Monday, Dec 1, 2025

صفحه نخست » نگاهی به کتاب، کافه رادیو، مهدی اصلانی، امیر کراب

Amir_Kareab.jpg"تنهاتر از انسان در لحظه ی مرگ. ساده تر از شبنم رو سفره ی برگ. مطرود هم قبیله، محکوم خویش ام . غریبه ای طعمه ی این کندوی نیش ام."

مهدی اصلانی را با خاطرات زندانش، کلاغ و گلسرخ می شناسیم، در آنجا هم نوید نویسنده ای را می داد که در آینده نزدیک به سمت داستان برود و حالا او را با کتاب " کافه رادیو" می شناسیم!

ابتکار جالبی که مهدی اصلانی به کار برده آمده بُرشهایی از زنده گی را بصورت داستان یا گفتار روایت حکایت کرده است.

book.jpgشهرنوش پارسی پور در عقل آبی می نویسد:
"ایده های بزرگ گاهی چنان انسان را پُر می کنند که جایی برای خواسته های کوچک نمی ماند."در واقع در زنده گی انسان خواسته ها یا اتفاقات کوچک و روزمره گی مهم است، ایده ها یا کارهای عمومی در همه انسانها وجود دارد جزئیات است که زندگی ما را شکل می دهد، و اینجاست که نویسنده کافه رادیو بعنوان دانای کل محدود به کوچه پس کوچه های زنده گی نقب و ورود کرده و از محل و خانوده خودش تا دوستان بچه محلش روایت کرده است و خواننده را با خود همراه می کند و زبان شسته رفته کتاب گاه طنزش آنقدر گزنده است که اشک خواننده را در می آورد و گاه طنز تلخش با قاه قاه خنده به اوج می رسد و انسانهایی در برابرت رژه می روند که خودت آنها را دیده ای و با آنها زنده گی کرده ای.

کافه رادیو، از چهار بُرش زمانی حکایت دارد، داستان کوچه ای در غرب تهران، سه راه اکبر آباد که بعد از ماجراهایی که دانای کل که خودش هم در این ماجراها سهیم یا درگیر است و این منطقه بعنوان جای تاریخی در ذهن خواننده ثبت می شود و زبان حکایت پر از اصطلاحات و زبان کوچه است که ثبت این جملات خودش هم زیباست و هم با روایتی از یک منطقه غرب تهران در خواننده اثر می کند و این شخصیت‌ها که واقعی اند بیشتر ما را درگیر خود می کنند و بعضی جاها برایشان دل می سوزانیم.

کافه رادیو از چهار بُرش زمانی در چهار پیچ حوادث روایت می شود، بخش اول کتاب نویسنده از محله یا کوچه خودش قبل از انقلاب پنجاه و هفت روایت می کند، ما با روایت‌هایی روبرو می شویم که جای مکث دارد ، حکایت فهمیه و رضا در شروع کتاب ، ما را با دو انسانی روبرو می کند که عشق بین آنها فاجعه می آفریند ولی داستان از ساده گی رضا حکایت دارد که با یک نگاه دین و ایمانش را برباد می دهد و فهیمه در عوالم دیگر و تا آخر هم متوجه نمی شود رضا خاطرش را می خواهد و فهیمه دل به خواننده محل می سپارد و نطفه های عصیان در فهیمه و خانواده سنتی اش خواننده را متاثر می کند!

داستان ابوالفضل انواری کشتی گیر و الکساندر مدوید روسی و حسین تایتان که طنز تلخش داستان را پرکشش می کند، یا داستان، فسقلی گز بده ، یکی از داستانهای خوب کتاب است که پسر دایی نویسنده همه چیز را با ظهوری هنرپیشه می سنجد و عاشق بازی اوست و ماجراهای او با گودی و ساده گیهای گودی طنز زیبایی به داستان می دهد یا داستان ابی قُراض ، آپاراتچی سینما خرم و فیلم دزد سینما با کوتاه کردن و چیدن فیلم‌ها ی نمایش خودش داستان را مهیج می کند.

باید بچه جنوب شهر باشی تا بفهمی، در محل افراد لقب داشتند و با آن لقب نامیده می شوند، مانند حسین لولو، چون بدگِل و زشت بود به این نام شهره بود و یا داستانهای تایتان یک و دو و سه که جوانمرد بود دوست ضعیفان و پای دوست می ایستاد و در یک داستانش، در کاباره افق طلایی صحنه ای ایجاد می کند که دنبال انتقام است .داستانهای علی بیک یک و دو و سه ، خواننده را با خود می برد، یکی از حسن های کتاب دو زبانه ترکی و فارسی بودن آن است که خواننده را می خنداند و تفاوت این دو زبان است که به حلاوت و شیرینی داستانها و روایت می افزاید. در داستانی با عزیز اصلی آشنا می شویم که دروازه بانی مشهور بود، خلاصه حسین چرچیل تا رضا پلنگ و حسین چوپور و قمار و هوش بالایش در بازی. داستان شاندوغا و شامورتی بازی اش خنده ای بر لبان خواننده می نشاند، روز تولد امام زمان و شاندوغا عرق خور و غضب آقا با عربده سید هاشم به اوج می رسد!

در بخش دوم، روایتگر از محله خودش بعد از انقلاب پنجاه و هفت حکایت می کند. با قهوه خانه کافه رادیو شروع می شود تا با معرفت بودن دایی و لادا روسی و آبو مکانیک و بحث سیاسی و داستان حبیب موش یا زاغی و مرگش تراژدی ایجاد می کندو داستان خوب و کشداری ست.و داستانها از بچه های آعماق حکایت می شود. داستان مارگریت و آناتول هم یکی از داستان های خوش ساخت کتاب است و داستان یک خانواده ارمنی ست که پر از ماجرا و انساندوستی و فداکاری به اوج می رسد.

در بخش سوم نویسنده به زندان اوین و قزل حصار و گوهر دشت می افتد و داستانهای زندان و اتفاقاتی که آنجا رخ می دهد مانند فیلمی تراژیک خواننده را ، با بند زندانیان سیاسی آشنا می کند، و شخصیتهای زندانی از اجتماعی هستند که در میان ما در رفت و آمدند. داستان خلق کوپن فروش، داستان نویسنده با بازپرس و مادر و برادر بزرگش است که گفته های داش امیر از یک انسان با تجربه حکایت می کند، به برادرش می گوید:


"داداش جون! این خلقی که تو ازش دم می زنی به تُخم چپش هم نیست که تو این جا بپوسی. همه اش خلق ، خلق می کنی. کدوم خلق؟ این خلق خوارجنده ای که تو ازش دم می زنی، همه رفتند شدند کوپن فروش! "


خواننده بفکر فرو می رود ، زندگی اینقدر ساده و جاده صاف نیست و زندانیان سیاسی، انسانهای بی تجربه و با رویاها و امیدهای بسیار، جا پایشان روی زمین محکم نیست و گفته داش امیر ها که تجربه دارند شنیدنی ست!

در بخش چهارم، زندگی نویسنده در تبعید می گذرد و با شخصیت‌هایی آشنا می شویم که تناقضات در آنها به اوج می رسد و داستان، فری باغ فردوس، شکم پرست و نان به نرخ روز خوردن و طلبکار از آدم و عالم!

در داستان پهلوان قلندری با انسانی روبروئیم که کشتی گیر و گوش شکسته در کار فرش است و آنقدر به روزمره گی و کارهای پیش پاافتاده درگیر است که کتابخوانیش و سفرنامه ی حاج سیاح خواندنش به یک جوک شباهت دارد و حاج سیاح اگر زنده بود ، پشیمان می شد از نوشتن کتابش یا ازخواننده خواستار کتابش مانند پهلوان پنبه قلندری تب می کرد!

در داستان ایران ایر، در فرانکفورت با پناهندگان و مترجم شوالباخ آشنا می شویم و کسانی که کیس پناهنده گی می دهند بیشترشان از طیف های مختلفی هستند و بیشتر دوست دارند نان را به نرخ روز بخورند و طنزی در این داستان نهفته است که بیشترشان دنبال بیزنس هستند و خرمردرندی و زرنگی های کودکانه هستند تا پناهنده ای خوشنام و درد کشیده!

در داستان کِشان مشد. کاشان مشهد، با فرش فروشی آشنا می شویم که زبان خارجی‌ها را خوب می فهمد و رند است و با سیاه کاری و چرب زبانی فرشها را غالب می کند.


در داستان ناخدا باخدا، با فردی بنام صابر آشنا می شویم که در خوارو بار فروشی اش همه چیز پیدا می شود و بجای فرهنگ بزرگ دهخدا با چرب زبانی فیلم ناخدا با خدا را به طرف می فروشد و و سالها بعد آقا صابر سر ازتهران و بسازبفروشی در می آورد و "آقا صابر هم باخدا بود و هم ناخدا."ص۲۳

در آخر متذکر شوم، با خواندن "کافه رادیو" یک دوره زمانی تقریبا هفتاد ساله در ایران را مرور می کنیم و داستانها خود می گویند، روایتگر بعنوان دانای کل بدون پرده پوشی با زبان کوچه و رُک و زنده می گوید در دوران قبل از انقلاب با تمام کمبودها زنده گی ساده و شاد و زنده بود و بعد از انقلاب کوچه یتیم شد و یک جامعه تبدیل به ماتم و عزا شد در زندان هم با انسانهایی روبرییم که ایده های بزرگی داشتند ولی زنده گی را ساده گرفته بودند و احساسی و در تبعید از غربتی به غربت دیگر تکرار شد! امیدوارم از مهدی اصلانی در آینده کارهای جدیدی بخوانیم چون حرف برای گفتن زیاد دارد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy