سخنان سردار رمضان شریف، سخنگوی سپاه، در ظاهر حمله به رضا پهلوی است، اما در حقیقت اعترافی آشکار به هراسی است که در سراسر دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی رسوخ کرده است. این سخنان نشان میدهد که فرماندهان سپاه نه از دیدگاه قدرت، بلکه از موضع ضعف سخن میگویند. وقتی یک پاسدار بلندپایه در میانهٔ بحرانهای کشور، بهجای پاسخ به فروپاشی اقتصادی و نارضایتی فراگیر، ناگهان تمام نیروی خود را صرف حمله به رضا پهلوی میکند، معنایش روشن است: آنها از سایهٔ او میترسند. اگر شاهزاده جایگاه واقعی نداشت، سپاه اصلاً او را جدی نمیگرفت. همین واکنشها ثابت میکند که وزن اجتماعی او به جایی رسیده که دستگاه امنیتی توان نادیده گرفتنش را ندارد.
این ترس، ریشه در یک واقعیت دارد: روایت تاریخی جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. چهلوچند سال تبلیغات و تحریف و فریب، نتوانست نسل جوان امروز را قانع کند. جوان امروز نه با کتابهای دروغین حکومتی بزرگ شده و نه با فیلمهای سفارشی سپاه. او ایران پیش از انقلاب را با ایران امروز مقایسه میکند و نیازی به سخنرانیهای حکومتی ندارد تا واقعیت را ببیند. در برابر چشمان نسل جدید، مقایسهٔ دو دوره مانند مقایسهٔ روشنایی و تاریکی است؛ روزی که کشور نظم داشت، امنیت داشت، احترام جهانی داشت، روند پیشرفت داشت، برنامه داشت و آیندهٔ قابل پیشبینی داشت، با امروز که ایران در میان آشوب، فساد، عقبماندگی و دشمنیهای بیپایان گرفتار شده است. این مقایسهٔ بیرحمانه، بنیان تبلیغات جمهوری اسلامی را از جا کنده است و سپاه بهخوبی میفهمد که هیچ قدرتی توان بستن چشم مردم بر این حقیقت را ندارد.
اما این هراس فقط در تهران نیست. در بیرون از ایران نیز نیروهای پنجاهوهفتی، بهویژه چپهایی که روزگاری در ویرانکردن کشور نقش فعالی داشتند، در کنار سپاه ایستادهاند و همان سخنانی را تکرار میکنند که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی میخواهد. اینها که نیمقرن تمام هویت سیاسیشان را بر نفی پهلوی بنا کردهاند، امروز با واقعیتی روبهرو شدهاند که تمام عمر از آن گریخته بودند: محبوبیت روزافزون رضا پهلوی و بازگشت نام پهلوی به عنوان نماد دوران سازندگی و ثبات. برای این گروه، پذیرش این حقیقت یعنی اعتراف به اشتباه تاریخی خودشان؛ اشتباهی که پایههای زندگی سیاسی آنها را ویران میکند. بنابراین، طبیعی است که با تمام توان به رضا پهلوی بتازند، چون بزرگ شدن او یعنی کوچک شدن آنها، و رشد مشروعیت او یعنی مرگ قطعی روایت پنجاهوهفتیها.
در نگاه نخست، سپاه و چپهای پنجاهوهفتی دشمنان یکدیگرند، اما در عمل دو نیروی همسو هستند که بر پایهٔ یک ترس مشترک عمل میکنند: ترس از بازگشت یک ایران مدرن، بیایدئولوژی، ملی و سکولار. هر دو جریان میدانند که تنها یک چهره در صحنهٔ امروز ایران میتواند چنین گذار آرامی را نمایندگی کند و مردم را حول یک محور ملی گرد آورد: شاهزاده رضا پهلوی. او نه فرقهگراست، نه کینهجو، نه دنبال قدرت فردی است و نه در پی ساختن یک نظام بستهٔ تازه. اصولی که او بر آن پافشاری کرده--از احترام به رأی مردم تا دولت موقت، از همهپرسی آیندهٔ کشور تا تدوین قانون نوین--دقیقاً همان چیزهایی است که جمهوری اسلامی و پنجاهوهفتیها از آن وحشت دارند، زیرا این اصول پایان هر دو است؛ پایان نظام ایدئولوژیک در تهران و پایان روایت شکستخوردهٔ چپ پنجاهوهفتی در خارج.
تهدید رضا پهلوی برای جمهوری اسلامی نه نظامی است و نه اقتصادی؛ تهدید او تهدید هویتی است. او یادآور دورانی است که ایران کشور بود، نه سنگر یک ایدئولوژی. یادآور دورانی است که ارتش منظم بود، سیاست خارجی عقلانی بود، اقتصاد برنامه داشت و جامعه امید. همین یادآوری برای دستگاه تبلیغات جمهوری اسلامی مرگبار است، چون تمام رشتههای چهلوچندسالهٔ سپاه را پنبه میکند. سپاه میداند که اگر مردم به این نتیجه برسند که آیندهٔ بدون جمهوری اسلامی میتواند آیندهای آرام، یکپارچه و سازنده باشد، دیگر هیچ ابزاری برای حفظ خود ندارد.
برای پنجاهوهفتیها نیز تهدید رضا پهلوی نه سیاسی، بلکه وجودی است. اگر ایران روزی آزاد شود و نسل تازه روایت دقیقتری از گذشته را بشنود، این جریان دیگر نمیتواند مسئولیت فاجعهٔ پنجاهوهفت را از دوش خود بردارد. آنها در برابر تاریخ بیپناه خواهند شد. پس راهی ندارند جز اینکه در کنار سپاه، هرچه میتوانند علیه رضا پهلوی فریاد بزنند، برچسب بزنند، دروغ بتراشند و چهرهٔ او را مخدوش کنند. اما هر حملهٔ آنها نتیجهٔ معکوس دارد. هر فریادی که از درون سپاه یا از دهان پنجاهوهفتیها بیرون میآید، فقط نشان میدهد که کدام نیرو در حال پایان یافتن است و کدام چهره رو به رشد.
پایهٔ مشروعیت رضا پهلوی نه تبلیغات است، نه ثروت و نه پشتیبانی قدرتهای بیگانه. مشروعیت او از حافظهٔ جمعی مردم ایران میآید؛ حافظهای که بعد از چهار دهه سکوت و سرکوب، دوباره بیدار شده است. مردم ایران با چشم خود فروپاشی امروز را میبینند و آبادانی دیروز را نیز از دل روایت خانوادهها، عکسها، اسناد، و گفتوگوی نسلها بازسازی کردهاند. این مشروعیت را نمیتوان خرید، جعل کرد یا با گلوله خاموش کرد. این مشروعیت همان چیزی است که سپاه را بیخواب کرده و پنجاهوهفتیها را بیقرار.
امروز جمهوری اسلامی بیش از آنکه با دشمن خارجی روبهرو باشد، با سایهٔ خودش درحال جنگ است؛ سایهای که هر روز بزرگتر میشود و هرچه دیوارهای پوسیدهٔ نظام ترک برمیدارند، این سایه تیرهتر و پررنگتر جلوه میکند. این سایه، سایهٔ رضا پهلوی است؛ نماد آیندهای که نه پاسدار در آن جایی دارد و نه پنجاهوهفتی. آیندهای که در آن مردم دوباره نفس میکشند و کشور دوباره معنا مییابد. آیندهای که در آن ایران از سایش چهلوچندسال ایدئولوژی رها میشود. سپاه این را فهمیده است، چپ پنجاهوهفتی نیز فهمیده است، و به همین دلیل است که این روزها بیش از هر زمان دیگری از یک حقیقت میترسند: ایران دارد به خودش بازمیگردد، و این بازگشت دیگر مهارشدنی نیست.

تروری بزرگ و تصمیم حزبالله! صابر گل عنبری
















