Thursday, Sep 11, 2025

صفحه نخست » نان و آب در گرو سیاست؛ قصه‌ای از رنج مردم و سودای قدرت، پارسا زندی

cry.jpgمقدمه
در روزگاری که آفتاب بر بام ایران بی‌رحمانه می‌تابد و چشمه‌های حیات یکی پس از دیگری به خاکستر خشکی بدل می‌شود، مردمان این دیار با چشمانی خسته و لبانی تشنه به دنبال قطره‌ای عدالت و نسیمی از آزادی‌اند. آنان که در کوچه‌های تاریک، فریاد «نان و آب» سر می‌دهند، نه تنها از بی‌آبی جویبارها می‌نالند، که از عطش درونی برای زندگی برازنده‌ انسان. لیک در همان هنگامه، حاکمان سر در سودای دیگری دارند: عطش قدرت، عطش معامله بر سر سرنوشت ملت، عطش پیمان با شرق و غرب. و این قصه‌ای است که از دیرینه تاریخ ایران تا امروز همچون رشته‌ای نامرئی ادامه یافته است.
از سلطنت استبدادی تا جمهوری دینی
تاریخ ایران، کتابی قطور است که صفحه به صفحه‌اش با خون و عرق مردمان نوشته شده. روزگاری شاهان با تاج زرین و قصر مرمرین، رعیت را به بندگی می‌گرفتند و فرمان ایشان قانون مطلق بود. انقلاب آمد و تاج به خاک افتاد؛ مردمان امیدوار شدند که با جمهوریت، طعم آزادی را بچشند. اما آنچه پدیدار شد، جامه‌ی دینی بر قامت قدرت بود؛ و باز همان یکه‌تازی و همان استبداد، تنها با صورتی دیگر.
اگرچه نام «جمهوری» بر لوح نظام نوشته شد، اما روح آن بیش از آن‌که جمهور را بنماید، شریعتی سیاسی بود که راه را بر نقد، اعتراض و دگراندیشی بست. بدین‌سان ملت، از سلطنت به سلطه‌ دینی لغزید، و همچنان در عطش عدالت و آزادی ماند.

بحران آب؛ پژواک عطش تاریخی
امروز، خشکسالی نه تنها زمین که جان مردمان را نیز می‌سوزاند. تابستان گذشته، جوانان و دانشجویان با فریاد «آب، برق، زندگی» به میدان آمدند. این شعار، تنها ندای محیط زیست نبود، که پژواک حق بنیادین زیستن بود. در جامعه‌ای که مدیریت نادرست، فساد ساختاری و بی‌توجهی به منابع طبیعی بر آن سایه افکنده، خشکیدن چشمه‌ها نشانه‌ای است از خشکیدن اعتماد مردم به حاکمان.

اعتراض نان؛ حکایت شکم‌های تهی
نان که روزگاری در فرهنگ ایرانی نماد برکت و زندگی بود، امروز به عامل اعتراض بدل شده است. نانوایان در شهرهای بزرگ و کوچک، علیه سیاست‌های یارانه‌ای و بی‌سامانی اقتصادی فریاد برآوردند. گویی نان نیز گروگان سیاست شده؛ نانی که باید بی‌هیچ منت بر سفره‌ مردم بنشیند، اکنون به سرمایه‌ای سیاسی برای دولتمردان بدل گشته. این وضع نشان می‌دهد که بحران معیشت، همچون سیلی سهمگین، طبقات فرودست را می‌کوبد و آرامش اجتماعی را متزلزل می‌سازد.

اخراج افغانان؛ زخمی بر وجدان انسانی
به موازات بحران داخلی، هزاران تن از مهاجران افغان از ایران اخراج شدند؛ مردمانی که سال‌ها در سختی‌ها یار کار و همسایه این سرزمین بودند. چنین سیاستی نه تنها بار انسانی و اخلاقی سنگینی دارد، بلکه تصویری منفی از ایران در جهان می‌سازد. تاریخ نشان داده که ملت‌ها با سخت‌گیری بر ضعیفان و بی‌پناهان، خود نیز در تنهایی و انزوا گرفتار می‌آیند.

پیمان با شرق؛ امید یا توهم؟
از سوی دیگر، حاکمان نگاه خویش را به شرق دوخته‌اند و با روسیه پیمانی بیست‌ساله امضا کرده‌اند؛ پیمانی که قرار است در عرصه دفاع، انرژی و اقتصاد به کار آید. اما پرسش بنیادین آن است که آیا چنین قراردادهایی می‌تواند عطش ملت را فرو نشاند، یا تنها به عطش قدرت‌مداران پاسخ می‌دهد؟ چه سود اگر در دفتر دیپلماسی امضاهای زرین نقش بندد، اما در کوچه‌های خاکی کودکان، نانی و آبی نباشد؟

توافق هسته‌ای؛ سایه‌ای بر سر معیشت
تازه‌ترین خبر، توافق با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است؛ توافقی که در ظاهر، نوید بازگشت بازرسی‌ها و کاهش فشارهای بین‌المللی را می‌دهد. اما تجربه نشان داده که چنین معاهداتی بیش از آن‌که به سفره مردم رنگ و رونق بخشد، ابزار معامله‌ای میان قدرت‌هاست. مردمان حق دارند بپرسند: سهم ما از این مذاکرات چیست؟ آیا گرهی از کار بسته‌ی معیشت می‌گشاید یا باز هم هزینه‌ بازی‌های هسته‌ای را ملت باید بپردازد؟

⸻---------------
سخن پایانی
ایران امروز، سرزمینی است میان دو عطش: عطش مردم برای زندگی، و عطش حاکمان برای قدرت. تاریخ از سلطنت استبدادی تا جمهوری دینی به ما می‌آموزد که اگر قدرت بر عدالت غلبه کند، سرنوشت ملت همواره در گرداب تکرار خواهد افتاد.
چنان‌که سعدی فرمود:
«ملک بی‌عدل، به خرابی ماند و رعیت بی‌نان، به شورش.»
اکنون زمان آن است که حکمرانان گوش جان به صدای مردم بسپارند؛ که اگر لبان تشنه‌ ملت را به آب زندگی سیراب نکنند، عطش قدرت نیز ایشان را در بیابان تاریخ بی‌ثمر خواهد گذاشت.

پارسا زندی ( مشاور حقوقی)



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy