پیشگفتار
نظریه کانت در رابطه با تفسر درونمایه (موضوع) کتاب های مقدس هنوز هم مطرح است. بعضی از پیروان این ادیان متن کتاب های مقدس (قران، انجیل ) را حرف (کلام ) مستقیم خدا می دانند که می بایست به همان شکل بیان شده ( به خصوص در اسلام ) واقعیت شود و به اجرا درآید. طبق این قوانین الهی دست دزدان باید قطع شود، زناکاران سنگسار شوند و کافران در اقدامان انتحاری به قتل برسند.
خدای کانت
کانت معتقد بود که وجود خدا را نمی توان ثابت کرد. فیلسوف به خدای ادیان ابراهیمی هم باور نداشت و در مقدمه کتاب " نقد خرد ناب" اشاره می کند:
"من می بایست دانش را باطل کنم تا جایی برای ایمان باز شود". (1 )
اما کانت یک آتئیست هم نبود. برای کانت مفهوم خدا ایده ی است از یک موجود جهان شمول اخلاقی که قصاوت گر و امر کننده است. فیلسوف ادامه می دهد که این یک مفهوم فرضی نیست بلکه " خرد عملی ناب" است که در شخصیت این خدا جا دارد.
"Der Begriff von Gott ist die Idee von einem moralischen Wesen welche als ein solches richtend und allgemein gebietend ist Diese ist nicht ein hypothetisches Ding sondern die reine praktische Vernunft selbst in ihrer Persönlichkeit (2)."
به باور کانت اخلاق به یاری "خرد عملی ناب" آنقدر قدرنمند است که می تواند به خودی خود از دین صرفنظر کند و همچنین به یک موجود بالاتر از خود هم نیازمند نباشد، به سخن ساده تر: برای شیوه یک زندگی اخلاقی نه به خدا احتیاج است و نه به دین.
کانت در رابطه با "خرد عملی ناب" اشاره می کند به داستان ابراهیم و قربانی کردن پسرش، اسماعیل. در تورات و قران آمده که خدا از ابراهیم درخواست می کند که پسرش را قربانی کند. ابراهیم میرود تا این کار را انجام دهد، اما خنجر گلوی اسماعیل را نمیبرد و خدا گوسفندی را برای ابراهیم میفرستد تا آن را به جای فرزندش قربانی کند.
به گفته کانت، ابراهیم می بایست تشخیص می داد که آن صدا نمی تواند صدای خدا باشد و باید به نام " خرد عملی ناب" پاسخ می داد: اینکه من پسر خوبم را نمی کشم کاملا قطعی است".
همین پاسخ سرپیچی از قتل کافران را هم می بایست مسلمانان به درخواست خدا که "پس از سپری شدن ماه های حرام کافران را که هر جا یافتید بکشید" (آیه 5 سوره توبه) بدهند.
کاهش دادن چایگاه آسمانی خدا در ادیان ابراهیمی به یک مرجع اخلاقی در فلسفه کانت با انتقاد فیلسوف مجاری گئورگ لوکاچ مواجعه شد که در کتاب خود " تئوری رمان " اشاره به فرایند منظومه و فلسفه می کند:
قهرمان منظومه ( هومر ) جای خود را به شخصيت تراژدی می دهد و تراژدی را پلاتون به کنار می گذارد و فلسفه را جايگزين آن می کند. در آخر و بعد از مسيحيت نوبت به کانت می رسد. کانت راه تاريک انسان را روشن کرد و او را با خرد آشنا می کند، اما با کانت فاصله و شکاف بين فرد و دنيا بيشتر می شود و خدای مسيحت در فلسفه کانت جای خود را به اخلاق می دهد. با کانت تصوير مسيح کم رنگ تر و انسان مدرن بدون مذهب و تنها می شود. با کنار رفتن مسيح از صحنه تاريخ و با وجود روشنایی خرد کانت راه اين رهگذر تنها ( انسان مدرن ) تاريک است: بعد از کانت " انسان بودن یعنی تنها بودن است" (3 )
----------------------------------------------------------------
1 - Immanuel Kant, Kritik der reinen Vernunft
2 - Immanuel Kant, Kritik der praktischen Vernunft
3 - Georg Lukács, Die Theorie des Romans
مسعود امیرخلیلی

غلط های زیادی، گیله مرد
















