ضرورت بازتعریف نقش سیاسی
من به عنوان یک جمهوریخواه که سالها برای استقرار حاکمیت ملی و دموکراسی در ایران تلاش کردهام، با کنارهگیری کامل شاهزاده رضا پهلوی از صحنه سیاسی ایران مخالفم. این مخالفت نه از سر نوستالژی بل بر پایه یک ارزیابی راهبردی برای آینده است.
برای ارائه یک تحلیل منصفانه، باید به میراث دوگانه دوران پهلوی اذعان کرد. از یک سو، نمیتوان انکار کرد که در آن دوران با همراهی صاحب فکران و صاحبنظران و وطن پرستان، ایران گامهای بلندی برای خروج از ساختار قبیلهای و حرکت به سوی مدرنیته برداشت و زیرساختهای مهمی ایجاد شد. در دوره محمدرضاشاه نیز ثبات اقتصادی و اعتبار بینالمللیِ گذرنامه ایرانی از دستاوردهای قابل توجه بود. اما از سوی دیگر، این پیشرفتها همواره در سایه حاکمیتی استبدادی و دیکتاتوری به دست آمد؛ میراثی از سرکوب که امروز نیز بر سرنوشت سیاسی ایران سایه افکنده است.
تحلیل یک استراتژی ناکارآمد
به باور من، چالش کنونی اپوزیسیون ایران، کنارهگیری شاهزاده رضا پهلوی نیست، بلکه ضرورت یک بازتعریف بنیادین در نقش سیاسی ایشان است. برای چهار دهه، شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک چهره ملی و نماد وحدت از سوی طرفدارانشان در اپوزیسیون مطرح بودهاند اما تا به امروز این استراتژی به موفقیت چشمگیری منجر نشده است. شوراهای متعدد، پیمانها و ائتلافهایی که با محوریت ایشان یا مشارکت فعالشان شکل گرفت، یکی پس از دیگری به بنبست رسیدند.
ریشه اصلی این ناکامی، تلاش برای ایجاد یک وحدت تصنعی بر گرد یک فرد، به جای ایجاد یک ائتلاف عملگرا میان جریانهای فکری متفاوت بود. این رویکرد، در عمل به محاصره شدن ایشان توسط افراد فاقد صلاحیت و فرصتطلب منجر شد که با سوءاستفاده از جایگاه نمادین ایشان، نه تنها به اعتبار خود وی و میراث پهلوی لطمه زدند، بلکه چرخه ناامیدی و بیاعتمادی را در میان مخالفان جمهوری اسلامی تشدید کردند.
رهبری یک جریان، نه تمام اپوزیسیون
راه حل، کنارهگیری نیست، بلکه یک تغییر جهت استراتژیک است. شاهزاده رضا پهلوی به جای ایفای نقش فرا-جناحی و وحدتبخش که عملاً ناموفق بوده است، باید جایگاه واقعی و طبیعی خود را بپذیرند:
- پذیرش رسمی رهبری جریان پادشاهیخواه: ایشان باید به طور مشخص و رسمی، رهبری جریانهای پادشاهیخواه و مشروطهطلب را بر عهده بگیرند. این اقدام پایگاه سیاسی و طبیعی ایشان را مستحکم کرده و به حامیانشان هویتی روشن و سازمانی منسجم میبخشد.
- رقابت در یک سپهر سیاسی کثرتگرا: با این کار، ایشان میتوانند به عنوان رهبر یک جریان قدرتمند و مشخص--و نه به عنوان نماد مبهم کل اپوزیسیون--در سپهر سیاسی ایران حضور یابند. این امر راه را برای رقابت و همکاری سالم با دیگر جریانهای سیاسی، از جمله جمهوریخواهان، بر اساس اصول دموکراتیک باز میکند.
نتیجهگیری: بنیادی برای آیندهای دموکراتیک
پذیرش این نقش جدید از سوی شاهزاده رضا پهلوی، به توهم "وحدت اجباری" پایان داده و به شکلگیری یک اپوزیسیون سالم، کثرتگرا و مبتنی بر واقعیتهای سیاسی کمک میکند. یک جریان پادشاهیخواه منسجم به رهبری ایشان، در کنار دیگر نیروهای دموکراسیخواه، میتواند ائتلاف قدرتمندتری را برای گذار از جمهوری اسلامی تشکیل دهد.
در نهایت، این مردم ایران هستند که در یک مجلس مؤسسان آزاد، شکل نهایی حکومت آینده را تعیین خواهند کرد. نقش امروز نخبگان سیاسی، نه تحمیل یک راه حل، بلکه ساختن مسیرهای شفاف و کارآمد برای رسیدن به آن روز آفتابی است.
ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم

فرسودگی در چپ ایران، جلال ایجادی

این امریکایی ها، گیله مرد