در رثای زنده یاد بهرام مشیری، جویندهء داد ودانایی

بهرامِ خرد ورز،چو تیری زکمان شد
این نخلِ برومند،گرفتارِ خزان شد
اورا چه توان گفت، شبِ طولانی اندوه
مرغی که به ظلمتکده ای، زمزمه خوان شد
شهنامه، چو میخواند،چو البرز،قوی بود
این نغمه گرِ«نام» ، نه هرگز، پی نان شد!
آزادیِ ایران،به لبش،طنطنه ای داشت
چون عطر گل یاس، به اسطوره، نهان شد
در نیمه شبی،حافظ شیراز، دلش برد
در حاشیهء کوچهء عشاق، روان شد
گیتی ،به دنی داد،همه، عیش و تنعم
اندیشه، به اصحابِ هنر،آفت جان شد
















