توضیح: ف. م. سخن هفته ی پیش در اثر زمین خوردن دست اش شکست و جراحی شد به همین دلیل نتوانست چیزی بنویسد و برنامه ی تلویزیونی درست کند.
رویدادها اما متوقف نشدند و منتظر نویسنده نماندند که یکی از این رویدادها ماجرای فردوسی بود و قضایای پیرامون آن که «سخن» خیلی دوست داشت چند کلمه ای در باره اش بنویسد شاید اثرکی بر ذهن خوانندگان داشته باشد. توانایی جسمی برای به تفصیل نوشتنِ موضوع ندارم و امیدوارم همین مختصر را خوانندگان نازنینم از من بپذیرند.
******
از چند سال بعد از انقلاب و به میدان آمدن «تازه به دوران رسیده های بی اصل و نسب»- که از نظر مالی به اوج رسیده بودند اما از نظر فرهنگی و خاندانی در ته چاه بودند- این ها به این فکر افتادند که با هزینه های سنگین، برای خودشان اصل و نسب سازی کنند و این کار صنعت جدیدی را فعال کرد به نام «شجره نامه سازی» که متخصصان آن عتیقه فروشان خیابان منوچهری تهران بودند و چند جای دیگر که این ها بسته به میزان دستمزد، از تازه به دوران رسیده ها، افرادی معتبر تاریخی و فرهنگی می ساختند و آن ها را در درخت خانوادگیِ با اسم و رسمی قرار می دادند مثلا حسنعلی خانی که پدرش آب حوض می کشید، یا آقا ماشاللهی که پدربزرگ اش پنبه ی لحاف می زد، به مدد این شجره نامه های تقلبی نسب شان را به شاهزادگان قاجار می رساندند یا در میان مبارزان مشروطه جایگاهی برای خانواده شان دست و پا می کردند و این شجره نامه سازی، بخصوص وقتی پشتوانه و سند مکتوب یا منقوش هم پیوست اش بود خیلی خیلی هزینه اش زیاد می شد، مثل مدرک دانشگاهی که فتوکپی چی های میدان فوزیه آن ها را برای تازه به دوران رسیده ها و بخصوص تازه به قدرت رسیدگان بی سواد می ساختند و بسته به نوع مدرک و مدارک پشتوانه ی آن قیمت پیدا می کرد و صاحب متقلب مدرک را به آلاف و الوفی می رساند.
موضوع اصالت خانوادگی فقط مختص به ایران هم نیست و در همین اروپا هم ارزش ویژه ای به اشخاص می دهد که اغلب نام خانوادگی شان چند قسمتی و متصل به هم است و مرتبط با خاندان های مشهور قدیمی. باری.
این که خیلی از ارادتمندان فردوسی، چه با سواد چه بی سواد، شاهنامه را نخوانده اند موضوع عجیبی نیست و عجیب اینجاست که قشر کم سواد از طریق نقالی ارتباط قلبی بیشتری با کتاب یگانه و شگفت انگیز شاهنامه دارد ولی این که همه ی ما به شاهنامه و به نظم در آورنده ی آن یعنی فردوسی بزرگ افتخار می کنیم کاملا به حق است و بی دلیل نیست چرا که این کتاب شجره نامه ی ملی ماست که ساختگی و جعلی نیست و متعلق به امروز و دیروز نیست و ما بی آن که بخواهیم کاری در جهت شناساندن خود و قدمت خود بکنیم این شجره نامه مکتوب و پاکیزه را در اختیار داریم و ما مثل هر فرد دارایی که توجهی به دارایی خود ندارد صاحب این ثروت خاندانی و فرهنگی هستیم چنان که با داشتن کشورمان ایران، با همین جغرافیایی که از آن باقی مانده صاحب ثروت خدادادی و جغرافیایی و تاریخی و زمینی و زیر زمینی و دریایی و در جهان معاصر هوایی و فضایی هستیم، بی آن که به آن توجهی داشته باشیم.
خانم «زینب موسوی» خواسته شوخی کند، یا توهین کند یا جلب توجه کند یا هر چیز دیگر باید به او به اندازه ی قد و قامت اش در مقابل فردوسی و شاهنامه بها داد که به نظر من اندازه ی ماهی قرمز توی تنگ ست در مقابل نهنگ اقیانوسی و به همین اندازه سخن گفتن از او و دسته گلی که به آب داده کافی باید باشد. حال کسی برایش مهم نیست اصل و نسب داشته باشد، یا نداشته باشد یا به اصالت و قدمت خاندان اش بنازد یا بتازد این مساله ی خودش است و واکنش تند نشان دادن به او اگر از حد خارج شود باعث گمراهی او در میزان اهمیت سخن اش خواهد شد. او جوان است و به این گونه شهرت های سریع غره، بگذاریم زمانه هم کار خود را بکند که مطمئن باشید خواهد کرد. نهایت کاری که در مقابل چنین بچه ای باید کرد گفتن همراه با لبخند «آره عزیزم. تو درست میگی...» و زدن محبت آمیز به پشت او و دادن شکلات و آبنبات به اوست و از قول فردوسی و به بیان مرحوم علیرضا شجاع پور این چند بیت را که وقتی شنید دخترک به او به زبان فارسی توهین کرده است با لبخند گفت:
«پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
مرا غیر از این آرزویی نبود
که این کاخ بر خاک ناید فرود
انوشه است ایران و پاینده است
زبان دری تا ابد زنده است
مرا گنج بس رنج در سال سی
که زنده است تا جاودان پارسی
چو حرف از زبان دری میزنی
چه غم از به من ناسزا گفتنی
نخواندی مگر گفتهام آشکار
ز بیگانه و دشمن و غمگسار
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
گرفتم که کس آفرینم نگفت
چنان گفت اما چنینم نگفت
چو گوید سخن، پارسی مو به مو
به من هر چه خواهد بگویش بگو
مرا گر تمنا ز هم میهن است
وطنخواهی و پارسی گفتن است

کنسرت آزادی همایون شجریان لغو شد