جناب نیکروز اعظمی در روز دوشنبه ۲۵ آگوست ۲۰۲۵ در "صفحه نخست" سایت گویانیوز صفحه ای را سیاه کرده است تحت عنوان "در وجه تسمیه چهار "روشنفکر" ضد انقلاب اجتماعی" و در آن به روند دگرگونی های اجتماعی در دهه ی چهل پرداخت و به این نتیجه ی درخشان رسید که "چهار روشنفکر بی مقدار با ایستادن در کنار جریانضد انقلابی مشروعه، از قافلهٔ تاریخ عقب ماندند!" این چهار تن باقر مؤمنی، سیمین دانشور، هوشنگ ابتهاج (که گویا به اشتباه گلشیری نوشته شده) و خسرو گلسرخی هستند. من در اینجا نمی خواهم به کل مقاله بپردازم؛ فقط درک و تحلیل آن جناب را از یکی از این "روشنفکران" نفرین شده ی ایشان به نظر خوانندگان گرامی می رسانم تا خود به "بی مقداری" بقیه ی آن نوشته پی ببرند.
ایشان از قول آقای مؤمنی جمله ای را نقل کرد که او در اردیبهشت ۱۳۵۸ در روزنامهی آیندگان بیان کرده بود. آقای مؤمنی گفت: "تنها کار انقلابی که الان در مملکت صورت میگیرد، اعدامهاست." و جناب اعظمی از این جمله این "تعبیر تکاندهنده" را کرده که "اعدامها کار انقلابی" است! و در نهایت به این نتیجه رسید که "همین خود گویای وضعیت روشنفکری ما بوده است." در صورتی که اگر کل متن را خوانده باشیم و زمینه ها و دلایل بیان این نظر را در آن زمان دانسته باشیم، درخواهیم یافت که آقای مؤمنی درست عکس برداشت جناب اعظمی را بیان کرده است. او در واقع این سخن را به کنایه بیان کرد تا نشان دهد که از "انقلابی بودن"، فقط اعدام ها نصیب مردم ما شده است.
مؤمنی از جمله روشنفکرانی بود که بهزودی متوجه ی استقرار نوعی «استبداد جدید» زیر نام انقلاب شد و در نوشتههایش بر خطر خشونت و حذف مخالفان تأکید می ورزید. منظور مؤمنی از جمله ی بالا این بود که: به جای اجرای وعدههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انقلاب (مانند دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی، مشارکت مردم در تصمیمگیریها و دیگر وعده های داده شده)، تنها کاری که حاکمان تازه به نام «انقلاب» انجام میدهند، اعدام و حذف فیزیکی مخالفان است. این جمله نوعی هشدار بود به اینکه انقلاب، بهجای بازسازی جامعه، به چرخهی خشونت و مجازات تقلیل یافته است. این موضعگیری در همان زمان بازتاب گستردهای در میان روشنفکران داشت و نشاندهندهی شکاف میان حکومت تازهتأسیس و روشنفکران منتقد بود. روزنامه آیندگان نیز که چنین مطالبی را چاپ میکرد، چند ماه بعد (مرداد ۱۳۵۸) به دستور دادستانی انقلاب تعطیل شد.
این یک وجه قضیه است. وجه دیگر قضیه این است که جناب اعظمی، آن همه کوشش های پژوهشی و فرهنگی آقای مؤمنی و دیگر روشنفکران را نادیده گرفته و فقط با یک تک جمله قضاوتی جامع، قاطع و تاریخی در باره ی آنان کرده است.
آقای مؤمنی ده ها کتاب و مقاله در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بویژه در باره ی ایران و بالاخص در زمینه ی انقلاب مشروطه و جنبش روشنگری ایران نوشته و زمانی که جناب اعظمی و امثال او در حال فکت آوردن از لنین و استالین بودند و تاریخ حزب کمونیست شوروی را می خواندند، آقای مؤمنی تاریخ معاصر ایران را واکاویده و بویژه نقش اسلام و روحانیت را در جنبش مشروطه و پس از آن آشکار کرده است.
وجه دیگر قضیه این است که روشنفکرانی چون مؤمنی از همان آغاز انقلاب به عنوان "روشنفکران خرده بورژوا" و "لیبرال" مغضوب رهبران و پیروان گوش به فرمان حزب توده، امثال همین آقای اعظمی بودند، چرا که مانند حزب توده، نه تنها در "خط امام" نبودند، بلکه منتقد سرسخت نظام هم بودند؛ و اتفاقاً همین ماجرای انتقاد به "اعدام های انقلابی" از سوی مؤمنی و روشنفکران مشابه، سرآغاز شکاف میان روشنفکران مستقل و حزبی شد. و چه ناجوانمردانه است که کسی چون مؤمنی، یک بار به خاطر انتقادش به اعدام ها مغضوب شود و بار دیگر برای انتساب نادرست او به دفاع از اعدام ها!
حالا شما خود داوری کنید که بقیه ی فرمایشات و داوری های جناب اعظمی از چه جنس است و از چه قدر و منزلتی برخوردار است.