احسان نگارچی
سامان محمدی خیارۀ، از سال ۱۳۸۸ در زندان بود؛ جوانی که حکم اعدامش به اتهام محاربه ابتدا صادر شد، اما دیوان عالی کشور آن را نقض کرد و به پانزده سال زندان تغییر یافت. باید بی عدالتی در این پرونده تازه میشد، باید گوشهای از ظلمت دستگاه قضایی قلب خانواده ای را می سوزاند. دوباره نیرویی مخوف، نامش امنیت، آمد و عدالت را دوباره به اجرا درآورد؛ حکم نقضشده را با فشار دوباره به اعدام بدل کردند و دیروز او رفت.
دیوان عالی کشور؟ مرجع نظارتی؟ وقتی مصلحت نظام وارد میشود، همه ی کلمات و قوانین رنگ میبازد و تبدیل به قتل بی گناهان می شود و نظام دیگر شرم ندارد.
نرمش اجتماعی
همزمان، نمایش «نرمش اجتماعی» آغاز میشود؛ مشروب فروشی آزاد، دیسکو های غیر رسمی فعال و کار به آنجا می رسد که وقتی برنامه ی عشق ابدی در ترکیه آدم کم می آورد، از ایران جوانانی را برای رونق آن می فرستند و آن محمدرضا باهنر امروز گفته، الزامی به حجاب نیست، جریمه نقدی برداشته شد و پارادایمها نرم شدهاند.
و کمدی بزرگتر
جمهوری اسلامی سعی دارد از چین کمونیست که فضای سیاسی داخل را کاملا بسته و آزادی های فردی و اجتماعی را افزایش داده تقلید نموده و همان مسیر را دنبال نماید، اما چه قیاس احمقانه ایی!
پروندهی سامان محمدی خیارۀ، سندی است بر این تقلید احمقانه، کور و بدون فکر و شاید آخرین تلاش ها برای بقا.
آری، حالا دیگر همه فهمیده اند که این پادشاه لخت است و خود پادشاه هم فهمیده که همه فهمیده اند.
:::