مفهوم چپ همیشه بیانگر مضمونی مترقی است؟ هرگز. در جهان چپ های زشتکار و نیز جنایتکار بسیار بودهاند. گرایش هایی در چپ بوده اند که خواهان نوعی تغییر برای عدالت اجتماعی بوده اند و نیز به جانبازی در برابر دژخیم دست زده اند. ولی در بسیاری موارد تاریخی شعار عدالت اجتماعی و حمایت از زحمتکشان پوششی برای اعمال استبداد یک گروه کوچک و توتالیتاریسم بوده است.
مارکس و توتالیترها
از نظر تاریخی کارل مارکس نوعی تئوری فلسفی و جامعه شناختی و اقتصادی ارائه کرد. او یک تئوریسین مهم در تاریخ اندیشه است. ولی مارکس از همان ابتدا دارای مطلق گرایی و دگماتیسم بود. درک او از تاریخ برپایه ماتریالیسم تاریخی نفی تنوع و پیچیدگی تاریخی جامعه انسانی جهانی بود. درک تئوریک انتقادی او از نظام اقتصادی انگلستان با نوآوری همراه بود ولی عمومیت بخشیدن نابجا و تبدیل طبقه کارگر به پرولتاریای اسطوره ای یک خطای بزرگ بود. این خطای مهلک، او را به طرفداری از دیکتاتوری پرولتاریا و کشتار بورژوازی کشاند. تئوری ارزش افزوده و تحلیل طبقاتی او در جهان کنونی نامفهوم بوده و کمکی به درک جهان کنونی نمی کند.
لنین یک سیاستمدار زیرک مستبد بود. استالین یک مستبد زمخت و جنایتکار بزرگ بود. مائو یک رهبر دهقانی ناسیونالیست استالینیستی بود. تمام رهبران اروپای شرقی فاسد و سرکوبگر بودند. کاسترو با تصرف قدرت سیاسی مخالفان خود را سرکوب کرد و کشورش را در اختیار شوروی قرار داد. رهبران خمرهای سرخ کامبوج تبهکاران و آدمکشان بیرحمی بودند. میلیون ها انسان توسط کمونیست های جهان قتل عام شده اند.
همه کمونیست هایی که در احزاب کمونیست کشورهای سوسیالیستی بودند طرفدار توطئه و دیکتاتوری بودند و با دستگاه های پلیسی و جاسوسی در سرکوب مخالفان بسیار فعال بودند. اغلب احزاب کمونیست های جهان سرسپرده مسکو و پکن بودند. این تاریخ را بدون شیفتگی ایدئولوژیکی باید نگاه کرد. ولی افراد بسیاری با وابستگی های روانی و فکری خود از آزاداندیشی بدور هستند و دارای تقدسگرایی می باشند. هیچ یک از این رهبران چپ مارکسیستی افراد مترقی و مقدس نبودند و آنها ضربه های مهلکی به بشریت وارد ساختند.
چپ شیفته خمینی و انسداد اندیشه
حال از جهان به ایران بیائیم. یادآوری کنیم که چپ ایران دگماتیست بوده و بنام پرولتاریا طرفدار زندان و کشتن همه مخالفان و گروههای اجتماعی دیگر در جامعه سوسیالیستی بوده اند. تمامی سیاست ها و نظریه های چپ برای ایران اشتباه و ضددمکراتیک بود. در زمان پهلوی دوم بسیاری از جوانان چپ عاشق کاسترو و خشونت چریکی بودند و نیز کسانی بودند که شیفته اسلام گندیده استعماری بودند. در آستانه انقلاب شوم 57 بخش مهمی از چپ ها در کنار و در خدمت خمینی بودند و بخش دیگر مخالف رژیم حاکم بوده و صادقانه به مبارزه سیاسی ادامه دادند، اما دارای افکار دیکتاتوری برای سوسیالیستم و «مدینه فاضله» کمونیسم بودند. چپ هایی هم که در کنفدراسیون جهانی بودند اغلب طرفدار خمینی بودند و جنبش ارتجاعی 15 خرداد خمینستی را مبارزه ضدامپریالیستی و مترقی تحلیل می کردند و هر سال جشن می گرفتند. یادآوری کنیم که کنفدراسیون دو نماینده به عراق برای دیدار محرمانه خمینی می فرستد. تصمیم گیرندگان آنزمان کنفدراسیون جهانی هنوز زنده هستند ولی نمی خواهند راز نهفته را آشکار سازند.
بیائیم در خود، این وابستگی ایدئولوژیکی به مارکسیسم استالنیسم مخرب و اسلامیسم شیعه گری ویرانگر را تحلیل کنیم و بعنوان یک انحراف عمیق و بیماری سیاسی و ایدئولوژیکی بشکافیم. ولی امروز پس از پنج دهه این وابستگی ساختاری فلج کننده در ذهن و ناخودآگاه بسیاری باقی مانده است. من نقدی به خود در سال 1986 بنام «روشنفکر چپ مکتبی» نوشتم و گرایش خود را برای جمهوریت اعلام داشتم.
آیا دیروز چپ مقدس بود و آیا امروز چپ مقدس است؟ هرگز. افراد چپ همیشه شیفته خودشان هستند و در نگاه آنها، رفقا همیشه «پاک» هستند و عیب هایشان قابل چشم پوشی است. این خودشیفتگی، رئالیسم و خردمندی آنها را محدود می کند. در نگاه آنها یک ترازوی بیعدالتی وجود دارد: آنها و یاران آنها همگی مترقی هستند و دیگر همه ارتجاعی می باشند. این قضاوت خودپسندانه یک ذهنی گری غیرعادلانه محض است. در بهترین حالت امروز اغلب چپ ها ساده لوح و کم دانش و طرفدار نظام استبدادی «رفقا» هستند، استبدادی که برای کارگران «دلسوزی» میکند تا فردا بر آنها سوار شود. چپ هایی هستند که مانند افراد دینی رفتار میکنند و امر تقدس در ذهن آنها و مذهبی ها عمیق است. چپ ها فاقد زایش فکری می باشند و آنجایی هم که از تغییر حرف می زنند ضدیت خود را با لیبرالیسم سیاسی حفظ می کنند و به پارادایم جدید نمی رسند. چپ های بسیاری بوده اند که علیه ظلم مبارزه کرده اند، ولی در اینجا نقد الگوی فکری آنها، ایدئولوژی دگماتیستی آنها و انتقادناپذیری آنهاست.
آنها برخود می بالند که «چپ» هستند و لیبرالیسم سیاسی را نفرت انگیز می دانند. غرور نابجای آنها نابینایی تاریخی تولید می کند. دیروز در انقلاب اسلامی بسیاری از شاعر و نویسنده و روشنفکر چپ در برابر فاشیسم اسلامی خمینی زانو زدند و با کانون نویسندگان به دیدار ولی فقیه رفتند. آنها با ایدئولوژی ویرانگر اسلام ازخودبیگانه شده بودند و گلسرخی ها و دانشورها و ابتهاج ها و کسرائی ها و دیگران به افتخار اسلام و آخوندها، اندیشه ورزی را قتل عام می کردند. در میان چپ ها این سنت زشت امروز هم ادامه دارد. استبداد شاه و جنایت ساواک در دیروز تمام ذهن آنها را اشغال نموده و آنها قادر به درک ابعاد هولناک جنایت های جمهوری اسلامی و تراژدی کنونی جامعه نیستند. آنها تفاوت ها را نمی بیند و جنایت ناشی از اسلام و آخوند را خوب تشخیص نمی دهند. متاسفانه بسیاری از آنها در ازخودبیگانگی ناشی از اسلام شیعه قرار دارند و بی سبب نیست که پیوسته در جستجوی نزدیکی و مماشات با ملی مذهبی ها و نواندیشان دینی و اسلامگرایان رنگارنگ قرار دارند.
در میان همین افراد، کسانی بیانیه میرحسین موسوی را مورد ستایش قرار داده و برای نماینده خط طلایی امام امضا جمع می کنند. شماری از این افراد تبدیل به ماشین تحریف و جعل و ناسزایی گوئی شده اند. حمله به برخی افراد دانشگاهی مستقل، کینه سخت به گرایش پادشاهی خواهان و لیدر آنها شاهزاده رضا پهلوی، حمله به دمکراسی غربی، حمله به منتقدان اسلام، برخوردهای خصمانه و بی ادبانه به برخی شخصیت ها، حمایت آشکار یا ضمنی از حماس، همسوئی عملی در جنگ 12 روزه با رژیم و غیره از جمله رفتارهای گروههایی از میان آنان است. چپ ایران بطور وسیع آسیب دیده است و در چنین شرایطی هیچ کار جدی و هیچ پروژه جانانه ای نمی تواند ارائه دهد. فرسودگی عمیق است، این مطلب را تجربه 47 ساله می گوید.
فقدان برنامه
متاسفانه چپ ها پس از 47 سال حکومت اسلامی هیچ برنامه ای برای اقتصاد و ائتلاف سیاسی و آموزش و محیط زیست و تراژدی خرافه پرستی و تندرستی مردم و نفت و انرژی پاک و قدرت سیاسی لائیک وغیره ندارند و هیچ کتابچه و سندجدی منتشر نکرده اند. وعده ها بسیارند. آنها پیوسته می گویند این کار یا آن کار را باید انجام داد ولی بی عملی مزمنی مانند خوره آنها را فلج ساخته است. این دوستان دارای انرژی هستند ولی از قدرت خود بهره نمی برند و همسوئی ها را تقویت نمی کنند. آنها اغلب راهپیمایی دیگران را بایکوت می کنند، دیگران را «نجس» میدانند، جلسه بحث باز با سخنرانان «غیرخودی» ندارند، معضل های بزرگ ایران را مورد توجه قرار نمی دهند. آنها دل خوش میکنند که مرتب ایراد دیگران را یادآوری کنند ولی خود فاقد برنامه اثباتی جدی و نوشته شده می باشند. کینه ورزی و رادیکالیسم کلامی و یک جانبه نگری جای برنامه را نمی گیرد. برنامه کتبی صد صفحه ای شما برای ایران کجاست؟ پیشرفت شما در نزدیکی سازمانی یا ائتلافی کجاست؟ می گوئید به چپ انتقاد نکنید. پس پاسخ دهید شما که مدعی تصرف قدرت سیاسی در ایران هستید، انتقاد شما از مارکسیسم و اسلامگرایی و نقد سکتاریسم و خود بزرگنمایی شما کجاست؟
اگر از آنها بپرسید بعنوان چپ مبنای فکری شما چیست. اغلب با سکوت و سخن پراکنده روبرو می شوید. کتاب های مرجع تئوریک فلسفی و اقتصادی و تکنولوژیکی و علمی ندارند. البته چپ ها متنوع هستند و انتظار یک پاسخ نیست. ولی پاسخ آنها گنگ و در کلیات باقی میماند. آنها اقتصاد دولتی را دوست دارند، به سوسیالیسم شیفته هستند، مانند لنین صحبت از شورا میکنند و به سرمایه داری جهانی ناسزا می گویند و حرف لنین در کتاب «امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه داری» در سد سال پیش را تکرار می کنند. ذهن آنها در الگوی های گذشته حرکت می کند. ما میدانیم که اقتصاد دولتی بدترین و فاسدترین اقتصاد است و مدل اقتصاد سوسیالیستی شوروی و چین و کوبا یک بن بست کامل بود. ما میدانیم شوراهای لنینی حلقه ارتباطی بلشویک ها بود و شوراها با کنترل حزبی، فرقه هایی برای«رفقای حزبی» بودند. ما میدانیم که سوسیالیسم و کمونیسم شکست خوردند.
خیلی روشن است اقتصاد بازار و رقابت بنگاه ها و ابتکار انسان ها و توجه اساسی به محیط زیست و زیستبومگرایی جهانی و نوعی عدالت اجتماعی و دمکراسی، بنیاد مطلوب یک نظام پویاست. من در کتاب «بحران بزرگ» به نقد بینش های کهنه پرداخته درک اقتصادی و زیست محیطی جدیدی را مطرح میکنم. در کتاب «گیتی مداری، لائیسیته و قدرت سیاسی در ایران» نقد خود از توتالیتاریسم سیاسی و اسلامی را ارائه می نمائیم و چالش بزرگ لائیسیته را توضیح می دهم. در کتاب «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» نقد تاریخی و فلسفی و جامعه شناختی خود را ارائه نموده و پروژه های فرهنگی برای گسست هویتی و آینده ایران مطرح می سازم.
متاسفانه چپ جز توهم و فکر کهنه، چیزی برای جهان ما و جامعه ایران ندارند. من از آنها دعوت میکنم به نقد هویت ایدئولوژیکی خود پرداخته و به طرح اندیشه های تازه بپردازند. در این راستا، کتاب های برشمرده در بالا و نیز بسیاری کتاب های فلسفی و اقتصادی و جامعه شناختی در جهان و بالاخره اراده جسورانه و آگاهانه برای تغییر، یاری دهنده می باشند.
جلال ایجادی
جامعه شناس - دانشگاه پاریس
---------------------------------------------------------
توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در 420 برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، 330صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در 350 برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است.
جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.