یک واقعیت تلخ اما مهم در سیاست منطقهای شکل گرفته است؛ واقعیتی که کمتر آشکار گفته میشود اما تصمیمسازان منطقه بهخوبی آن را میدانند: کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دیگر خواهان فروپاشی رژیم ولایی نیستند بلکه بقای حقیرانه آنرا با اشتیاق البته به زیان قدرت گرفتن ایران به مثابه یک کشور و یک ملت دنبال می کنند. راز لابی گسترده این کشورها در نزد قدرتهای بزرگ برای آنچه «ثبات منطقه» و «صلح طلبی» و در نتیجه بقای رژیم ولایی نیز همین است.
بنابراین آنها با تکیه بر یک رویکرد بلند مدت در پی اهداف دیگری هستند که عبارتند از:
ایرانی ضعیف، فرسوده، گرفتار بحران، با رژیمی ولایی و قشری حقیر که همچنان اهرمهای سرکوب نرم و سخت را در اختیار داشته باشد و از تنش های داخلی و بین المللی رنج ببرد.
این ترجیح نه با شعارهای کشورهای منطقه در دهههای گذشته توضیح داده میشود، نه با رقابتهای نظامی سنتی متعارف جهانی.
در پس این سیاست، یک راهبرد بلندمدت سیاسی و اقتصادی نهفته است:
پول، انرژی، بنادر، زنجیره تأمین جهانی.
و در این معادله، رژیم ولایی تنها در صورتی «مفید» است که حقیر و ضعیف باشد، اما سقوط نکند.
۱) چرا کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس با فروپاشی رژیم ولایی مخالفاند؟
امنیت تنگه هرمز؛ شریان حیاتی اقتصاد آنان
تنگه هرمز برای این کشورها، همان نقشی را دارد که قلب برای بدن:
روزانه ۲۰ تا ۲۱ میلیون بشکه نفت از آن عبور میکند،
حدود ۲۰ درصد انرژی مایع جهان از همین مسیر تأمین میشود،
صادرات پادشاهی سعنودی، کویت و قطر بدون آن متوقف میشود.
فروپاشی رژیم ولایی--با ساختار قومی و امنیتی شکننده ایران--بهمعنای آشوب در تنگه، انفجار هزینه بیمه دریایی و توقف صادرات انرژی است.
پس از منظر راهبردی آنها:
رژیم ولایی باید بماند؛ اما ناتوان و حقیر.
۲) سد مهاجرت؛ چرا ایران نباید فرو بپاشد؟
کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس یکی از شکنندهترین ساختارهای جمعیتی جهان را دارند:
۶۰ تا ۸۵ درصد جمعیت، مهاجران هستند؛
ظرفیت جذب شوک جمعیتی آنها تقریباً صفر است.
فروپاشی رژیم ولایی یعنی چندین میلیون مهاجر فقیر، بیمار، بحرانزده، بدون سرپناه که به سوی این کشورها سرازیر میشوند.
این سناریو برای مدل اقتصادی-اجتماعی آنان حکم یک کابوس دارد.
بنابراین ایران برای آنها یک نقش پنهان دارد:
ایران همچون یک دیوار انسانی است؛ دیواری که نباید فرو بریزد.
۳) چرا ایران نباید قوی شود؟ رقابت لجستیکی و کابوس بنادر
داستان وقتی روشنتر میشود که به اقتصاد جدید این کشورها نگاه کنیم:
هویت اقتصادی آنها در دهه اخیر دقیقاً در جایی شکل گرفته که ایرانِ با سیاست خارجی ملی و توسعهگرا میتوانست رقیب جدی باشد:
بنادر پیشرفته،
خطوط هوایی جهانی،
گردشگری جهانی گسترده،
مناطق آزاد،
پروژههای چندصد میلیاردی نظیر Vision 2030.
اگر ایران یک اقتصاد باز، غیررانتی، پیشبینیپذیر و مبتنی بر منافع ملی داشت،
با سواحل طولانیتر، جمعیت بزرگتر، موقعیت جغرافیایی طبیعیتر و هزینههای لجستیک پایینتر
میتوانست بهسادگی جایگاه دوبی، دوحه و دیگر بنادر را تهدید کند.
اما فساد، تحریم، ناکارآمدی و انزوا، این تهدید را از میان برده است.
برای همین کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، ناخودآگاه به تداوم ضعف ایران نیاز دارند.
۴) دو سناریو، یک انتخاب: «ضعف همراه با بقا»
تمام محاسبات اقتصادی نشان میدهد چرا گزینه دوم انتخاب شده است.
سناریوی سقوط رژیم ولایی: فاجعه منطقهای
۸ تا ۱۸ درصد انقباض GDP این کشورها
جهش نفت به ۱۵۰ تا ۲۵۰ دلار
سقوط قیمت در سال بعد به زیر ۴۰ دلار
خروج سرمایه ۲۰۰ تا ۴۵۰ میلیارد دلار
اختلال زنجیرههای تأمین جهانی
سناریوی «ایران ضعیف اما با بقا»: سودآور و کمهزینه
رشد اقتصادی ۲.۵ تا ۴٪
قیمت نفت در بازه ۷۵ تا ۹۵ دلار
ورود عظیم سرمایهگذاری خارجی و تبدیل ایران به هاب صنعتی و بازرگانی منطقه
ادامه رونق بنادر و گردشگری
پیام واضح است:
فروپاشی رژیم ولایی خطرناک است؛ بقای ضعیف آن سودآور چون بقای این رژیم به معنای فرسودگی ملت و کشور ایران است.
۵) ۲۰۲۱: سال تغییر سیاست کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس
از سال ۲۰۲۱ به بعد، رفتار آنها بهطور آشکار تغییر کرد:
حمایت از میانجیگری چین،
لابیگری نرم در نزد کشورهای بزرگ و بخصوص ایالات متحده و اتحادیه اروپا برای جلوگیری از سرنگونی رژیم،
تحمل مشروط نیروهای نیابتی ایران،
افزایش تجارت غیررسمی از مسیر عمان و قطر,
پرهیز از بیثباتسازی مستقیم رژیم ولایی.
این رفتارها تصادفی نیست؛ برآمده از یک منطق روشن است:
ایرانِ ضعیف، ثبات اقتصاد آنها را تضمین میکند.
۶) جمعبندی: فرمول بیرحمانه اما کارآمد
میتوان سیاست واقعی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را در یک جمله خلاصه کرد:
«در راستای جلوگیری از توسعه پایدار و فراگیر ایران به مثابه یک کشور، رژیم ولایی باید ضعیف بماند، اما نباید فرو بپاشد.»
ایران و ملت ایران باید ضعیف بماند تا:
نتواند با بنادر آنان رقابت کند،
نتواند روابط عادی با جهان برقرار کند،
نتواند به مرکز صنعت، تجارت یا گردشگری تبدیل شود،
همچنان درگیر بحران داخلی مداوم باشد.
رژیم ولایی باید باقی بماند تا:
تنگه هرمز بیاختلال بماند،
موج مهاجرت شکل نگیرد،
زنجیره تأمین جهانی آسیب نبیند،
اقتصاد انرژی منطقه پایدار بماند.
نتیجه نهایی
در چارچوب رویکرد راهبردی ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی امروز بسیاری از کشورهای همسایه ایران و بخصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس، رژیم ولایی نه شریک است و نه دشمن؛ ایران بالقوه رقیب خطرناکی است که باید بوسیله رژیم ولایی تخریب شود. این رژیم حاکم باید در یک محدوده ضعف مدیریتشده نگه داشته شود--نه چنان قوی که رقیب شود، و نه چنان فروپاشیده که منطقه را بسوزاند.
در این معادله بیرحمانه،
بقای حقیرانه رژیم ولایی، کمهزینهترین گزینه برای کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است، اما هزینه گزاف آن متوجه ایران به مثابه یک کشور و اکثریت مردم آن است.

امام غزالی و افول جهان اسلام، مسعود امیرخلیلی
















