از درون تهی و پوسیده است. همان‌طور که این عمارت رو به ویرانی‌ست، خاندان اشرافی نیز در حال نابودی‌ست، و شازده آخرین پاره‌ی این زنجیره است که دیگر توان تداوم ندارد.

گلشیری با این تصویرسازی، به‌روشنی ساختار استبدادی دوره‌ی قاجار را نقد می‌کند؛ دورانی که در آن قدرت موروثی، خشونت نهادینه و سرکوب، در چارچوبی به ظاهر منظم و اشرافی نهادینه شده بود. زنان در این رمان، اغلب بی‌صدا و منفعل‌اند؛ قربانیانی که یا حذف می‌شوند یا تن به سرنوشت می‌دهند. این تصویر، نه‌فقط نقدی بر ساختار خانوادگی قاجاری، بلکه نمادی از جایگاه سرکوب‌شده‌ی زن در سنت‌های استبدادی و مردسالار است.

در این میان، مسئله‌ی حافظه و فراموشی نیز نقش پررنگی دارد. شازده در برابر گذشته‌ای ایستاده که هم به آن وابسته است و هم از آن بیزار. او در تلاش است برخی چیزها را فراموش کند، اما حافظه همچون آیینه‌ای ترک‌خورده مدام گذشته را به او بازمی‌گرداند. این کشمکش، یادآور مسئله‌ی فراموشی تاریخی در سطح کلان جامعه‌ی ایران است؛ جایی که گذشته نه پاک می‌شود و نه به‌درستی فهم می‌گردد، بلکه تنها تکرار می‌شود.

در بُعدی دیگر، شازده احتجاب خود درگیر بحران هویت است؛ او نمی‌داند کیست، چه می‌خواهد، و کجای این زنجیره‌ی تاریخی ایستاده است. او نه قهرمان است و نه قربانی صرف، بلکه نماد نسلی‌ست که در بن‌بست تاریخ، میان سنت و مدرن، و میان میراث و انکار، گرفتار آمده است.

رمان، با همه‌ی ایجاز و ابهامش، بازتابی‌ست از وضعیتی آشنا؛ ساختاری سیاسی که به‌رغم فرسودگی و بی‌اعتباری، هنوز هم بر ستون‌هایی پوسیده ایستاده است. از این‌رو، شباهت شگفت‌انگیزی میان روایت گلشیری و وضعیت امروز جمهوری اسلامی به چشم می‌خورد. شازده احتجاب، با همه‌ی خفقان و کابوسش، شاید تلنگری باشد برای کسانی که فروپاشی تدریجی و روند زوال نظام پوسیده جمهوری اسلامی را نمی‌بینند و به عناوین مختلف، در کنار آن ایستاده‌اند.

در نهایت، "شازده احتجاب" نه‌فقط یک اثر ادبی، بلکه سندی است از مواجهه‌ی فرد با تاریخ، قدرت، حافظه و مرگ. اثری که به‌رغم حجم اندکش، دنیایی بزرگ از معنای سیاسی، اجتماعی، روانی و فلسفی را در خود جای داده است، و جایگاه آن در تاریخ ادبیات معاصر ایران، باقی خواهد ماند.





Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy