Monday, Dec 1, 2025

صفحه نخست » بازسازی گذشته و پیامدهای آن در تاریخ ایران، اسماعیل لیاقت

liaghat.jpgتاریخ ایران معاصر پر از تناقض است؛ امیدها و شکست‌ها، آرمان‌ها و تندروی‌ها در کنار هم قرار گرفته‌اند. انقلاب ۱۳۵۷، که در آغاز نوید آزادی و عدالت می‌داد، خیلی زود به یکی از پیچیده‌ترین رخدادهای سیاسی بدل شد. با این حال، بسیاری از روایت‌های امروز این پیچیدگی را ساده می‌کنند: گویی همه چیز فقط نتیجه‌ی توطئه‌ی خارجی بوده است. چنین روایت‌هایی گذشته را بی‌عیب و بی‌نقص به نسل جوان عرضه می‌کنند؛ نسلی که از جمهوری اسلامی به ستوه آمده و در جستجوی راهی تازه است. اما فلسفه تاریخ هشدار می‌دهد: هرگاه گذشته به اسطوره بدل شود، آینده در معرض تکرار همان خطاها قرار می‌گیرد.

گذشته در دست جریان‌های سیاسی همچون خاکی نرم است که می‌توان آن را به هر شکلی درآورد. بخش‌هایی از تاریخ برجسته می‌شوند: رشد اقتصادی، مدرنیزاسیون، چهره‌ی «ایران در حال پیشرفت». اما بخش‌های تاریک به فراموشی سپرده می‌شوند: نبود آزادی مطبوعات، سرکوب مخالفان، تمرکز قدرت در یک فرد. درست همین تاریکی‌ها بودند که استعداد انقلابی را در جامعه پرورش دادند و مردم را به نقطه‌ی انفجار رساندند. فراموش کردن این تاریکی‌ها، خطر بازتولید همان چرخه‌ها را در نظام‌های آینده به همراه دارد.

نسل جوان امروز، خسته از بحران‌های جمهوری اسلامی، در معرض روایت‌های ساده و نوستالژیک قرار می‌گیرد. این نکته باید دقیق بیان شود: خطر اصلی نه در «بازگشت به نظام گذشته»، بلکه در از دست رفتن قدرت نقد و پرسشگری است. اگر جامعه به جای تحلیل، به نوستالژی بسنده کند، چرخه‌ی اقتدارگرایی دوباره در نظام‌های آینده بازتولید خواهد شد. نقد گذشته و حال باید همزمان انجام شود؛ زیرا تنها با این نگاه می‌توان راه آینده‌ای متفاوت را گشود و از تکرار چرخه‌های اقتدارگرایی جلوگیری کرد.

در اینجا باید به یک پرسش اساسی اندیشید: آیا مردمی که در شرایط اضطراری و فشار شدید سیاسی و اجتماعی قرار داشتند، واقعاً راه دیگری می‌شناختند؟ پاسخ منصفانه این است که در سطح نظری، راه‌های دیگری همیشه قابل تصورند، اما در سطح عملی بسیاری از آن راه‌ها به دلیل سرکوب، بی‌اعتمادی و بحران، یا وجود نداشتند یا قابل باور نبودند. همین شرایط اضطراری بود که مسیرهای اصلاحی را بست و جامعه را به سمت انفجار سوق داد. این نکته نشان می‌دهد که مسئولیت تنها بر دوش مردم نیست؛ رفتار حاکمان، ساختارهای نهادی و نخبگان سیاسی نیز در محدود کردن گزینه‌ها نقش تعیین‌کننده داشتند. درس امروز این است که باید نهادها و میانجی‌های معتبر ساخته شوند تا در بحران‌های آینده، راه‌های دیگر واقعاً موجود و قابل اعتماد باشند.

برای روشن‌تر شدن چرخه‌ی سرکوب کافی است به دو رویداد تاریخی نگاه کنیم. در فروردین ۱۳۵۴، بیژ‌ن جزنی و هشت زندانی سیاسی دیگر که در دادگاه به حبس محکوم شده بودند، توسط ساواک به تپه‌های اوین برده و تیرباران شدند. این اقدام، نقض آشکار قانون و حقوق انسانی بود. اما نباید فراموش کرد که همین سرکوب‌ها و همین تاریکی‌ها، بذرهای نارضایتی و استعداد انقلابی را در جامعه کاشتند. سال‌ها بعد، در تابستان ۱۳۶۷، هزاران زندانی سیاسی که دوران محکومیت خود را می‌گذراندند، به دستور خمینی و با حکم «سر موضع بودن» دسته‌جمعی اعدام شدند. این کشتار نه حادثه‌ای محدود، بلکه یک پاکسازی سیاسی گسترده بود. این دو رویداد نشان می‌دهند که چگونه یک الگوی سرکوب می‌تواند تکرار شود، اما در نظام بعدی با شدت و مقیاس بسیار بزرگ‌تر.

ضرب‌المثل «کفن‌دزد و پسرش» دقیقاً همین وضعیت را توضیح می‌دهد. کفن‌دزد اول کفن را می‌برد اما جسد را در خاک می‌گذاشت؛ خطاکار بود اما حدی نگه می‌داشت. کفن‌دزد دوم حتی جسد را از خاک بیرون کشید؛ یعنی همه‌ی حرمت‌ها را شکست. مردم در مقایسه می‌گفتند: «صد رحمت به کفن‌دزد اول». در تاریخ ایران، رژیم گذشته کفن‌دزد اول بود؛ با همه‌ی خطاها و تندروی‌هایش، هنوز حدی نگه می‌داشت. جمهوری اسلامی کفن‌دزد دوم شد؛ حتی آن حد را هم شکست و سرکوب را به مقیاسی بسیار بزرگ‌تر رساند. این مقایسه به معنای تطهیر گذشته نیست، بلکه نشان‌دهنده‌ی شدت سقوط اخلاقی و سیاسی در نظام کنونی است. گذشته همان تاریکی‌هایی داشت که استعداد انقلاب را در جامعه پرورش داد؛ امروز اگر آن تاریکی‌ها نادیده گرفته شوند، خطر بازتولیدشان در نظام‌های آینده همچنان باقی است.

هانا آرنت، فیلسوف سیاسی، اصطلاح «ابتذال شر» را برای همین وضعیت به کار برد. او نشان داد که شرّ همیشه محصول هیولاهای خون‌خوار نیست؛ بلکه می‌تواند نتیجه‌ی افراد عادی باشد که بدون اندیشه‌ی انتقادی، صرفاً دستورات را اجرا می‌کنند. در رژیم گذشته، تیرباران جزنی و یارانش نمونه‌ای از نقض قانون بود، اما در مقیاسی محدود. در جمهوری اسلامی، کشتار ۱۳۶۷ نشان داد که هزاران نفر با سازوکار اداری و دستورات رسمی، به قتل رسیدند. مأموران، قضات و کارمندان دستگاه قضایی و امنیتی، بدون اندیشه‌ی انتقادی، صرفاً «دستور» را اجرا کردند. این همان ابتذال شر است: شرّی که در قالب کار روزمره و اطاعت از دستور، به جنایت بزرگ تبدیل می‌شود. جمهوری اسلامی نه‌تنها شدت سرکوب را افزایش داد، بلکه آن را به سطحی اداری و روزمره رساند؛ یعنی شرّ به ابتذال کشیده شد.

امروز بسیاری از مردم در مقایسه می‌گویند: «صد رحمت به رژیم گذشته». این جمله باید درست فهمیده شود: معنایش نه ستایش گذشته، بلکه نشان دادن عمق فاجعه‌ی امروز است. گذشته همان تاریکی‌هایی داشت که استعداد انقلاب را در جامعه پرورش داد؛ امروز اگر آن تاریکی‌ها نادیده گرفته شوند، خطر بازتولیدشان در نظام‌های آینده همچنان باقی است. فلسفه تاریخ هشدار می‌دهد: اگر گذشته نقد نشود، آینده بدتر از گذشته خواهد بود. تنها با نقد فلسفی و علمی گذشته و حال، و با درک مفهوم «ابتذال شر»، می‌توان از این چرخه رها شد و آینده‌ای متفاوت ساخت.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy