Saturday, Sep 20, 2025

صفحه نخست » کارخانه‌ی تولید هیولا: پرونده‌ی رضا ثقتی، سروش سرخوش

sarkhosh.jpgکالبدشکافی انشقاق روانی در سیستم‌های تمامیت‌خواه

سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا

پرونده‌ی ثقتی، یک «علامت بالینی» است؛ تبی که از یک عفونت عمیق و پنهان در بدن یک سیستم سیاسی خبر می‌دهد. این پرونده، یک دعوتنامه به واکاوی ماشینی است که چنین هیولاهای تراژیکی را تولید، پرورش و نهایتاً قربانی می‌کند. این نوشتار، بررسی سیستمی است که در آن، ریاکاری نه یک انحراف از قانون، که خودِ قانون نانوشته و اصلی است.

ما در اینجا با یک دورویی ساده و پیش‌پاافتاده مواجه نیستیم. با یک معماری روانی و ساختاری پیچیده روبروییم که برای فهم آن، باید از ابزارهای روانکاوی استفاده کنیم. گزاره‌ی محوری این تحلیل این است: رضا ثقتی نه یک گناهکار یا خائن، که «مؤمن حقیقی» سیستم بود. او در حال اجرای کامل و بی‌نقص «مکملِ وقیحِ قانون» بود؛ همان اصل نانوشته‌ای که می‌گوید: «آنچه را در ملاء عام ممنوع می‌کنیم، در خلوت خودی‌ها مجاز است و این، پاداش وفاداری وفاداران است.» فروپاشی او، نه طغیان علیه سیستم، که لحظه‌ی تراژیک و تصادفیِ نور تاباندن به موتورخانه‌ی تاریکی بود که با سوخت لذت‌های ممنوعه کار می‌کند.

معماری یک هیولا: خودِ کاذب، سایه‌ی شورشی و قانون پنهان

برای فهم اینکه چگونه یک انسان به چنین نقطه‌ای از انشقاق روانی می‌رسد، باید به کارخانه‌ی تولید شخصیت او بازگردیم. روان ثقتی بر روی یک شکاف بنیادین بنا نهاده شده بود، شکافی میان «خودِ واقعی» و «خودِ کاذب». در محیطی که اصالت یک تهدید و انطباق یک فضیلت است، فرد برای بقا یاد می‌گیرد که «خود واقعی» خود--مجموعه‌ی امیال، تردیدها و تکانه‌های اصیلش--را در عمیق‌ترین سرداب روان زندانی کرده و یک «خود کاذب» بی‌نقص و منطبق با انتظارات سیستم بسازد. «رضا ثقتیِ مدیرکل»، این «خود کاذب» بود؛ یک ماسک بی‌نقص، یک «پرسونا»ی آهنین از یک مرد مؤمن، انقلابی و مدافع سرسخت حجاب. شخصیتی تیپیکال مشابه دیگر پایداری چی ها.

اما بر اساس قانون بنیادین روان، هرچه این ماسک صلب‌تر و افراطی‌تر شود، آن بخش طردشده و سرکوب‌شده‌ی شخصیت، یعنی «سایه»، قوی‌تر، تاریک‌تر و خودمختارتر می‌شود. سایه‌ی ثقتی، که از تمام امیال ممنوعه و وجوه انکارشده‌ی وجودش تغذیه می‌کرد، به یک هیولای تمام‌عیار در ناخودآگاه او تبدیل شد. آنچه در آن ویدیوی رسواکننده رخ داد، صرفاً یک کنش جنسی نبود؛ «شورش سایه» علیه «پدر درونی‌شده» بود. این یک «پدرکشی نمادین» ویرانگر بود؛ یعنی طغیان علیه همان مرجعیت قدرتمند و نمادینِ سیستم (که در روان فرد درونی شده و نقش «پدر قانون‌گذار» را ایفا می‌کند)، مرجعیتی که تمام هویت آگاهانه‌ی او را ساخته بود. توضیح اینکه؛ این «پدرکشی نمادین» در دو سطح کاملاً متفاوت عمل می‌کند. در سطح روان فردی، این کنش یک «شورش» تمام‌عیار است؛ طغیانِ بخش‌های سرکوب‌شده‌ی روان (سایه) علیه آن پلیس و قاضی درونی (فراخود) که قوانین رسمی سیستم را نمایندگی می‌کند. اما در سطح سیستم ایدئولوژیک، همین کنش، یک «فرمان‌برداری» مطلق است. از منظر منطقِ پنهانِ قدرت، این شورش‌های کوچک و کنترل‌شده، نه تنها تهدید نیستند، بلکه سوپاپ اطمینانی برای آزادسازی فشار روانی کارگزاران و تضمین وفاداری بلندمدت آن‌ها هستند. این یک «شورشِ مجاز» است که خود سیستم برای بقایش به آن نیاز دارد.

لذت ممنوعه: سوخت ماشین روانی

این شورش نمادین، یک کنش تصادفی یا ناشی از ضعف اخلاقی صرف نیست؛ بلکه محصول ضروری یک «اقتصاد روانی» پیچیده است. اقتصاد روانی، به زبان ساده، سیستم مدیریت انرژی‌های درونی ما (امیال، اضطراب‌ها و پرخاشگری‌ها) است. همانطور که یک اقتصاد ملی، منابع مالی را مدیریت می‌کند، روان ما نیز دائماً در حال مدیریت این نیروهای درونی برای حفظ تعادل است. در روانی منشق مانند روان ثقتی، این اقتصاد برای جلوگیری از فروپاشی، نیازمند یک سوخت خارجی و قدرتمند است. این سوخت، «ژوئیسانس» (Jouissance) است؛ یک لذت/کیف ممنوعه و ویرانگر که دقیقاً از شکستن قانون به دست می‌آید. این «کیف»، انرژی لازم برای ماشین روانی او بود تا بتواند شکاف تحمل‌ناپذیر میان خود واقعی و خود کاذب را تاب بیاورد. این مفهوم را می‌توان با استعاره‌ی یک دیگ بخار بهتر درک کرد: امیال سرکوب‌شده، حرارتی هستند که فشار را بالا می‌برند و «خود کاذب» درِ محکم دیگ است. ژوئیسانس، لذت هیجان‌انگیز و خطرناکِ باز کردن لحظه‌ایِ سوپاپ اطمینان است که دیگ را از انفجار نجات می‌دهد. از این منظر، «پدرکشی نمادین» او، نه طغیانی علیه سیستم، بلکه اجرای دقیق فرمان پنهان سیستم برای بهره‌مندی از پاداش وفاداری‌اش بود؛ پاداشی که در قالب همین لذت ممنوعه به او اعطا می‌شد.

اکنون می‌توان به آن پرسش‌های بنیادین بازگشت: چرا یک مدیرکل ارشاد؟ چرا یک مؤسس کارگاه حجاب؟ چرا این سطح از بی‌پروایی؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که داده‌های پیمایشی قادر به پاسخگویی به آن‌ها نیستند. این افراط‌گرایی در نمایش تقوا و سپس این حد از تخطی، یک انرژی روانی مازاد را نشان می‌دهد که تنها با مفاهیمی چون «سایه»، «سرکوب» و «لذت ممنوعه» قابل تبیین است. نادیده گرفتن این لایه از تحلیل، مانند تلاش برای فهم یک انفجار هسته‌ای تنها با مطالعه‌ی شکل ابر قارچی آن و بدون در نظر گرفتن فیزیک اتمی است.

این جنگ داخلی روانی، توسط یک مکانیزم دفاعی ابتدایی اما قدرتمند مدیریت می‌شد: «دوپاره‌سازی». ثقتی برای فرار از اضطراب تحمل‌ناپذیرِ داشتن وجوه متضاد در درون خود، دنیای درونی و بیرونی‌اش را به دو قطب مطلقاً خوب (نظام، عفاف، خودش در ملاء عام) و مطلقاً بد (غرب، ولنگاری، امیالش در خفا) تقسیم کرد. مواضع آتشین او علیه «بی حجابی»، در واقع حمله‌ای پارانوئیدگونه به بخش‌های فرافکنی‌شده و منفور وجود خودش بود.

کارخانه‌ی تولید روان‌های مُنشَق: از آسیب‌شناسی فردی به تشخیص سیستمی

اشتباه بزرگ این است که این فروپاشی را یک تراژدی فردی بدانیم. ثقتی محصول یک خط تولید است؛ کارخانه‌ای که متخصص تولید «روان‌های ازهم‌گسسته» است. سیستمی که خود بر اساس «دوپاره‌سازی» عمل می‌کند و دنیا را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم می‌کند، طبیعتاً شهروندانی را پرورش می‌دهد که همین مکانیزم را درونی کرده‌اند.

این سیستم، یک «محیط وینیکاتیِ» به شدت آسیب‌زا است. در نظریه‌ی روانکاو انگلیسی، دونالد وینیکات، یک محیط سالم (مانند آغوش مادر)، فضایی امن برای کودک فراهم می‌کند تا «خود واقعی» و اصیلش بتواند بدون ترس، بازی و خلاقیت به خرج دهد و به تدریج به یک شخصیت یکپارچه تبدیل شود. اما سیستمی که ثقتی را پرورش داد، دقیقاً نقطه‌ی مقابل این است: محیطی که در آن «خود واقعی» نه تنها مجالی برای رشد پیدا نمی‌کند، بلکه به عنوان یک عنصر خطرناک و ضدانقلابی سرکوب می‌شود. در چنین محیطی، تنها «خودهای کاذب» پاداش می‌گیرند و به قدرت می‌رسند. در نتیجه، راهروهای قدرت پر از سوژه‌هایی مانند ثقتی است که در سطح عمومی، نمایش بی‌نقصی از وفاداری را اجرا می‌کنند، اما در سطح خصوصی، توسط سایه‌های شورشی خود به گروگان گرفته شده‌اند. این «آبشار ویرانگر الگوهای ناسازگار» است که از بالای ساختار قدرت آغاز شده و تا روان تک‌تک کارگزارانش سرازیر می‌شود.

یک مقایسه‌ی ضروری: پرونده‌ی ثقتی در آینه‌ی سعید طوسی

برای فهم عمیق‌تر جایگاه «پدیده‌ی ثقتی»، قرار دادن آن در کنار پرونده‌ی بدنام دیگر سیستم، یعنی سعید طوسی، بسیار روشنگر است. این دو پرونده، با وجود شباهت ظاهری (عاملان یک سیستم مذهبی درگیر در رسوایی جنسی)، تفاوت‌های بنیادینی دارند که دو وجه متفاوت از فروپاشی سیستم را به نمایش می‌گذارند.

شباهت اصلی در این است که هر دو نماینده‌ی کامل «مکمل وقیح قانون» هستند؛ هر دو از یک مصونیت نانوشته برای ارتکاب اعمالی بهره‌مند بودند که برای شهروندان عادی ممنوع است و هر دو، «ریاکاری ساختاری سیستم» را به شکلی عریان افشا کردند.

اما تفاوت‌ها بسیار معنادارترند:

در ماهیت کنش: اتهام اصلی در پرونده‌ی طوسی، تجاوز به کودکان بود؛ یک جنایت مبتنی بر حذف کامل عاملیت قربانیان بی‌دفاع. در مقابل، کنش ثقتی (بر اساس آنچه منتشر شده) یک رابطه‌ی جنسی با رضایت طرفین میان دو بزرگسال است. این تمایز، یک شکاف اخلاقی و حقوقی بزرگ است. جرم طوسی، جنایتی علیه انسان بود؛ جرم ثقتی، تخطی از ایدئولوژی سیستم.
در جایگاه نمادین: طوسی یک «قاری قرآن» و چهره‌ای نزدیک به مرکز معنوی قدرت بود. او با «کلام مقدس» سروکار داشت و رسوایی او، آلوده کردن خودِ امر قدسی و هسته‌ی مشروعیت‌بخش سیستم بود. در مقابل، ثقتی یک «مدیر بوروکراتیک» و مجری سیاست‌های فرهنگی بود؛ او نماینده‌ی «بازوی انضباطی» سیستم به شمار می‌رفت. بنابراین، گناه طوسی خیانت به امر مقدس بود، در حالی که گناه ثقتی یک «ریاکاری» و خیانت به امر انضباطی .
در واکنش سیستم: واکنش به پرونده‌ی طوسی، سال‌ها انکار، محافظت سیستماتیک و نهایتاً یک فرآیند قضایی مبهم بود که نشان می‌داد سیستم برای حفظ ظاهر هسته‌ی معنوی خود، حاضر به پرداخت هر هزینه‌ای است. واکنش به ثقتی سریع‌تر و قاطعانه‌تر بود: عزل فوری و محاکمه. این نشان می‌دهد که یک بوروکرات فرهنگی، بسیار قابل‌قربانی‌تر از چهره‌ای است که با مرکزیت معنوی قدرت پیوند خورده است. هر چند که به وضوح حکم صادره مورد پذیرش جامعه قرار نگرفت و مردمی که فیلم پخش شده را دیده بودند، مبنای صدور حکم را مبتنی بر عدم وقوع دخول، نپذیرفتند.

اگر سیستم را به یک معبد تشبیه کنیم، سعید طوسی کاهنی بود که در محراب، مرتکب گناه شد و خودِ معبد را آلوده کرد. رضا ثقتی، نگهبان معبد بود که در اتاق‌های پشتی، قوانین معبد را زیر پا گذاشت. هر دو نشانه‌ی فسادند، اما فساد کاهن، بسیار عمیق‌تر، ساختاری‌تر و ویرانگرتر از فساد نگهبان است.


مرثیه‌ای برای یک هیولا

پرونده‌ی رضا ثقتی، در نهایت، داستان یک هیولا نیست؛ مرثیه‌ای برای اوست. مرثیه‌ای برای «خود واقعیِ رشدنیافته و وحشی» او که هرگز فرصت نیافت تا به چیزی بالغ، خلاق و یکپارچه تبدیل شود و تنها راه ابراز وجودش، ویرانی بود. او هم مجرم است و هم قربانی؛ قربانی سیستمی که او را به دو نیم تقسیم کرد و مجرم، زیرا در این بازی ویرانگر، آگاهانه شرکت کرد.

شاید انتظار عمومی این بود که بعد انتشار این رسوایی، ثقتی خود کشی کند. اما بنا به نکاتی که در این نوشتار طرح شد نگارنده چنین توقعی نداشت: نخست آنکه، شرمی که به خودویرانگری می‌انجامد، نیازمند روانی یکپارچه است تا بتواند «خود» را هدف قرار دهد. اما کارخانه‌ی سیستم، متخصص تولید روان‌های «دوپاره‌شده» است. در چنین ساختار روانی، گناه به سادگی از «خود» جدا شده و به بیرون فرافکنی می‌شود؛ عامل رسوایی (فیلم منتشر شده) «توطئه» از جانب «دشمن» برای زمین زدن «خودِ خوب» و انقلابی‌اش، تفسیر می‌ شود. این، نه ضعف درونی، که توطئه‌ی «دشمن» بیرونی است. در نتیجه، به جای شرم، این خشم و احساس قربانی بودن است که روان را تسخیر می‌کند. دوم آنکه، در سطحی عمیق‌تر، از منظر «قانون پنهان» سیستم، گناه او نه یک خیانت وجودی به آرمان، که یک خطای تاکتیکی در اجرا بود: «بی‌احتیاطی منجر به لو رفتن». چنین خطایی شرم‌آور نیست، بلکه ابلهانه یا ناشی از بدشانسی است و برای چنین گناهی، کسی خود را نمی‌کشد. و در نهایت، کلیدی‌ترین دلیل: شرم، محصول قضاوت یک وجدان و مرجعیت درونی است. اما در روانی که تمام انرژی‌اش صرف ساختن یک «خود کاذب» برای ارضای یک «ارباب بیرونی» شده، وجدان مستقلی باقی نمی‌ماند. او یک پوسته‌ی صیقل‌خورده است که در درون، به جای یک «فرد»، یک خلأ در انتظار فرمان ارباب نشسته است. خودکشی، آخرین کنش یک فرد مستقل است؛ اما این کارخانه، مدت‌ها پیش هرگونه «فردیت» مستقلی را در او کشته بود.


این پرونده، گواهی فوت یک «پروژه‌ی مهندسی انسان» است. سیستمی که قصد داشت فردی تک‌بعدی و مطیع خلق کند، در عمل تنها موفق به تولید انبوه روان‌های مُنشَق و بمب‌های ساعتی روانی شده است که دیر یا زود، در خصوصی‌ترین اتاق‌های قدرت، منفجر خواهند شد. هر یک از این انفجارها، نه یک انحراف، که تحقق دقیق و وفادارانه‌ی قانون بنیادین این کارخانه‌ی هیولاسازی است: لذت وقیح و پنهانی خودی‌ها، نه یک باگ در سیستم، که سوخت ضروری موتور سرکوب عمومی است.



سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی



لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کند.




Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy