
آیا بنیامین نتانیاهو قادر است وعدهای تاریخی را عملی کند؟ وعدهای که ریشه در ۲۵۰۰ سال پیش دارد، هنگامی که کوروش بزرگ، یهودیان را از اسارت بابل آزاد کرد و راه بازگشت به اورشلیم و بازسازی معبد سلیمان را برایشان گشود. آیا اکنون زمان آن فرارسیده که فرزندان اورشلیم، با ادای دین تاریخی خود، به ملت ایران در رهایی از چنگال رژیمی ستمگر و قرونوسطایی یاری رسانند؟
یا آنگونه که منتقدان قسمخورده کشور یهود ادعا میکنند، اسرائیل در پی تضعیف ساختار ملی ایران است؟ آیا هدف نهایی چیزی جز هرجومرج، فروپاشی و تجزیه این سرزمین کهن نیست؟ آیا سیاستهای امنیتی اسرائیل در قبال ایران، نه بر پایه اتحاد تمدنها، بلکه بر مبنای مهار و تجزیه استوار است؟
یا باید گوش فرا داد به آن دسته از تحلیلگران و دوستداران نظم نوین منطقهای که آینده را در شراکت و همگرایی میبینند؛ در اتحاد میان دو ملت هوشمند، با فرهنگهایی ریشهدار و تاریخی پرشکوه، که میتوانند در کنار یکدیگر ستونهای جدیدی برای ثبات و پیشرفت خاورمیانه بنیان نهند؟
ایران و اسرائیل، دو تمدن زنده در قلب منطقهای آشفته؛ هر دو زخمی، هر دو امیدوار، و هر دو در تقاطعی سرنوشتساز قرار گرفتهاند که میتواند یا به آشتی تمدنها بینجامد یا به تکرار کابوسهای ویرانگر.
در مقاله پیشرو، تلاش کردهام تا از ورای شعارها، توهمات و پروپاگاندا، با نگاهی ژرف و بیپرده، به این پرسشهای سرنوشتساز پاسخی بدهم: آیا فصل جدیدی در روابط ایران و اسرائیل آغاز خواهد شد؟ و اگر آری، چه کسانی آن را خواهند نوشت؟ دشمنان آزادی یا معماران آینده؟
قدر مسلم آن است که اگر ایران پس از گذار از رژیم اسلامی، یکپارچه باقی بماند و دشمنانش در تجزیه و تکهتکه کردن آن ناکام بمانند، با تکیه بر موقعیت ژئوپولیتیکی بیرقیب، منابع انسانی تحصیلکرده، و ثروت طبیعی بینظیر خود، چنانچه از مدیریتی کارآمد و خردمندانه برخوردار شود، دیری نخواهد پایید که بار دیگر به بازیگری بیبدیل در عرصه سیاسی و اقتصادی خاورمیانه بدل گردد و قدرت استراتژیک خود را در منطقه اعمال کند.
این، واقعیتی است که هر تحلیلگر ژئوپولیتیکی برای آینده ایران در منطقه ترسیم میکند.
خاورمیانه، قلب راهبرد آمریکایی
از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده استراتژی سهگانهای را در قبال خاورمیانه در پیش گرفت: تسلط بر منابع انرژی، تضمین امنیت و برتری اسرائیل، و مهار هرگونه قدرت مستقل منطقهای، بهویژه رژیم اسلامی ایران.
جنگ عراق، مداخلات در سوریه و لیبی، روابط پیچیده با عربستان و کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس، و حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل، همه اجزای این معماری سلطه بودهاند.
با اینحال، طی سالهای اخیر، بهویژه پس از بحرانهای متعدد در افغانستان، عراق، و ناتوانی در مدیریت جنگهای اوکراین و غزه، و اکنون با روی کار آمدن دولت دوم ترامپ و نزاعهای بیانتها با اکثر کشورهای جهان ، بهویژه متحدان غربی ، مشروعیت رهبری جهانی آمریکا بهشدت تضعیف شده است.
در این خلأ قدرت، چین با استراتژی صبورانهی «صبر استراتژیک» و تمرکز اقتصادی، میکوشد جای آمریکا را در دل ملتهای خاورمیانه، و در نهایت در ساختارهای قدرت، بگیرد. اما ایالات متحده هنوز از ابزارهایی چون دلار، ارتش، پیمانهای امنیتی، و البته اسرائیل، برای حفظ جایگاه خود در منطقه بهره میبرد.
اسرائیل: از دژ در محاصره تا قدرتی پیشرونده
اسرائیل، که در دهههای گذشته خود را قربانی محیطی خصمانه و بیثبات میدانست، امروز در حال بازتعریف نقش خود بهعنوان قدرتی اقتصادی، فناورانه و نظامی است.
پیروزی برقآسای اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵ علیه تأسیسات هستهای ایران، جهان را شوکه کرد. این عملیات نهتنها برنامههای هستهای رژیم اسلامی را نابود و زمینگیر ساخت، بلکه جایگاه تلآویو را بهعنوان یک قدرت نظامی بیرقیب در منطقه تثبیت کرد.
در کنار قدرت نظامی، پروژه راهبردی کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC) نیز اسرائیل را به شاهراهی حیاتی میان شرق و غرب بدل کرده است.
با حمایت ضمنی واشنگتن، ریاض، دهلینو و اتحادیه اروپا، اسرائیل امروز حلقهای کلیدی در زنجیره اقتصادی جدیدی است که رقبایی چون ترکیه، ایران و حتی روسیه را دور میزند.
در حالیکه عربستان سعودی در حال گذار به نظمی اقتصادی،سیاسی جدید است و ترکیه با بحرانهای سیاسی و اقتصادی دستوپنجه نرم میکند، اسرائیل تنها قدرتی است که توانسته ثبات، فناوری، حمایت بینالمللی و بازدارندگی نظامی را همزمان حفظ کند. اما این موفقیت، بهایی دارد: ورود به مرحلهای از رقابتهای ساختاری با سایر قدرتهای بالقوه منطقهای، بهویژه ایران.
ایران: گذشتهی استبداد، آیندهای ناشناخته
ایران در چهار دهه گذشته، زیر سلطه رژیمی ایدئولوژیک و انقلابی، به بازیگری بحرانزا در منطقه بدل شد. با بهرهگیری از شبکهای از نیروهای نیابتی ، از حزبالله تا حشدالشعبی و از حوثیها تا حماس، و با تلاش برای توسعه برنامه هستهای، رژیم اسلامی هم تهدیدی برای امنیت اسرائیل بود و هم چالشی برای نظم مورد نظر غرب.
اما همزمان، انزوای اقتصادی و سیاسی، مردم ایران را در فقر، سرکوب و ناامیدی فرو برد.
با نابودی نسبی زیرساختهای هستهای در جنگ اخیر، و غیاب حمایت جدی چین یا روسیه، رژیم اسلامی بهطرزی بیسابقه تضعیف شده است. این شکست نظامی، فرصتی تاریخی برای ملت ایران فراهم کرده تا مسیر آزادی را باز کند. اما مسیر پیشرو آسان نخواهد بود.
ایرانِ آینده و اسرائیل
اگر روزی ایران از بند رژیم اسلامی آزاد شود، بیشک مردمانش خواهند کوشید جایگاه طبیعی کشور خویش را در منطقه بازپس گیرند. ایران، با تمدنی چند هزار ساله، منابع عظیم طبیعی، موقعیت ژئوپولیتیکی استثنایی، و مردمی پرانرژی و تحصیلکرده، شایسته آن است که در میان قدرتهای برتر منطقه بدرخشد.
اما راه قدرت هموار نخواهد بود.
اپوزیسیون دموکرات ایران، از هر گرایش و جناحی، باید آگاه باشد که جهان آینده، جهان رقابتهاست. باید فهمید که اگر ایران آزاد شود، در مسیر تبدیلشدن به قدرت منطقهای، ناگزیر وارد رقابتی تنگاتنگ با اسرائیل خواهد شد؛ اسرائیلی که با تکیه بر حمایت کامل آمریکا، فناوری پیشرفته، و استراتژیهای اقتصادی هوشمند، در پی تثبیت موقعیت خود بهعنوان قدرتی بیرقیب در منطقه است.
و برای تحقق این هدف، اسرائیل تنها به برتری نظامی و اقتصادی بسنده نمیکند؛ بلکه در بلندمدت، استراتژیهایی چون تجزیه احتمالی ایران، عربستان و ترکیه را نیز مدنظر دارد تا هیچیک از این کشورها نتوانند در آینده چالشی جدی برایش ایجاد کنند.
از همینرو، سیاستمداران آینده ایران نباید خام و سادهلوح باشند؛ آینده آزاد ایران نیازمند بینشی عمیق، عزمی راسخ، و اتحاد ملی است تا بتواند با حفظ استقلال و کرامت، در برابر هرگونه هژمونی مقاومت کند.
رقابت آینده ایران و اسرائیل تنها به حوزه نظامی محدود نخواهد بود. این نبرد، نبرد فناوری، نفوذ منطقهای، دیپلماسی هوشمند، و حتی نبرد روایتها خواهد بود.
اسرائیل در حال تبدیلشدن به موتور محرک اقتصاد منطقه است؛ از طریق پروژههایی نظیر IMEC و نقشی محوری در امنیت سایبری. اگر ایران بخواهد با اسرائیل رقابت کند، باید دست به انقلاب صنعتی و فناورانه بزند، دانشگاههای خود را آزاد و پویا سازد، اقتصاد خود را جهانی کند و سیاست خارجیاش را بر پایه احترام متقابل، نه شعارهای ایدئولوژیک، استوار نماید.
همچنین ایران باید در محیط پیرامونی خود شبکهای از متحدان فرهنگی، اقتصادی و امنیتی ایجاد کند. این یعنی همکاری با کشورهای آسیای میانه، قفقاز، هند، حتی برخی کشورهای عربی، و تعریف نقشی مستقل در معادلات جهانی.
اگر ایران بتواند خود را بهعنوان شریکی برابر معرفی کند، نه تهدید، نه پیرو، آنگاه میتواند از موضع قدرت با اسرائیل وارد گفتوگو شود. و این گفتوگو، نه از سر ضعف، بلکه از سر اعتمادبهنفس ملی خواهد بود.
باید اذعان کرد که اسرائیل امروز جلوتر است، اما آینده به اراده ملتها بستگی دارد.
رقابت ایران و اسرائیل میتواند بهجای ویرانی، به انگیزهای برای پیشرفت بدل شود؛ بهشرط آنکه ایران آزاد، مستقل و متحد باشد. هیچ سرنوشتی محتوم نیست، مگر آنکه ما آن را رها کنیم.
چین و نظم چندقطبی آینده
در همین فضای پیچیده، چین در پی ارائه بدیلی است بهدور از ایدئولوژیهای نظامیگرا و سلطهطلب. با تمرکز بر پروژه «کمربند و جاده»، پکن بهجای اتحادهای نظامی، بر اتصال اقتصادی، زیرساختی و فناورانه تأکید دارد. این راهبرد باعث شده چین روابطی همزمان و متوازن با اسرائیل، ایران، عربستان و مصر برقرار سازد.
با اینحال، جنگ اخیر میان اسرائیل و ایران نشان داد که چین هنوز آماده نیست برای دفاع از شرکای ضدغربی خود، همچون رژیم اسلامی، با آمریکا یا اسرائیل وارد تقابل شود. بنابراین، حتی در نظم نوین چندقطبی، اسرائیل جایگاهی ممتاز نزد همه قدرتها خواهد داشت.
جایگاه ایرانِ آزادشده در نظم جدید چیست؟
در جهانی که اسرائیل به قدرتی اقتصادی و نظامی بدل شده، آمریکا همچنان از آن حمایت میکند، چین بیطرفی فعال را پیش گرفته، و کشورهای عربی در حال بازتعریف جایگاه خود هستند، ایرانِ آزادشده باید پاسخ دهد:
آیا جایگاهی مستقل، قدرتمند و مؤثر برای خود در این نظم جدید میبیند؟
پاسخ، در اراده ملی، رهبری سیاسی آینده، و توانایی ایران در تعریف منافع راهبردی خود نهفته است. سه عامل در این مسیر حیاتیاند:
بازسازی هویت ملی و همبستگی سیاسی: ایران آزادشده نیازمند وفاق ملی، دموکراسی درونی، و بازتعریف مأموریت تاریخی خویش است.
ائتلافهای هوشمند چندجانبه: ایران باید بتواند با اروپا، هند، آسیای میانه و حتی کشورهای عربی رابطهای مبتنی بر احترام متقابل و منافع اقتصادی برقرار کند.
تنظیم رابطه با اسرائیل:
رابطه با اسرائیل نباید بر پایه دشمنی ایدئولوژیک گذشته باشد، اما نباید بهقیمت پذیرش سلطه یا چشمپوشی از منافع ملی نیز تمام شود.
تنها از مسیر دیپلماسی عزتمند، قدرت ملی، و اتحاد داخلی است که میتوان در برابر هر نوع هژمونی ایستاد.
خاورمیانه در پرتگاه یا در آغاز رنسانسی نوین؟
استراتژی بزرگ آمریکا همچنان بر رقابت با چین و حمایت از قدرتهای منطقهای همچون اسرائیل استوار است. این تسلط، از طریق ساختارهای امنیتی و متحدانی چون اسرائیل در خاورمیانه، ادامه مییابد. اسرائیل با پروژه IMEC توانسته از یک قدرت منطقهای به شاهراهی اقتصادی میانقارهای تبدیل شود.
اما این موفقیت، اگر به قیمت حذف یا تضعیف بازیگران مهم منطقهای مانند ایران باشد، منجر به بیثباتی دائمی خواهد شد.
ایرانِ آزادشده، اگر بتواند از این فرصت تاریخی بهره گیرد، نهتنها میتواند بقای خود را تضمین کند، بلکه نقش فعالی در ساختن نظمی نوین و عادلانه ایفا نماید؛ نظمی که در آن هیچ ملتی سلطهپذیر و هیچ قدرتی مطلق نباشد.
این مأموریت، اگرچه دشوار، اما ممکن است؛ بهشرطی که ایمان به آزادی، هویت ملی و اراده برای آیندهای بهتر، راهنمای راه باشد.