دیوید اعتباری - کیهان لندن
هنگامی که سخن از انقلاب به میان میآید، نخستین تصویری که در ذهن بسیاری شکل میگیرد خیابان، خون، و تقابل مستقیم با نیروهای سرکوبگر است. در نگاه عمومی، گویی تمام مبارزه در همان نقطهای خلاصه میشود که مردم بیسلاح (یا با سلاح) مقابل دستگاه امنیتی و نظامی حکومت میایستند. اما پژوهشهای دانشگاه پرینستون، به ویژه آثار مارک آر. بیسینگر استاد علوم سیاسی نشان میدهد که چنین برداشتی سادهانگارانه است. انقلابها پدیدههایی چندلایهاند و اگر به بُعد سرکوب تقلیل داده شوند، جوهر اصلیشان از دست میرود.
همین نگاه در مقالهای از او با عنوان «بررسی تکاملی انقلاب» (The Evolving Study of Revolution) که در سال ۲۰۲۳ در نشریه معتبر «سیاست جهانی» (World Politics) منتشر شد، به خوبی شرح داده شده است. بیسینگر در آن مقاله مینویسد: «اکثر مطالعات کنونی انقلابها بر فرآیندهای اعتراضی تمرکز دارند. اما نیاز به رویکردی یکپارچهتر وجود دارد، رویکردی که تاریخ را بهتر دربرگیرد، شکافها را در متون نظری پر کند، آنچه را پیش و پس از انقلاب میآید، در نظر گیرد، و فرآیندهای انقلابی و عوامل ساختاری زیربنایی را در گفتگو با یکدیگر قرار دهد.» این سخن روشن میکند که سرکوب تنها یک حلقه در زنجیرهی انقلاب است، نه کل آن. مبارزه با دستگاههای امنیتی ضرورتی اجتنابناپذیر است، اما اگر نگاه ما در همان نقطه متوقف بماند، بقیهی معما، از دلایل شکلگیری نارضایتی تا نهادسازی دوران گذار نادیده گرفته میشود.
به همین دلیل بیسینگر در کتاب مهم خود «شهر انقلابی: شهرنشینی و دگرگونی جهانی شورش» (The Revolutionary City: Urbanization and the Global Transformation of Rebellion) از انتشارات دانشگاه پرینستون ۲۰۲۲، بحث را فراتر میبرد و نشان میدهد که انقلابهای مدرن بیش از آنکه محصول جنگ مسلحانه باشند، ریشه در شهرنشینی و بسیج و همافزایی شهری دارند. او در جایی از کتاب مینویسد: «انقلابات شهری مدرنِ غیرمسلح بر قدرت اعداد تکیه دارند، نه بر نیروی اسلحه.» به باور او، میدان اصلی انقلاب نه در سنگرها بلکه در میدانهای شهری است؛ جایی که حضور میلیونی مردم و اشغال فضاهای عمومی اعتبار حکومت را از درون تهی میکند. همین ویژگی است که به انقلابهای امروز چهرهای تازه داده و آنها را به «انقلابهای مدنی شهری» بدل کرده است.
اگر به تجربههای تاریخی نگاه کنیم، این تحلیل بیسینگر را بهتر درک میکنیم. در سال ۱۹۸۹، مردم اروپای شرقی با حضور میلیونی در ورشو، پراگ و برلین شرقی توانستند بدون شلیک یک گلوله رژیمهای کمونیستی را فروپاشند. در تونس در سال ۲۰۱۱ نیز اعتراضات شهری به سقوط زینالعابدین بنعلی انجامید و الگویی برای بهار عربی ساخت. در مقابل، نمونههای شکست نیز کم نیستند. میدان تیانمین در چین (۱۹۸۹) با وجود حضور گسترده مردمی به سرکوب خونین ارتش انجامید و در سوریه همان سال، جنبشهای شهری به سرعت از مسیر مدنی خارج شد و کشور را به میدان جنگ داخلی کشاند.
بیسینگر تأکید میکند که انقلابهای شهری غیرمسلح اخیر بیش از گذشته توانستهاند رژیمها را سرنگون کنند، اما پیامدهایشان مبهمتر است. این نوع انقلابها برای جذب طیف وسیعتری از جامعه معمولاً اهداف محدودتر و کمتر رادیکال دارند، و همین ویژگی هرچند سرنگونی رژیمها را آسانتر میسازد، اما بازسازی سیاسی و نهادی را در غیاب مدیریت ساختارمند دشوار و پرابهام میکند. او در جملهای کلیدی مینویسد: «انقلابهای امروز بیش از آنکه با خشونت پیروز شوند، با نمایش جمعیت پیروز میشوند، اما همین ویژگی تغییرات بنیادی را دشوارتر میسازد.» به باور او، ماهیت انقلابها تغییر کرده و از خشونتهای مسلحانه و ایدئولوژیک گذشته، امروز به بسیج و همافزایی مدنی رسیدهاند. از همینرو، بیسینگر سه نکتهی کلیدی را یادآور میشود:
نخست آنکه پیروزی در عصر جدید نه از لولهی تفنگ، بلکه از بسیج و همافزایی مردمی در شهرها میگذرد؛
دوم آنکه بقای جنبش وابسته به شبکهسازی اجتماعی و اعتماد عمومی است؛
سوم آنکه سرنوشت نهایی انقلاب را نهادسازی پس از پیروزی تعیین میکند.
تجربهی ایران را نیز میتوان با چنین دیدی ارزیابی کرد. بسیاری از مخالفان رژیم اسلامی تصور میکنند که شکست دادن نیروهای سرکوبگر کلید اصلی تغییر است، اما واقعیت آن است که این تنها بخشی از مسیر است. اتکا به خشونت مسلحانه در ایران نه ممکن است و نه کارآمد.
این روزها برخی با تبلیغ مبارزه مسلحانه، جوانان مستأصل را به افتادن در دام رژیمی تروریست و چریکپرور تشویق میکنند که هستهی اصلی قدرت آن بر تجربهی گروههایی چون حماس، حزبالله و حشدالشعبی استوار است. چنین رژیمی با ماجراجویی مسلحانه و ایدئولوژیک از میدان به در نخواهد رفت. نیروی اصلی در شهرها و در بسیج و همافزایی مردمی نهفته است، اما این همافزایی تنها زمانی قدرت واقعی پیدا میکند که با شبکههای اعتماد اجتماعی، سازماندهی مدنی و هماهنگی فراگیر همراه باشد. اپوزیسیون و نیروهای مدنی ناگزیر باید از هماکنون به فکر فردای سقوط جمهوری اسلامی باشند: چه نهادهایی جایگزین خواهند شد؟ چه ساختارهایی تضمینکننده آزادی و ثبات خواهند بود؟ و چگونه میتوان جلوی بازتولید چرخهی استبداد را گرفت؟
توجه اخیر شاهزاده رضا پهلوی و تیم «تحت نظارت» او به این مهم نشان از چنین درایتی دارد. با این حال، مدیریت پس از گذار تنها بخشی از معماست و نمیتوان آن را بدون برنامهریزی برای رسیدن به آن نقطه، از جمله ساختارسازی و مدیریت دوران گذار، در نظر گرفت. به نیروهای خارجی نیز، همانگونه که شاهزاده رضا پهلوی نیز بارها تأکید کرده است، نمیتوان اتکا کرد، زیرا آنها در لحظه آخر ممکن است برای منافع خود به هرگونه زد و بند دست بزنند، زیرا منافع ملی ایران و ایرانی در اولویت آنها نیست. اگر این پرسشها امروز بیپاسخ بمانند، فردای پیروزی همان خواهد شد که بیسینگر در مورد بسیاری از انقلابهای ناکام توضیح میدهد: رژیم سقوط میکند، اما دولتهای پس از انقلاب شکننده و ناپایدار خواهند بود.
*دیوید اعتباری، نویسنده کتاب Beyond Ideology: The Technocratic Roadmap to a Free Iran (۲۰۲۵)، بنیانگذار سازمان Stop Child Executions و از نظریهپردازان گذار ساختارمند، دموکراتیک و فنسالار در ایران است.
- مارک آر. بیسینگر استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون و از متخصصان برجسته سیاست تطبیقی و جنبشهای اجتماعی است. حوزهی اصلی تحقیقات او ملیگرایی، فروپاشی اتحاد شوروی و پویاییهای انقلابها بوده است. کتاب Nationalist Mobilization and the Collapse of the Soviet State (۲۰۰۲) از آثار مهم اوست که جوایز علمی متعددی دریافت کرده و یکی از مراجع مطالعات فروپاشی شوروی به شمار میرود. بیسینگر همچنین سالها ریاست مؤسسه مطالعات بینالمللی و منطقهای پرینستون را بر عهده داشته و مقالات او در نشریات معتبر علوم سیاسی از جمله World Politics منتشر شده است.
- Mark R. Beissinger, The Evolving Study of Revolution, World Politics, Vol. 75, No. 4 (2023)
-Mark R. Beissinger, The Revolutionary City: Urbanization and the Global Transformation of Rebellion, Princeton University Press, 2022