محتسب در نگاه حافظ، نماینده سرکوب حکومتی است که میخواهد به زور مردم را به بهشت ببرد و در عین حال خود به فساد آلوده است
سایه رحیمی - ایندیپندنت فارسی
در تقویم رسمی ایران بیستم مهر روز پاسداشت شاعری است که پیکان انتقادها و کنایههای تند و تیزش را به سمت تندروهای دینی گرفت، به «زاهد ظاهر پرست» تاخت، «صوفی حقهباز» را ملامت کرد، «محتسب» را به سخره گرفت، از به نماز ایستادن «گربه زاهد» گفت و درباره زمانهای که در آن «تزویر» و «تعزیر» رواج یافته و «واعظان» در خلوت «آن کار دیگر» میکنند هشدار داد.
غزلسرای شیراز شاید هرگز تصورش را نمیکرد که حدود هفت سده پس از او، اشعارش بهترین نمونهها برای توصیف اوضاع امروز ایران باشند. ایرانی که حالا گرفتار «شیخ ریاکار»، «محتسب فاسق»، «زاهد خودبین» و «صوفی حقهباز» است.
حافظم در مجلسی، دُردیکشم در محفلی
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی در حدود سال ۷۲۷ هجری قمری در شیراز زاده شد، شهری که در آن زمان مهد فرهنگ و ادب ایران بود. کودکیاش با آموختن قرآن و علوم دینی سپری شد و در این مسیر توانست قرآن را در چهارده روایت از بر کند.
حافظ دوران نوجوانی و جوانیاش را در جامعهای سپری کرد که زهدفروشی، تظاهر به دینداری، تزویر، ریا، فسق و دروغ بیداد میکرد و او که از چنین جامعهای در رنج بود، سراسر دیوان اشعارش را صحنه رویارویی با افرادی کرد که «توبهفرما» بودند اما خود توبه کمتر میکردند.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
حتی نگاهی گذرا به دیوان اشعار حافظ نشان میدهد که تمرکز و توجه این شاعر شیرازی در غزلهایش بر نکوهش دینداری مزورانه، ریا، دروغ و تزویر بوده است. در شعر حافظ «واعظان» که خود را پاسدار دین مینامند به ناپاکی آلودهاند. «زاهد خودبین ظاهرپرست» به ژاژخایی مشغول است و اتفاقا اسرار کائنات بر او که چشم دل نگشوده بسته مانده است.
غزلسرای شیراز در جایی دیگر زبان انتقاد را تیزتر میکند و به صراحت میگوید که «محک تجربه» در نهایت هرکسی را که «غش» دارد «سیهروی» خواهد کرد. او در جایی دیگر نیز به دستاویز کردن دین و قرآن اینگونه کنایه میزند: «حافظا میخور و رندی کن و خوش باش ولی/دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.»
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در بیت «صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد/بنیاد مکر با فلک حقهساز کرد» نیز مقصود از صوفی همان ریاکاری است که نقاب دینداری بر صورت دارد، حال آنکه در مکر و فریب به درجهای از مهارت رسیده که با فلک نیز «بنیاد مکر» آغاز کرده است. حافظ در جای دیگر میگوید: «نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد/ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد».
در تمامی این ابیات، شاعر درمورد رواج دینداری مزورانه و به قدرت رسیدن ریاکاران در لباس دین هشدار میدهد و در جایجای اشعارش رند را در برابر آنها قرار میدهد.
درباره نکوهش شیخ، محتسب، زاهد، صوفی و تزویر و دروغ در شعر حافظ تاکنون صدها کتاب و مقاله به نگارش درآمده است، یکی از مهمترین و برجستهترین این آثار کتاب «از کوچه رندان» نوشته عبدالحسین زرینکوب است.
دکتر زرینکوب در این کتاب تقابل اصلی در دنیای حافظ را میان «رند» و «زاهد ریاکار» میداند و شخصیتهایی چون شیخ، محتسب، فقیه و صوفی را اغلب زیرمجموعه همین زاهدان ریاکار برمیشمارد.
او تصریح میکند که حافظ منتقد اصل دین و عرفان نیست، بلکه منتقد کسانی است که دین و عرفان را دکان خود کردهاند: «آنچه حافظ را برمیآشوبد، زهد نیست؛ تظاهر به زهد است. حافظ با شیخ و زاهدی که از راه دین نان میخورد و خرقه را دام تزویر میسازد، سر سازگاری ندارد.»
زرینکوب در توصیف هریک از این افراد در شعر حافظ مینویسد: «شیخ در نظر او مردی است که جز به منافع خویش نمیاندیشد و دین و اخلاق هر دو نزد او وسیلهای است برای نیل به اغراض خویش. از اینجاست که شیخ و زاهد و مفتی و فقیه در دیوان او غالبا چهرهای منفور و ریاکارانه دارند. حافظ از این زهد ریایی که همه جا با آن روبهروست بیزار است و آن را به طنز و طعن میگیرد: دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟ یا: بادهنوشی که در او روی و ریایی نبود/بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.»
محتسب نیز در نگاه حافظ نماینده قدرت حاکمی است که میخواهد به زور مردم را به بهشت ببرد و در عین حال خود از فساد مبرا نیست. زرینکوب این تقابل را چنین توصیف میکند: «محتسب در شعر حافظ، پاسبان شریعت است اما شریعتی که به صورت قشر و ظاهر درآمده و از روح و معنی تهی شده است. کار او منع کردن مردم از لذتهای حلال و طبیعی است، در حالی که خود و طبقه او در پنهان به کارهای بدتر مشغولاند. حافظ این دوگانگی را تحمل نمیکند. رند حافظ، حساب خود را از حساب محتسب جدا میکند و امر او را به رسمیت نمیشناسد، چون او را فاقد صلاحیت اخلاقی میداند. در حقیقت، مبارزه با محتسب برای حافظ، مبارزه با قانون ریاکارانهای است که فقط برای ضعفا اجرا میشود.»
با این حال، حافظ در جایی از اشعارش به قدرت سرکوب محتسب و زور او اذعان میکند و میسراید «درِ میخانه ببستند خدایا مپسند/که درِ خانه تزویر و ریا بگشایند».
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
«خدا را کم نشین با خرقهپوشان/رخ از رندان بیسامان مپوشان». غزلسرای شیراز در این بیت به صراحت هشدار میدهد که عاقبت همنشینی با خرقهپوشان خروج از راه راست و همگامی با رندان راهی به سوی روشنایی است.
حافظ با صوفیانی که تصوف را وسیلهای برای شهرت، قدرت و فریب مردم ساختهاند، بهشدت مخالف است. زرینکوب در این باره نیز مینویسد: «حافظ خرقه صوفی را که باید نماد فقر و وارستگی باشد، دام تزویر و دکان حیله میبیند. صوفی در دیوان او کسی است که در ظاهر دم از فقر و فنا میزند، اما در باطن حریص دنیاست. از همین رو، حافظ خرقه او را به می ناب آلوده میکند تا تقدس دروغین آن را باطل سازد: در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک/جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش. این صوفی، آن عارف عاشقی نیست که حافظ او را میستاید؛ این صوفی یک بازیگر است و حافظ پرده از بازی او برمیدارد. رندی حافظ درست در مقابل همین صوفیگری ریایی قرار میگیرد.»
بهباور احسان یارشاطر نیز حافظ در واکنش به شرایط روزگارش بهدنبال راهحلی است تا ریاکاری تمامی کسانی را که خود را سرپرست، قاضی، و نمونههایی از درستکاری اخلاقی قرار دادهاند آشکار کند.
یارشاطر مینویسد که حافظ برای تحقیر و شرمساری ریاکاران خودپرهیزگارنما، گروههای اجتماعی پست و متروک جامعه را در دست میگیرد و آنها را بهعنوان معیار تقوا، حتی تا جایگاه پیران یا رهبران مقدس صوفی بالا میبرد. این افراد، رند، قلندر، پیر میفروش و پیرِ مغان هستند: خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم/شطح و طامات به بازار خرافات بریم/ سوی رندان قلندر به رهآورد سفر/ دلق بسطامی و سجاده طامات بریم.
اکنون حدود هفت سده از روزگاری که حافظ در آن میزیست گذشته است، اما جامعه امروز ایران نهتنها از دینداری مزورانه تهی نشده است که بیش از پیش به حضور محتسب سرکوبگر، صوفی حقهباز، زاهد خودبین، شیخ ظاهرپرست و منبر تزویر آلوده است و دروغ، تعزیر و فسق بیداد میکند. به همین دلیل است که بسیاری از مردم در توصیف اوضاع امروز ایران به اشعار حافظ پناه میبرند و میگویند «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند/ پنهان خورید باده که تعزیر میکنند».