مقدمه
در شرایط فعلی ایران نوعی «ول شدگی» بطور روزمره در سطح کلان حکمرانی تجربه میشود. رهبر ولایی که سر نخ همه تصمیم گیریها را در اختیار داشت پنهان است و گاه گاهی خود را به نمایش درمی آورد. از سوی دیگر فضای رسانه ای در اختیار رجزخوانی ها فرماندهان سپاهی است. افزون بر این شاخص های گوناگونی نشان از چند پارگی حکومت دارد. توپخانه ناسزای جناههای گوناگون شاهدی بر این ادعاست. در این میان «فصل خطابی» که کشمکش میان الیگارشهای ولایی سامان میداد غایب است. آنچه نوعی «ول شدگی» در نظم و نظام مدیریت عمومی کشور مشاهده میشود را میتوان فروپاشی نهادی (Institutional Breakdown) خواند. پژوهش در باب دوام و یا افول رژیمهای اقتدارگرا و استبدادی نظیر رژیم ولایی یکی از پرسشهای اصلی در ادبیات علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی است.
نظریههای نهادی از جمله چارچوبهای نظری پرکاربرد برای تبیین این پدیدهاند. جمهوری اسلامی ایران - یا آنچه میتوان در حقیقت «رژیم ولایی» نامید - نمونهای بارز از نظامی است که در آن فروپاشی نهادی (Institutional Breakdown) به وضوح مشاهده میشود؛ به این معنا که نهادهای رسمی همچون دولت، مجلس، قوه قضائیه و انتخابات، کارکردهای اصلی خود را از دست داده و به پوستههایی نمادین تبدیل شدهاند. با این حال، این نظام همچنان قادر به تداوم حیات سیاسی خود بوده است. پرسش اصلی این یادداشت این است که: چه شاخصهایی از فروپاشی نهادی در رژیم ولایی قابل شناساییاند و چه عواملی باعث بقای آن شده است؟
تفاوتهای «فروپاشی نهادی» و «فروپاشی کلی یا کامل»
باید بین «فروپاشی نهادی» و «فروپاشی کلی یا کامل» (Regime Collapse / State Collapse) تفاوت قائل بود.
۱. فروپاشی نهادی (Institutional Breakdown)
تعریف: نهادهای رسمی سیاسی، اقتصادی و حقوقی کارکرد خود را از دست میدهند و تبدیل به پوستهای بیاثر میشوند.
وضعیت: نظام سیاسی همچنان وجود دارد، اما عملکرد آن عمدتاً بر پایهی شبکههای غیررسمی، موازی و شخصی اداره میشود.
نمونهها:
رژیم ولایی (نهادهای انتخابی و رسمی بیاثر، ولی سپاه و بیت رهبری فعال).
ونزوئلا (پارلمان بیخاصیت، اقتصاد رانتی دست ارتش و دولت).
ویژگیها:
دولت هنوز سرزمین و جمعیت را کنترل میکند.
نهادهای رسمی بیشتر نمادیناند.
کارآمدی پایین ولی بقای نسبی ممکن است.
2. فروپاشی کلی / کامل (State Collapse / Regime Collapse)
تعریف: کل ساختار سیاسی-اجتماعی فرو میریزد و دولت توانایی کنترل سرزمین، منابع و جمعیت را از دست میدهد.
وضعیت: قدرت مرکزی از میان میرود و شکاف امنیتی، جنگ داخلی یا مداخله خارجی بروز میکند.
نمونهها:
سومالی در دههی ۱۹۹۰ (فروپاشی دولت و شکلگیری حکومتهای محلی).
لیبی بعد از ۲۰۱۱ (خلأ قدرت پس از سرنگونی قذافی).
ویژگیها:
دولت فرو میپاشد و اقتدار سیاسی چندپاره میشود.
بروز جنگ داخلی یا جداییطلبی.
شاخصهای فروپاشی نهادی در رژیم ولایی
۱. سیاسی
چندپارگی میان نهادهای قدرت (بیت رهبری، سپاه، جناحهای حکومتی).
بیاثر شدن قوه مجریه و مقننه در برابر ولایت فقیه.
فقدان مکانیزم شفاف برای جانشینی رهبری.
۲. حقوقی-نهادی
غلبه احکام حکومتی بر قانون اساسی.
فقدان استقلال قوه قضائیه و تبدیل آن به ابزار سرکوب.
۳. اقتصادی
کسری بودجه ساختاری و مزمن.
فساد نهادی و گسترش شبکههای رانتی.
ناترازی مزمن در نظام بانکی و انرژی.
۴. اجتماعی
فرسایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی.
مشارکت انتخاباتی در پایینترین سطح تاریخی (کمتر از ۴۰٪ در ۱۴۰۲).
موج مهاجرت نخبگان و فرار سرمایه انسانی.
۵. امنیتی
جایگزینی نیروهای موازی (سپاه، بسیج، نیروهای خودسر) با ارتش و پلیس حرفهای.
اتکا به سرکوب خشن و فقدان ظرفیت حلوفصل مسالمتآمیز بحرانها.
۶. بینالمللی
انزوای دیپلماتیک و قطع پیوند با نهادهای بینالمللی (مانند FATF).
جایگزینی وزارت خارجه با شبکههای نیابتی تحت مدیریت سپاه قدس.
این شاخصها نشان میدهد که ساختار رسمی نظام ولایی دچار نوعی حکمرانی موازی (Dual governance) شده است؛ بهگونهای که نهادهای رسمی صرفاً پوستهای برای مشروعیتبخشی به تصمیمات نهادهای موازی محسوب میشوند
عوامل بقای رژیم ولایی
با وجود فروپاشی نهادی، رژیم ولایی همچنان قادر به بقاست. مهمترین عوامل این تداوم عبارتاند از:
۱. سرکوب سازمانیافته و چندلایه
سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات و نیروهای لباسشخصی شبکهای از سرکوب سخت و نرم ایجاد کردهاند که مخالفان را در نطفه خفه میکند.
۲. رانت و اقتصاد غیرشفاف
درآمدهای نفتی و مؤسسات مالی وابسته به بیت رهبری و سپاه منبعی برای تأمین رانت و خرید وفاداری سیاسی فراهم میکنند .
۳. ایدئولوژی و گفتمان مذهبی
گفتمانهایی نظیر «ولایت فقیه»، «مقاومت» و «امت» به مثابه ابزار مشروعیتبخش عمل میکنند و مناسک مذهبی سرمایهی نمادین برای نظام تولید میکنند.
۴. شبکههای نهادی موازی
ساختار دوگانهی نهادهای رسمی و موازی انعطافپذیری خاصی برای رژیم ایجاد میکند. در بحرانها، نهادهای موازی جایگزین نهادهای رسمی میشوند.
۵. تهدید خارجی و سیاست دشمنسازی
تصویر دائمی «دشمن خارجی» (ایالات متحده، اسرائیل، عربستان) زمینهی انسجام نسبی درونی و سرکوب داخلی را فراهم میآورد.
۶. ضعف و پراکندگی اپوزیسیون
نبود یک اپوزیسیون منسجم و سرکوب سازمانهای مدنی و صنفی، گذار مسالمتآمیز را دشوار کرده است.
نتیجهگیری
رژیم ولایی از حکمرانی با نوعی فروپاشی نهادی تدریجی مواجه است. نهادهای رسمی آن از کارکرد تهی شده و صرفاً در سطح نمادین باقی ماندهاند. با این حال، این نظام از طریق ترکیب سرکوب چندلایه، توزیع رانت، گفتمان مذهبی و شبکههای نهادی موازی توانسته است به بقای خود ادامه دهد. این عوامل اما بیش از آنکه راهحلی پایدار باشند، نقش «مسکن» را ایفا میکنند؛ چرا که به مرور زمان بر شدت بحران مشروعیت و ناکارآمدی افزوده و احتمال فرسایش نهایی نظام را افزایش میدهند.