Tuesday, Nov 11, 2025

صفحه نخست » بقای نظم در سایه خانه‌های خیال

tajij.jpgتا کدامین راه گیرید پیش

در ایران امروز، بخشی از فعالان و بازیگران سیاسی در خانه‌های خیال و ذهن خود محبوس مانده‌اند؛ فضایی که از آن به‌عنوان «خانه‌های خیال» یاد می‌شود، جایی که بازنمایی‌ها و تصورات جای واقعیت را گرفته‌اند و ارتباط با جامعه و مردم محدود یا قطع شده است. این کنش‌گران، گرفتار ترس، وسواس و خودمحوری‌اند و در عین آنکه از قدرت و سیاست سخن می‌گویند، از مواجهه واقعی با جهان بیرون و مناسبات نیروها اجتناب می‌کنند. در چنین وضعیتی، بقای نظم سیاسی و مشروعیت نظام نه در قدرت ظاهری، بلکه در توانایی خروج از این خانه‌های خیال و تعامل فعالانه با جامعه معنا پیدا می‌کند؛ مسیری دشوار که بدون اراده به تغییر، شناخت شرایط و مواجهه با واقعیت، تحقق نخواهد یافت...

محمدرضا تاجیک

یک

حکایت برخی از کنش‌گرانِ سیاسیِ ایرانِ امروز، حکایت کسانی است که از سندروم هیکیکوموری‌ رنج می‌برند. هیکیکوموری، اصطلاحی ژاپنی برای توصیف آدم‌هایی است که در خانه‌‌شان یا حتی فقط در اتاق خواب‌شان پنهان می‌شوند و برای ماه‌ها یا سال‌ها، به جز خانواده، از تمام آدم‌های دیگر جدا می‌افتند.

هیکیکوموری‌ها سیاسی، آن بازی‌پیشگان سیاسی هستند که مدت‌هاست از خانه‌ی خیال و ذهن و فهم و احساس خود بیرون نیامده‌اند. کناره‌گرفتن اینان، نه از سیاست و قدرت، که از مردم و جامعه است.

هیکیکوموری‌ها سیاسی، معمولا پر از اضطرابِ توام با نوعی حسِ ترس و تحقیرند: می‌ترسند در موقعیت و منزلتی که دارند واقعیت و حقیقت‌شان دیده شود... از آدم‌ها و اجتماعی که حکم آینه‌ی تمام‌نمای آنان را دارند، می‌هراسند، از دیگری‌های کوچک و بزرگی که خود خلق کرده‌اند، می‌ترسند، از غیبت می‌ترسند، از حضور می‌ترسند، از دوست می‌ترسند، از دشمن می‌ترسند. از این‌رو، زیستی در ترس و تنهایی دارند، از روابط با دیگران بسیار سخن می‌گویند، اما از به محفل دیگران درآمدن و مواجهه‌ی با دهشتِ ذهنیت‌های خود، در وحشتی دائمی‌اند.

با بیانی دبوری، خانه‌ی ذهن و خیال و احساس آنان خانه‌ی نمایش - یا بهتر بگوییم، تاریک‌خانه‌ی نمایش - است که در آن تصاویر جای واقعیت‌ها و «نمودها» (بازنمودها و وانمودها و بازنمایی‌ها) جای «بودها» را گرفته‌اند. در این خانه‌ی تنهایی، دیگری نه آن‌گونه که واقعاً هست، بلکه همواره به‌عنوان بازنمود آن‌چه تصور و ترسیم می‌شود، معنا می‌بابد. دیگری - در نگاه خیره‌ی آنان - هم‌چون کالا، آن‌چیزی نیست که ارزشش به خودش راجع باشد. بلکه ابژه‌ای است شبیه‌ آن نقش در قاب نقاشی آنان.

دو

این‌نوع موجودات سیاسی، اساسا فهم و درک و تعریف و تصویر واقعی از جامعه و جهان و روابط نامتقارن نیروها ندارند - همان‌گونه که چلمی‌های داستان «چلمی‌های احمق»، مردمانی بودند که درکی از بحران نداشتند. مثلِ اینان، مثلِ آن قورباغه چینی است که چون در قعر چاه می‌زیید نه تصویر و تصوری از چاه دارد و نه از بیرون چاه. سیاهی قعر چاه، همان جهان و زیست‌جهان آنان است که تا تاریک است و ساکن و ساکت، زیباست و آرامش/امنیت‌بخش.

در این‌ جهان، اگر جنب‌وجوشی هست، تلاشی است برای تغییرنکردن، برای جنب‌نخوردن، برای مواجهه‌نشدن. پنداری، قعر چاه، همان قعرِ تاریک ذهن و نگاه و احساس و روانِ آنان است، که چون تغییر نکند، تغییر در کردار و رفتار آنان نیز، ممکن نمی‌گردد. در نزد برخی از این هیکیکوموری‌های سیاسی، این قعرِ چاه همان عالم مُثل یا عالم ایده‌هاست که در آن هر امری در کمال و تمام خود است و تغییر را در آن‌ها راه و اثری نیست.

سه

برخی از این برخی، بی‌شباهت با سوژه‌ی «شیدای افسرده» (مانیک-دپرسیو) افلاطون نیستند: سوژه‌ای که همواره مدعی عروج (فراز) است، اما همواره نیز، خود را در سراشیبی نزول (فرود) می‌یابد، سوژه‌ای که برون‌شد از قعر غار را نمی‌خواهد و نمی‌تواند، اما سودا و آرزوی پرواز به هفت آسمان را دارد،‌ سوژه‌ای که جهانی زیباتر، وسیع‌تر، غریب‌تر، غنی‌تر، و باثبات‌تر، اخلاقی‌تر، انسانی‌تر، عقلایی‌تر از زیست‌جهانی که در آن می‌زیید، نمی‌شناسد، لذا همواره جایی برون از تاریخ به‌سر می‌برد، سوژه‌ای که در ترس و واهمه‌ی همیشگی از تبدیل‌شدن به چیزی غیر از خودش است، و از این‌رو، همواره نقش یک معترض و مخالف در برابر مناسبات جهانی که به آن پرتاب شده، را ایفا می‌کند، سوژه‌ای که مشخصه‌های آن، خودمحوری مفرط، استیلای امر منفی و گرفتاری در چرخه‌ی بی‌پایانی از توهم و سرگشتگی است که او را به این سمت سوق می‌دهد که باور کند دیگری خوب، فقط دیگری مرده است.

مَثَل این برخی‌، هم‌چون مَثَل آن کسی است که در داستان معروف «شاه گوش می‌کند» نوشته‌ی ایتالو کالوینو، دچار وسواس شنیدن بی‌پایان همه‌ی صداهای محیط پیرامون شده است: پچ‌پچه‌ها، نجواها، غژغژها، شیپورها و غیره. وسواس شنیداری او، تا جایی پیش می‌رود که کاخ سلطنتی به بخشی از گوش شاه تبدیل می‌شود. هیکیکوموری‌های سیاسیِ پارانوئیک ایران امروز اما، نه تنها وسواس شنیداری، که وسواس دیداری نیز دارند، از این‌رو، جامعه و جهان را نه تنها بخشی از گوش، که بخشی از نگاه خویش می‌خواهند، و چون چنین نمی‌یابند، گوش و چشم بر برون از خویش می‌بندند، و خود را در خانه‌ی خیال و فانتزی خود محبوس می‌دارند.

چهار

این گونه‌ی خاص از موجودات سیاسی، از آن‌رو که از هر نغمه‌ و تصویر ناجور در هراسند، پا از خانه‌ی خیال خویش بیرون نمی‌نهند تا با دهشتِ نگاه‌های خیره‌ و صداهای تیره مواجه نشوند. رفتار این‌گونه بازی‌پیشگان سیاسی، بی‌شباهت به مردم آن ده نیست که بر این خیال بودند که بیرون از دیوارهای ده، سرزمین هیولاهای وحشی و دهشتناک است و برای پرهیز از گزند آنان، حکم عقل سلیم آن است که ترک خانه و ده نکنند. حکایت اینان، هم‌چنین از یک منظر، بی‌شباهت به حکایت اولیس و یارانش نیست که اسیر برساخته‌های ذهنی خویش - موجوداتی با صورت زیبا و آوازی فریبا که دریانوردان را تسخیر می‌کرد و به قعر دریا می‌برد - بودند، و از این‌رو، اولیس در مواجهه با این «زیبایی خطرناک» دستور داد او را به تیرک کشتی ببندند و یارانش نیز، در گوش‌های‌شان موم بریزند.

اولیس‌های ایرانی نیز، سخت اسیر «زشتی‌های خطرناک» آفریده‌ی خویش هستند. لذا در نزد آنان، هر برون که منطبق با تصاویر ذهنی آنان نباشد، خطرناک است. اینان، هم‌چون ونسان، در رمان آهستگی (کوندرا)، سخت دلبسته‌ی استعاره‌های خویشند و هم‌چون مگسی که به شیره‌ی چسبناک بچسبد، در این استعاره‌‌های خود به دام افتاده و گرفتار شده‌اند، اما چون این خانه‌ی استعاری را پوشالی می‌یابند، به‌گونه‌ی پارادوکسیکالی، میل به برون می‌یابند، جست‌وجوی قدرتی می‌شوند تا آنان را از دهشتناکی زشتی‌های خطرناک برهاند.

پنج

امروز، بقای نظم و نظام مستقر در گرو دوری‌گزیدن از اهالی این خانۀ خیال و عدم است. از زمان بستنِ درها و پنجره‌های خانه‌های امن سیاسی دیریست که گذشته است، دیگر هیچ در و دیواری نمی‌تواند درونِ خانه‌ای را از نگاه خیرۀ دیگران مصون بدارد. اهالی خانه، در هر لحظه‌ی بودنِ خویش تماشا می‌شوند.

در این شرایط، حکم سیاست عقلانی و معطوف به بقا، جز رستن و گسستن از بندهای ذهنی خویش نیست. تحقق این مهم نیز، جز در پرتو اراده‌-به-تغییر، اراده-به-دانستن/نگریستن، اراده-به-شنیدن صدای پای حوادث در راه، اراده-به-سبب‌شناسی حال ناخوش جامعه، اراده‌-به-در/با جهان بودن، اراده-به-شناخت وضعیت و ظرفیت خود و دیگران، پرهیز از افراط و تفریط، بازی‌کردن هوشیارانه با کارت‌های در دست، پرهیز از بازو پنجه‌کردنِ با فولاد، با بدان کم ستیز گرفتن، مشت بر نیشتر نزدن، رام‌کردن روح سرکشِ سرکشان با مهمیز تحمل و تامل و تدبر، دانش اسباب و امکانات، از روزنه‌ها عبورکردن و در پس آن پنجره‌ای و دری گشودن، ره خانه‌ی دشمن گرفتن و با دشمن به جنگ با کلام و نه با شمشیرهای برکشیده از نیام، برخاستن، در نمایش قدرت واردشدن و بسان تماشاگر فعال یا تماشاگر-بازیگر، نمایش را بر/در داستان خود کردن، در هزارتو گام‌نهادن و از دیو و ددان در راه و چاله‌ها و چاه‌ها و بن‌بست‌ها نهراسیدن، ورود به شهر (پلیس) جهانی سیاست و تعیین و تثبیت و تقویت جایگاه خویش را موضوع اراده‌ی معطوف به شناخت مناسبات و روابط نامتقارن نیروها (آن‌گونه که در این شهر جاری و ساری هستند) قراردادن، ممکن نمی‌گردد.

سیاست را اگر معنایی باشد، به حکم عقل و علم و تجربه، جز آن راه دشوار که از درون عبور می‌کند و به برون ره می‌برد، نیست.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy