Monday, Sep 15, 2025

صفحه نخست » انسان و دین، سیامک صفاتی

Siamak_Sefati.jpgنگرش ما به دین، متاثر از خلقیات ماست، مقتضای اندیشه و آرمان ها یا بی دانشی و فقدان آرمان های ماست. مقتضای ژنتیک و تولد و تربیت و آرزوها و عجز و ترس و ناتوانی و آرزو اندیشی، زندگی یا مرگ اندیشی، دیکتاتوری یا دموکرات منشی، زشت بینی یا زیبا نگری ماست. متاثر از فرهنگ، آداب و رسوم و سنن ماست. برآیند ذهنیات و تجلیگه درونیات ماست. متاثر از تمایلات نفسانی ماست. اگر روحیه و منش دیکتاتوری و خودخواهانه داشته باشیم خدا را دیکتاتور، جبار و اهل انتقام تلقی می کنیم.

اگر روحیه دموکرات، متساهل و رواداری داشته باشیم، دین را مهرورزانه و اهل گذشت و مدارا خواهیم دید. اگر در خانواده و سنت مردسالار به دنیا بیاییم خدا و دین را مردسالار می دانیم و در تولید و بازتولید سنت قیم مآب و پدر سالار می کوشیم. اگر جهان بینی سنت مدار و تکلف آمیز داشته باشیم، خدا و دین را پر تکلف و سخت گیر تلقی و تصور می نماییم. و اگر حق مدار و آزاده باشیم، خدا را به گونه ای می بینیم که حقوق حقه انسان ها را بسط می دهد و ظرفیت و استعدادهای او را در بستر جامعه حق محور و آزاد و برابر متحقق می کند.

هیچ انسانی بصورت خالص تصوری از خدا نمی تواند داشته باشد. برای همین است که متون به اصطلاح مقدس عنوان می نمایند که دین خود را برای خدا خالص کنید. از چه؟ از زندان های نفس، جامعه، تاریخ و زبان. از آلودگی های محیطی و نااندیشیده شده و ژنتیک و تولد و اتفاق و توهم و تنگ نظری و تاریک اندیشی و سلطه پذیری. از که؟ از مستبدین و سلطه گران و اربابان زر و زور و تزویر و هر که راه رشد و تعالی و فردیت و کرامت او را می خواهد سلب کند.

بهمین دلیل، انسان را موجود ناتمام و در حال شدن بداند و تصور و تعبیر انسان از خواست خدا را نیز ناتمام بداند. مفهوم ثابتی از خدا یا دین وجود ندارد. مفهوم ثابت یعنی بت، بت پرستی و شخص پرستی و دین پرستی. چون علم بشر حدودی دارد مفهوم خدا و دین در آن حدود ظاهر می شود و ایده ما را شکل می دهد. خواست خدا چون تصور ما از خدا در تغییر است. اسلام و دین ناب به گرفتن هوا در مشت می ماند. اتصال تدریجی به خدا غیراز درک مطلق و عینی خداست، که سودای محالی است.

تنها ایده و اندیشه ای به واقع نزدیکتر است که روشنی و گرمی ایجاد کند. تنها ایده ای به خدا نزدیکتر است که رنج و درد و آلام آدمی را کاهش دهد. هر چه بیشتر آزادی و همبستگی انداموار ایجاد کند.

حق تعیین سرنوشت و تنوع و تفاوت انسان ها را که در فرایند تکاملی تاریخ شکل گرفته است، به رسمیت بشناسد. به رهایی از فقر و جهل و تبعیض در همه ی صور آن و ظلم و ترس و تحقیر و استبداد و استثمار و استحمار بینجامد. گشوده به مسیر حق و عدل و آزادی و برابری باشد.

جان انسان ها را صرفنظر از عقیده و جنسیت و دینداری یا بی دینی حرمت بنهد. صلح خواه و خیرخواه و روادار و پر تسامح باشد وهیچ کسی را کامل و معصوم و مقدس نداند. زیرا رواداری از پذیرش نقص و عدم کمال حکایت دارد. و در نقطه ی مقابل تصلب و سخت گیری و سلطه ورزی و سرکوب از کمال و خود معصوم پنداری و عدم وجود نقص پرده بر می دارد.

در مسیر زندگی، بیش از هر چیز دیگری باید دغدغه انسان و حقوق و آزادی ها و شکوفایی استعداد ها و هنرهای او را داشت، نه ادیان یا مذاهب و ایدئولوژی ها. زیرا ادیان و ایده ها و مذاهب برای انسانند، نه انسان برای آنها و برده ی آن. چون ضعیف تر و شکننده تر و آسیب پذیرتر از انسان وجود ندارد. خدا از نگاه ادیان خود را بی نیاز دانسته است و همین بی نیازی حکایت از عدم امکان ورود خلل و ستم به ساحت او را دارد. و همین موضوع نیاز انسان ها به آزادی و همبستگی انداموار و برابری و حقوق بشر را بیش از پیش برجسته می نماید.

اگرچه بزگترین جلوه خدا در پرستش او از رهگذرهمین آزادی خواهی و برابری طلبی و عدالت اجتماعی و به رسمیت شناختن تکثر و تنوع انسان ها و جهان می گذرد. و ستم و سرکوب انسان، همان ستم و سرکوب خداست و کشتن جلوه های رنگارنگ او. زیرا در فرایند تکاملی تاریخ نام دیگر خداوند، انسان است. با ظرفیت و استعداد نامتناهی برای دانستن و رهجویی به سوی کمال و خود آگاهی.

باری، این انسان است که در سیاه چاله های استبداد و در ظلمت قرون وسطی و در جنگ و سرکوب و وحشت، رنجور و دردمند می شود، بیمار و پریشان و سرگردان می شود و زجر می کشد و می میرد. این انسان است که در جنگ بین مذاهب و ایده ها سرکوب می شود، زندان می رود، متحمل درد و رنج می شود و کشته می شود. این کودکان کارند که کودکی نکرده بار مخارج خود و خانواده را به دوش می کشند. این کودکانند که کودکی نکرده با اکراه و اجبار از روی فقر و بی پولی کودک همسر می شوند.

این انسان ها هستند که زیر چرخ دنده های مطلق اندیشی ایده ها و ادیان و مذاهب له می شوند. چنانچه تصور از خدا یا دین ورزی ما تکامل یابد چنانکه تاکنون تغییر و تکامل یافته است، آیا آن انسانی که شکنجه شده یا در زندان های تنگ و مخوف زندانی شده و یا از حق و حقوق انسانی اش بدلیل دین یا مذهب یا عقیده یا جنسیت و غیره محروم شده، زنده خواهد شد و سال های پر از درد و رنج او را می توانند اعاده و مداوا کنند؟ وقتی چنین است چرا باید بجای ایده ها و تصورات و مذاهب و عقاید، دغدغه انسان ها را نداشته باشیم. باور کنید هیچ خدایی نمی پذیرد که برای او بکشند، به نام او بدرند تا خشنود شود آن هم خدایی که بی نیاز از دین داری یا بی دینی ماست.و اگر غرض تعالی ماست، چگونه با کشتار و داغ و درفش تعالی خواهیم یافت؟

هر دین یا ایده و مرام و مسلکی در ابتدای راه برای این بوجود آمده تا دردی از دردها را درمان و مشکلی از مشکلات را کم کند و و راهی به رهایی باشد. امید و معنی و شادی بیافریند. سختی های زندگی را قابل تحمل کند و افق های نو بگشاید. اما در ادامه مسیر خود به بخشی از مشکلات تبدیل شده است. به این دلیل که فراموش می کنند که ایده ها و رویکردها برای رشد و شکوفایی و بهبودی و تعالی زندگی انسان ها شکل گرفته اند نه چیز دیگری. به این دلیل که تصور خود از خدا را مقدس و کامل می پندارند. به این دلیل که چون زمانی این ایده رهگشا بود و نافع، پس همیشه این گونه است.

ایده ها و مذاهب اگر مهم هستند بخاطر رشد و شکوفایی انسان ها و پاسداشت مقام و منزلت و حفظ حرمت و حریت و کرامت انسان هاست که مهمند. وگرنه با داغ و درفش و زندان و شکنجه و کشتار کدام انسان حرمت یافته است؟

کدام انسان ارج و منزلت یافته است؟ کدام انسان تعالی و تکامل یافته است؟ دین و ایده ها از جان شیفته و جویای کمال انسان ها بر آمدند تا تعالی بخش زندگی انسان ها باشند. چنانچه ایده ها و اندیشه ها بطور فزاینده به آگاهی و آزادی و برابری و صلح و عدالت اجتماعی و امنیت فیزیکی و روانی و محبت و رواداری و شفقت و رهایی از فقر و جهل و ترس و ظلم منتهی نشوند. در این صورت باید به اصلاح آن همت گشاد، در غیراین صورت، چون در آزمایشگاه جامعه آزمون خود را بد پس داده اند، بسان فرضیات علمی آنها را باید کنار نهاد و باطل نمود. زیرا ادامه مسیر به قربانی شدن انسان ها منتهی خواهد شد، همان که در ابتدای راه برای نجات و تعالی و پاسداشت مقام او تصور می شد که آمده اند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy