Monday, Nov 17, 2025

صفحه نخست » بررسی مبانی و سوءفهم ها نسبت به تز دینخویی و انتساب ذات انگارانه به آن، نیکروز اعظمی

nik.jpgپیش از ورود به بحث اصلی، باید معنای دقیق دو مفهوم "ذات" و "خوی" و تمایز میان آن‌ها روشن شود. زیرا کل بحث بر همین معنا و تمایز آن دو استوار است. "ذات" در سنت فلسفی، به‌ویژه در چارچوب ذات‌انگاری ارسطویی، دلالت بر ویژگی‌های بنیادی و تغییرناپذیر یک موجود دارد. ویژگی‌هایی که از آن جداشدنی نیستند و ماهیت آن را تشکیل می دهند. در مقابل، "خوی" یا "خو" مفهومی است ناظر به الگوهای رفتاری، گرایش‌ها و عادت‌هایی که در بستر تاریخ، تربیت و ساختارهای فرهنگی شکل می‌گیرند. خوی، برخلاف ذات، امری ضروری و ثابت نیست. می‌تواند تحول یابد، دگرگون شود یا حتی به‌کلی از میان برود، زیرا ریشه در ماهیت ندارد بلکه محصول فرآیندهای هنجاری ـ فرهنگی است. با این توضیح اجمالی از معنای دقیق "ذات" و "خوی" و تمایز آنها از هم، اکنون می‌توان به اصل بحث ورود کرد.

تا کنون در "نقد"هایی که بر تز "دین‌خویی" آرامش دوستدار نوشته شده، حتا به ندرت هم دیده نشده که "منتقد" بر اساس دستگاه مفهومی و معیارهای عقلانی خود به تحلیل این تز پرداخته باشد. یک "شبه‌ روشنفکر" (چه دینی و چه غیردینی ) با تمسک به چارچوبی بیرونی، مثلاً دستگاه فلسفی هگلی، به سراغ این تز می‌رود و "شبه روشنفکر" دیگر با اتکا به الگوی ذات‌انگارانه ارسطویی آن را داوری می‌کند. نتیجه نیز از پیش روشن است؛ "نقد"چون بر مبنای فهم درونی تز نیست، به خطا می‌رود و در نهایت بی‌فرجام می‌ماند. اکنون لازم است روشن کنیم ذات‌انگاری ارسطویی دقیقاً ناظر به چه مفهومی است و تز دینخویی بر چه مبنا استوار است. از این رهگذر آشکار خواهد شد که بسیاری از "منتقدان" اساساً ماهیت و منطق درونی این تز را درست درنیافته‌اند

ذات انگاری ارسطویی چیست؟

ارسطو، ذات را برای موجود به کار می برد و نه برای تزی یا مفهوم انسانی. ارسطو در کتاب فیزیک و متافیزیک ترجمه فارسی از محمد حسن لطفی و همچنین در کتاب مقولات، بطور مفصل در باره جوهر یا ذات اشیاء و موجودات و نیز "ضرورت" سخن گفته است. بر حسب ذات انگارانه ارسطویی هر موجودی دارای یک ذات essence است. یعنی، مجموعه ای از ویژگی های بنیادین که ماهیت آن موجود را تعین می کند و بدون آنها آن موجود دیگر آنچه هست نخواهد بود. ارسطو در همان کتابهای نامبرده ذاتی را که برای انسان مطرح می کند اینست که انسان، حیوانی ناطق است. برای ارسطو، "ذات" یک تعریف قراردادی نیست بلکه "علت" است. علت اینکه چیزی آنگونه عمل می کند که می کند. از نظر ذات انگاری، دانه بلوط به درخت بلوط تبدیل می شود، چون ذات بلوط بودن در آن است. آنچه مسلم است، ارسطو ذات را برای موجود طبیعی همچون انسان در نظر دارد و نه برای ارزشها و ارشهای دینیِ آفریده انسان که قابل نفی هستند.

برچسب ذات گرایی به تز دینخویی آرامش دوستدار، تعبیری است افراطی و غلط اندر غلط. دوستدار نمی گوید ایرانی و فرهنگ ایرانی ماهیت ثابت دارد، نمی گوید دینخویی ذات طبیعی ماست، بلکه می گوید تاریخ فرهنگی ما ساختاری پدید آورده که مکرراً بازتولید می شود. و این بازتولید از طریق سامانه انجام می گیرد و نه انسان به مثابه ذات، بلکه به مثابه موجود تربیت شده، خو گرفته، و عادت کرده، می باشد. یعنی، انسان ایرانی بواسطه تربیت است که در سامانه دینخویی قرار می گیرد نه بواسطه سرشت خود. درست است که آرامش دوستدار فتحعلی آخوندزاده را دینخو می داند اما این دینخویی یعنی ناتوانی از پرسشگری بنیادین، چسبندگی به امر قدسی، ترجیح پاسخ های حاضر و آماده و ناتوانی از تولید اندیشه مستقل. این ویژگی ها بر اثر زیستن در یک سامانه فرهنگی ایجاد می شوند و نه بر اثر سرشت موروثی. از نظر دوستدار، آخوندزاده از افق دینی جهان را می بیند حتا آن زمان که دین را "نقد" می کند. دوستدار "خوی" آخوندزاده را بمنزله "ذات" او نمی داند.

عدم فهم "شبه روشنفکر"، نسبت به تز دینخویی آرامش دوستدار در این است که "ذات" و "خو" را یکی گرفته و با نادانی از این، به ستیز با این تز برخاسته است در حالیکه این دو یکی نیستند. بنابراین، اول اینکه ارسطو، ذات را برای اشیاء و موجودات به کار می برد و دوم اینکه، آرامش دوستدار از "ذات" سخن نمی گوید بلکه تزش مبتنی است به واژه خو. ذات انگاری به معنای فلسفی، دیدگاهی است که ویژگی‌ها یا رفتار یک پدیده یا موجود را ناشی از "ذات" یا ماهیت ذاتی او می‌داند، نه محصول شرایط، تاریخ یا فرهنگ. به بیان ساده تر، این (ذات) چیزی است که خودش هست، نه آنچه تاریخ یا فرهنگ به او داده باشد.

آرامش دوستدار در تحلیل‌هایش از اسلام نه به عنوان یک واقعیت ثابت و ازلی، بلکه به عنوان پدیده‌ای تاریخی و فرهنگی توضیح می‌دهد. یعنی اسلام و آموزه‌های آن را در بستر تاریخی و اجتماعی بررسی می‌کند و تغییرپذیری و شکل‌گیری آن را نتیجه تعامل انسان‌ها و شرایط می‌داند. ذات انسان اسلامی، اسلامی نیست بلکه شرایط، ارزش اسلامی را بر او تحمیل کرده است و در موقعیت دیگر می تواند این تحمیل را از خود بزداید. آرامش دوستدار ارزش‌های دینی و اسلامی را نه از منظرِ متافیزیکیِ "ذات" بلکه از منظر تأثیرِ تاریخی‌ـ‌فرهنگی‌شان می‌سنجد. او می‌پرسد این ارزش‌ها چگونه انسان را به خوگیریِ دینی عادت می‌دهند. اسلام را همچون دیگر ادیان زرتشتی، مسیحی و یهودی، مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و تفاوت‌هایی می‌بیند که در بسترِ فرهنگی‌ـ‌تاریخی شکل گرفته‌اند.

بنابراین، همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، ذات‌انگاریِ ارسطویی عموماً متوجه اشیاء یا موجودات طبیعی است نه ارزش‌های ساختگیِ انسانی. بررسی ویژگی‌ها یا نفیِ ارزش‌ها(دینی و غیر دینی) را ذات‌انگاری نمی گویند. آرامش دوستدار از "خوی" سخن می‌گوید، امری که از خلال عادت‌ های رفتاری و ساز و کارهای فرهنگی در انسان پدید می‌آید و بر او عارض می شود. نه "ذات"که به خودی خود در یک شیئ وجود دارد و ماهیت آن را تشکیل می دهد. در دستگاه ذات‌انگارانه، اگر ذاتِ چیزی از آن برداشته شود، آن شیء دیگر همان شیء نخواهد بود. اما هنگامی که انسان ارزش‌هایی برای زندگی می‌آفریند، این ارزش‌ها تنها ویژگی های معین و اکتسابی دارند. ویژگی‌هایی که در بستر زمان دگرگون، تعدیل یا حتی نفی می‌شوند. چنین دگرگونی و نفی‌ ای نشانه ذات‌انگاری نیست برعکس، نشان می‌دهد که ارزش‌ها ذات ندارند و به دلیل همین ویژگیِ تغییرپذیرشان است که می توانند متحول یا نفی شوند. همین، نسبت به فرهنگ نیز صادق است دوستدار، از فرهنگ دینخو می گوید و نه ذات فرهنگی.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy