
بدقت به ترکیب شرکت کنندگان می نگرم در جستجوی افرادی هستم که با نام پیش کسوتان سلطنت طلب در رسانه های مختلف حضور د ارند . جز آقای نوری زاده ،آقای دکتر منصور، بیژن کیان که تلاش دارد حضورش هه جا دیده شود خبری از آقای امیر طاهری ،از آقای تقی زاده و.... نیست .
از یکی از آشنایان علت را می پرسم .لبخندی می زند می گوید "همان داستان قدیمی دو سلطان در اقلیمی نگنجند! صد درویش در گلیمی بخسبد" د رد آور است داستان کسانی که خود را کاتولیک تر از پاپ میدانند وتفکر خودرا وحی منزل! گویا آنچه که شاهزاده وتیم جوانش در آئینه نمی بینند آنها در خشت خام می بینند. درد جامعه وگروه ها که تا امروز مانع از رسیدن به اتفاق نظر گردیده.
به جریانی که به آن تعلق داشتم فکرمی کنم. در این چند ساله بعد انقلاب از چه سخت راهه ها وبیراهه ها که عبور نکرده ایم؟ هر کدام ساز خود زدیم و راه خود رفتیم بی آنکه بوظیفه اصلی خود که تلاش در راستای شکل دادن بیک ائتلاف همه گانی باشیم .بیاد اخوان می افتم .وشعر چاووشی او که مانند ما در این فضای دل تنگ بود وهر سازی که می شنید بد آهنگ ! میخواست قدم در راه بگذارد و ببیند" آسمان هر جا آیا همین رنگ است."
چند روزی بیشتر از آمدنم بتهران نمی گذشت که من را در جمعی قرار دادند که مسئولش آقای"مهدی فتاح پور" بود.
ترکیبی غریب از تیپ های مختلف که دریک چیز مشترک بودند .هیچ کدام جز من ومریم سطوت نه این حوزه ونه زیرمسئولیت آقای "مهدی فتاح پور" براین حوزه راقبول نداشتند .عباس سماکار همیشه آرام بود ودر سکوت! بود ونبودش را در جلسه احساس نمی کردی با آن چشمان آبی روشن در تو خیره می شد چیزهائی به آرامی زیرلب می گفت بسیار مودب به همان متانت از آن حوزه وسپس از سازمان رفت
دیگری آقای "مهدی سامع" بود که اصلا نه تنها مهدی فتاح پور بلکه فرخ نگهدار را هم قبول نداشت.
بگونه ای همه رهبران فعلی سازمان فدائی که عمدتا رها شدگان زندان بودند را نوچه های خود می دانست واز این که بجای رهبری در حوزه بی نام ونشانی نشسته قبول نداشت .نشستن درکنار افراد روی دست مانده که در هیچ گروه بندی قرارنمی گرفتند.ناراضی از این که یک بچه زیرک که در گروه بندی فرخ قرار داشت وخوب می توانست دوغ ودوشاب را درهم آمیزدمسئولش کرده!و بی نام ونشانی چون من را در کنارش گذشته بودند احساس حقارت می کرد.
تا این که اونیز در نهایت بعنوان متولی هویت برباد رفته سازمان فدائی ونماینده دائم العمر ورهبر بلامنازع جریان فدائی بعد مدتها صندلی مناسبی در سازمان مجاهدین یافت درگوشه ای از شورای مرکزی مجاهدین جا خوش کرد وتا امروزهم از حق وآب گل فدائیان دفاع می کندواطلاعیه واعلامیه در چهار چوب سیاست های مجاهدین و قبول زعامت مریم بر شورا صادر میکند.
امروز که بعد چهل سال که در این همایش نشسته ام وبه این پروسه نیم قرنی "اشتباه نکیند متجاوز از نیم قرن "سازمان فدائی مانند یک فیلمی تاریخی که می رود در زمره فیلم های زیر خاکی قرار بگیرد نگاه می کنم.چیزی جز کشمکش قدرت که زیر عنوان نقطه نظرهای مختلف نسبت به امرچگونگی سازمان دهی مبارزه با جمهوری اسلامی و رسیدن به حکومتی آزاد ،سکولار ،دموکراتیک و بر آمده از دل یک انتخابات آزاد صورت می گیرد چیزی نمی بینم .
نیم قرن کشمکش نفس گیر برسر یک کلمه ،حتی یک حرف !دادن اطلاعیه ها واعلامیه هائی که بعد این همه سال هنوز در عمل منجر بیک تاثیر گذاری عینی در جامعه نگردیده واما باعث بی شماردرگیری ها .جدائی ها شده است .
هرکس تعدادی هم فکر یافته وراه خود جدا نمود.چندین وچند سازمان فدائی! تعدادی اکتفا بر آن نکرده شروع به شکل دادن اتحاد جمهوری خواهان نمودند.که آن نیز امروزبه قطعات پازلی تبدیل شده که برعکس عمل می کند. جریان های متعدد جمهوری خواهان که برعکس جمع شدن وشکل دادن بیک تصویر کامل و عمومی مرتب در حال تجزیه شدن به پازل های کوچک هستندکه جز اغتشاش در صف مبارزه قدمی تعین کننده بر نداشته اند.
با وجود دیدن این همه پراکندگی و اثرات مخرب آن که بر تداوم حکومت جمهوری اسلامی می افزاید ! هرگز این سوال را در ذهن ما ایجاد نشده که نتیجه عملی این همه جدا شدن ها، اعلامیه ها و اطلاعیه ها دادن ها در زندگی ومبارزه مردم چه بوده است؟ سوالی که هر فرد وسازمان چه اقتصادی ،اجتماعی ،سیاسی وهنری باید از خود بکند.
سال هاست در دنیای ذهنی خود با اصرار بر این که عینی گرا تر از ما هیچ جریان دیگری نیست .هر تراوش ذهنی ،هر منیت فردی ،هر پیشداوری ملهم از باورهای ایدئلوژیک گروهی ،هر تنگ نظری نسبت به کسانی که در معیار های بسته و شرطی شده ما نمی گنجند را به سیاست عمومی خود بدل کرده و با بسخره گرفتن دیگر جریان فکری وندیدن افکار تغیر شکل یافته مردم ! مانع از یک نگاه واقعی به جامعه سخت بیمار و فرو ریخته ایران گردیده ایم . بی آن که به نتیجه فکر وعمل خود فکر کنیم .
حداقل از خود بپرسیم اولویت امروز اپوزیسیون چیست ؟
این که چرا بایستی تمامی نیرو های مخالف جمهوری اسلامی حول آن جمع شوند؟
سوالی که جواب بی حب وبغض خالی ازغرض آن چهل واندی سال است از دهان رهبران این اپوزیسیون بیمار خارج نمی شود؟
مرتب می نویسم واز خود سوال میکنم چرا ؟ این همه نیروی تحصیل کرده ،این همه جریان های سیاسی رنگارنگ ،این همه فعالان سیاسی نمی توانند زیر یک سقف جمع شوند؟
در دلم غوغایست با چه امیدی به همایش آمده ام .با امید این که این همایش نقطه اتصالی برای نزدیکی نیرو های اپوزیسیون بیک دیگر شود. ادامه دارد...