Saturday, Oct 4, 2025

صفحه نخست » در گذار از نام به میدان، اسماعیل لیاقت

liaghat.jpgتأملی در رهبری و مشروعیت مردمی
در ستایش آن‌که از دل میدان برخیزد
در لحظه‌هایی که جامعه در آستانه‌ی گذار ایستاده، پرسش از رهبری نه فقط سیاسی، بلکه اخلاقی‌ست. رهبری، اگر از بالا تحمیل شود، به بیگانگی بدل می‌شود؛ به شکلی از اقتدار که در ظاهر برای مردم سخن می‌گوید، اما در عمل از مردم جداست. و این جدایی، نه فقط در ساختار، بلکه در زبان، در نماد، و در حافظه‌ی جمعی رخ می‌دهد
در تجربه‌ی جهانی، رهبری‌های مشروع، از دل رنج برخاسته‌اند--نه از عنوان. در آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا پیش از آن‌که رئیس‌جمهور شود، زندانی بود؛ بیست‌وهفت سال، در سلولی تنگ، با سنگ‌هایی که می‌کوبید و امیدی که می‌ساخت. در هند، مهاتما گاندی، با بدن نحیف و پای برهنه، از ده به ده رفت، روزه گرفت، زندان کشید، و آزادی را نه در شعار، بلکه در ریاضت زیست. در لهستان، لخ والسا، از دل اتحادیه‌های کارگری برخاست؛ نه از دفترهای سیاسی، بلکه از کارخانه، از اعتصاب، از میدان. در چکسلواکی، واچلاو هاول، روشنفکری زندانی بود که صدای مردم شد، نه صدای قدرت. و در شیلی، مادران ناپدیدشدگان، با عکس فرزندانشان در میدان، رهبری را از دل اشک ساختند، نه از دل عنوان.
در ایران امروز، جنبش زن زندگی آزادی، با صدای بی‌نامان، با گیس‌بریده‌ی دختران، با اشک مادران، و با جسارت خیابان، خود حامل رهبری‌ست--حتی اگر بی‌عنوان باشد. این جنبش، نه فقط فریاد، بلکه ساختار است؛ نه فقط اعتراض، بلکه افق. اما در برابر آن، جریانی ایستاده که رهبری را نه از دل مردم، بلکه از بیرون می‌جوید؛ با دفترچه‌ی اضطرار، با عنوان «رهبر دوران گذار»، و با ساختاری که نه از مشارکت، بلکه از تمرکز قدرت سخن می‌گوید.

این جریان، جنبش زن زندگی آزادی را نه به‌مثابه افق، بلکه به‌مثابه رقیب دیده است. از همین‌رو، برای کاستن از بار زنانگی آن، مرد میهن‌آبادی را به آن افزوده‌اند--تا مبادا زنی از دل این جنبش برخیزد که رقیب رهبری خودخوانده شود. و نامی که برای انقلاب آینده برگزیده‌اند، «انقلاب ملی»‌ست، نه «انقلاب زن زندگی آزادی». این انتخاب واژگان، خود حامل معناست: بازگشت به مردسالاری، حذف صدای زن، و بازتولید اقتدار در لباس ملی‌گرایی.
در نقد عقل محض، هشدار داده می‌شود که مفاهیم، اگر بدون تجربه‌ی زیسته به‌کار روند، به توهم بدل می‌شوند. رهبری، اگر فاقد تجربه‌ی سازماندهی، کار میدانی، و پیوند ارگانیک با مردم باشد، نه ظرف گذار، بلکه مانع آن خواهد شد. و اگر ادعای رهبری، بدون پشتوانه‌ی اجتماعی، بدون برنامه‌ی شفاف، و بدون پاسخ‌گویی مطرح شود، باید نقد شود--نه از سر دشمنی، بلکه از سر وفاداری به حقیقت.
در همین زمینه، تجربه‌ی فرزانه ناظران‌پور، معلم زندانی، گواهی‌ست از میدان واقعی. قاضی به او گفت: «تو را چه به این کارها زن، برو قورمه‌سبزی‌ات را بپز»--نه فقط توهینی جنسیتی، بلکه بازتاب ساختاری که زن را از مشارکت حذف می‌کند. فرزانه، با جسارت، از فشار مدیران، از مقاومت فرهنگی همکاران، و از تبعیض ساختاری سخن گفت. او از شجاعت دخترانی گفت که هنگام خروج از مدرسه، در خیابان‌ها مقنعه‌هایشان را کنار می‌گذاشتند؛ بی‌آن‌که تریبون داشته باشند، با جسارت بدن‌شان سخن گفتند. اینان، بی‌نام و بی‌عنوان، رهبری را زیستند--نه آن‌که ادعا کنند. و اگر رهبری، از چنین دردهایی بی‌خبر باشد، نه همراه خواهد بود، نه پاسخ‌گو؛ بلکه صرفاً ناظر خواهد بود، حتی اگر در زبان از مردم سخن گفته شود.
در مصاحبه‌ای با شاهین نجفی، رضا پهلوی گفته است: «من برای آزادی هم‌وطنانم مبارزه می‌کنم، اما در این راه حاضر نیستم آزادی خودم را قربانی کنم.» این جمله، اگرچه صادقانه است، اما حامل معنایی‌ست که با تجربه‌ی رهبری‌های میدانی در تضاد است. گاندی، ماندلا، هاول، والسا، همه آزادی خود را قربانی کردند تا مردم‌شان آزاد شوند. رهبری، اگر بخواهد مردم را به آزادی برساند، باید نخست خود، طعم محدودیت را بچشد. و اگر آزادی شخصی، از آزادی جمعی جدا شود، آن‌گاه رهبری، نه همراه، بلکه ناظر خواهد بود--حتی اگر در زبان، از مردم سخن گفته شود، چنین رهبری همراه مردم نخواهد بود.
درباره‌ی بیانیه‌ی «جمعی از پادشاهی‌خواهان درون کشور»
بیانیه‌ای با عنوان «پیشگیری از تشتت و ضرورت همگرایی» از «موج سهمگین پادشاهی‌خواهی» سخن می‌گوید؛ موجی که به‌زعم نویسندگان، در فردای فروپاشی جمهوری اسلامی، به پشتوانه‌ی «ده‌ها میلیونی ملت ایران» به پیروزی خواهد رسید. اما این ادعا، اگر فاقد سنجش تجربی، نظرسنجی مستقل، و نشانه‌های میدانی باشد، نه تحلیل، بلکه آرزوست--حتی اگر با زبان حماسی بیان شود، باز هم از جنس آرزوست نه تحلیل.
بیانیه، دفترچه‌ی دوران اضطرار را «چارچوبی مقدماتی برای گفت‌وگو» می‌نامد؛ اما هم‌زمان هشدار می‌دهد که برخی بخش‌های آن حامل «شبحی از نگرش جمهوری اسلامی» است. این تناقض، خود گویای آن است که دفترچه، نه حاصل گفت‌وگوی عمومی، بلکه محصول تدوین از بالا بوده است. و اگر سندی مقدماتی، در همان آغاز حامل شبح اقتدارگرایی باشد، چگونه می‌توان آن را نقطه‌ی عزیمت گذار دانست؟
در ادامه، بیانیه از قانون اساسی مشروطه دفاع می‌کند، اما اذعان دارد که اجرای آن در شرایط فعلی نیازمند «بسترسازی» و «ملاحظات» است. این اعتراف نشان می‌دهد که قانون مشروطه، در شکل فعلی‌اش، نه پاسخ‌گوی واقعیت‌های امروز است، نه حامل ظرفیت‌های دموکراتیک. و اگر قرار است به آن بازگردیم، باید از دل گفت‌وگوی عمومی و تجربه‌ی زیسته بازنگری شود--نه از دل اراده‌ی سلطنتی.
در بخش پایانی، بیانیه از «عقلانیت سیاسی» سخن می‌گوید که باید مسیر گذار را «با محوریت رضاشاه دوم» هدایت کند. اما عقلانیت، در منطق فلسفه‌ی انتقادی، نه اطاعت از نام، بلکه پرسش از قدرت است. و اگر رهبری، بدون تجربه‌ی میدان، بدون مشارکت در جنبش، و بدون پاسخ‌گویی عمومی، به‌عنوان «ستون استمرار تاریخی» معرفی شود، آن‌گاه عقلانیت، به ابزاری برای بازتولید اقتدار بدل خواهد شد، نه برای گذار.
بیانیه، دوران گذار را «فراقانونی» می‌نامد و از «تفویض اراده ملی» به رهبری سخن می‌گوید. اما اراده‌ی ملی، در فلسفه‌ی سیاسی، نه قابل مصادره است، نه قابل واگذاری در غیاب مشارکت عمومی. و اگر این تفویض، در غیاب نهادهای مدنی، تشکل‌های صنفی، و گفت‌وگوی آزاد رخ دهد، آن‌گاه نه تفویض، بلکه تصاحب خواهد بود--حتی اگر در زبان از ملت سخن گفته شود.
در چنین شرایطی، رهبری نه از دل میدان، بلکه از دل نام برمی‌خیزد؛ و مشروعیت، نه از تجربه‌ی زیسته، بلکه از حافظه‌ی سلطنتی استخراج می‌شود. گذار، اگر قرار است به آزادی بینجامد، باید از دل رنج، از دل خیابان، و از دل مدرسه برخیزد. باید صدای دخترانی شنیده شود که هنگام خروج از مدرسه، مقنعه‌هایشان را کنار می‌گذارند و با جسارت بدن‌شان، رهبری را بازتعریف می‌کنند. باید صدای معلمانی شنیده شود که در برابر تحقیر، ایستادگی می‌کنند. باید میدان، نه فقط دیده، بلکه فهمیده شود.
در پایان، رهبری آینده‌ی ایران، اگر بخواهد مشروع باشد، باید از دل همین میدان‌ها برخیزد--نه از دل دفترچه‌ها، نه از دل بیانیه‌ها، و نه از دل نام‌ها. و اگر قرار است گذار، به رهایی بینجامد، باید از نام به میدان گذر کند؛ از ادعا به تجربه، از سلطه به مشارکت، و از عنوان به حضور.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy