
در روانشناسی رفتاری، چهرههایی که تهدیدی برای ساختار نیستند، راحتتر در دل جامعه جا باز میکنند. مردم، خسته از خشونت و فریب، ترجیح میدهند با کسی همدلی کنند که «نمیفهمد» تا با کسی که «میفریبد». و این همان جاییست که پروژهی پزشکیان معنا پیدا میکند: تبدیل خشم به دلسوزی، اعتراض به تمسخر، و سیاست به نمایش.
سادهلوحی به مثابه سپر نظام
پزشکیان، با زبان بدن خنثی، لحن وجدانی، و پاسخهای کلی، تصویری میسازد که نه فقط از خشم مردم میکاهد، بلکه ساختار قدرت را از زیر بار مسئولیت رها میکند. او نه میداند، نه میخواهد بداند. و همین «ندانستن»، بهانهایست برای نظامی که میخواهد بگوید: «مشکل از ما نیست، از اوست.»
در این تصویر، آخوند مکار و سپاهی آدمکش پشت پرده میمانند. آنها نه در قاب دیده میشوند، نه در نقدها. پزشکیان، با ظاهر بیخطرش، همهی ناکارآمدیها را به دوش میکشد، بیآنکه قدرتی برای اصلاح داشته باشد. او سپر انسانی نظام است؛ قربانیای که مردم با او همدلی میکنند، تا ساختار از خشم در امان بماند.
مشارکت سیاسی یا مشارکت نمایشی؟
انتخابات اخیر، نه جشن دموکراسی، بلکه نمایش مهندسیشدهای بود برای بازسازی مشروعیت. مردم، با تصور اینکه «زندانبان عوض شده»، نه ساختار، پای صندوق رفتند. اما خیلی زود فهمیدند که پزشکیان، نه کلید تغییر، بلکه قفل جدیدیست بر همان درِ بسته.
مشارکت بالا، حاصل تصویرسازی بود، نه اعتماد. و این تصویر، با زبان ساده، چهرهی بیخطر، و وعدههای اخلاقی ساخته شد. اما چون ساختار قدرت تغییری نکرد، این مشارکت به گسستی عمیقتر انجامید؛ گسستی که حالا نه فقط از قوه مجریه، بلکه از کل نظام است.
لایههای نظری: هژمونی، زیستسیاست، سرمایه نمادین
گرامشی میگفت قدرت فقط با زور حفظ نمیشود؛ بلکه با رضایت. پزشکیان، چهرهایست که رضایت را نه از طریق برنامه، بلکه از طریق تصویر تولید میکند. او بخشی از هژمونی نظام است--چهرهای که مردم با او همدلی میکنند، بیآنکه بدانند این همدلی، ابزار کنترل است.
فوکو از «زیستسیاست» حرف میزد؛ از اینکه قدرت مدرن، بدنها را نه با شکنجه، بلکه با مدیریت احساسات کنترل میکند. پزشکیان، با ظاهر اخلاقیاش، احساسات مردم را مهندسی میکند؛ خشم را به دلسوزی، اعتراض را به تردید، و سیاست را به اخلاق تبدیل میکند.
بوردیو میگفت سرمایه فقط مالی نیست؛ نمادین هم هست. پزشکیان، با سرمایهی نمادین «صداقت»، «سادهزیستی» و «بیخطر بودن»، برای نظام مشروعیت تولید میکند. او نه اصلاحگر است، نه معترض--او نماد مهندسی رضایت است.
مقایسهی تاریخی: چهرههای بیخطر در خدمت ساختار
پزشکیان ادامهی سنتیست که نظام بارها از آن بهره برده است. در دههی ۷۰، محمد خاتمی با چهرهای اصلاحطلب و اخلاقمحور، آمد تا انرژی اعتراضی جامعه را تخلیه کند؛ اما ساختار قدرت را دستنخورده باقی گذاشت. در دههی ۹۰، حسن روحانی با ظاهر تکنوکرات و وعدههای تعامل جهانی، آمد تا اعتماد از دسترفته پس از احمدینژاد را بازسازی کند؛ اما در نهایت، به همان ساختار وفادار ماند.
و حالا در دههی ۱۴۰۰، پزشکیان با چهرهای اخلاقگرا، بیاختیار و بیخطر، آمده تا خشم پس از خیزشهای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ را مهندسی کند. او نه برای اصلاح آمده، نه برای پاسخگویی--بلکه برای حفظ ساختار، با چهرهای که مردم را آرام کند.
روایتهای مردمی: مهندسی احساسات در میدان واقعی
زن جوانی در تبریز میگوید:
«رأی دادم چون فکر کردم شاید این یکی کمتر بکشه.»
پیرمردی در کرمان میگوید:
«پزشکیان رو دوست دارم چون مثل بقیه عربده نمیکشه.»
اینها فقط احساسات نیستند؛ اینها محصول مهندسیاند. نظام، با تصویرسازی دقیق، احساسات مردم را به سمت چهرهای هدایت کرده که نه قدرت دارد، نه اختیار--اما مشروعیت میسازد.
نتیجهگیری: ابلهی که ابله نیست
پزشکیان، ابله نیست. او بخشی از پروژهایست که میداند جامعهی خسته، به دنبال چهرهای بیخطر میگردد تا با او همدلی کند. و نظام، با هوشمندی، این چهره را ساخته است. او نه برای اصلاح آمده، نه برای اعتراض--او آمده تا خشم را مهندسی کند، تا ساختار را حفظ کند، و تا مردم را در بازی اخلاقی، از سیاست دور کند.
و این همان جاییست که باید گفت:
ابلهی که ابله نیست، خطرناکتر از آخوندیست که میفریبد، و سپاهیایست که میکُشد.
مطلب بعدی...

شاهان پهلوی، رضا فرمند

شاهان پهلوی، رضا فرمند