Tuesday, Dec 9, 2025

صفحه نخست » پشت پرده تغییر استراتژی واشنگتن در قبال ایران

sevom.jpg... و حرکت نمادین و تاریخی شاهزاده رضا پهلوی

بهرام فرخی - ویژه خبرنامه گویا

در فضای سیاسی ایران، جایی میان تاریکی بقای رژیم اسلامی و شعله‌ی پرهزینه‌ی جنگ خارجی، زمزمه‌ای جدیدی شنیده می‌شود که شاید در نگاه نخست خیال‌پردازانه به نظر برسد، اما این روزها در محافل سیاسی غرب، در پنتاگون و تل‌آویو، و حتی در محافل خاموش تهران، جدی گرفته می‌شود:

آیا راه سومی برای گذار از جمهوری اسلامی وجود دارد؟

آیا می‌توان بدون فروپاشی کشور، بدون تکرار سناریوی سوریه و لیبی، و بی‌آنکه ایران به میدان نبرد قدرت‌های جهانی بدل شود، به پایان این نظام رسید؟

این پرسش دیگر تنها دغدغه‌ی روشنفکران تبعیدی نیست. این روزها، در واشنگتنِ ترامپ، در تل‌آویوی پرتنش پس از جنگ دوازده‌روزه، و حتی در حلقه‌های امنیتی نزدیک به سپاه پاسداران، این سؤال به زمزمه‌ای جدی بدل شده است.

فشار از آسمان، تنگنا بر زمین

جنگ دوازده‌روزه میان ایران و اسرائیل، نقطه‌ی عطفی در معادلات خاورمیانه بود. برای نخستین‌بار پس از دهه‌ها تهدید و شعار، توازن نظامی ایران آشکارا شکسته شد. مراکز هسته‌ای، انبارهای موشکی و پایگاه‌های سپاه در عمق خاک ایران هدف حملات دقیق قرار گرفتند، و آنچه رژیم سال‌ها با پروپاگاندا «قدرت بازدارندگی» می‌نامید، در برابر فناوری اسرائیل و دستور قاطع ترامپ فرو ریخت.

اما این جنگ، برخلاف تصور برخی، پایان نبود، آغاز مرحله‌ای جدید بود. مرحله‌ای که در آن فشار نظامی اسرائیل و فشار سیاسی و اقتصادی ایالات متحده درهم تنیده شد تا «محاصره‌ی چندلایه»‌ای را شکل دهد:

فشار از آسمان و زمین، از بازار جهانی انرژی تا اتاق‌های فکر سیاست خارجی در واشنگتن.

اکنون، با ادامه‌ی فشارهای سیاسی و اقتصادی دولت ترامپ و تحریم‌های ثانویه، قطع دسترسی مالی ایران به چین و روسیه، و انزوای بین‌المللی رژیم، بقای ساختار فعلی دیگر نه ممکن، بلکه تنها به قیمت نابودی کامل اقتصاد و جامعه ممکن است.
و درست در همین نقطه است که پرسش اصلی سربرمی‌آورد:

آیا می‌توان رژیم را بدون جنگ، از درون، از طریق یک رفراندوم کنترل‌شده و مرحله‌به‌مرحله کنار زد؟

طرحی که تعدادی از مخالفین نظام در ماه های پیش مطرح کردند ولی شرایط اجرای آن را نتوانستند برای دیگر گروه های اپوزیسیون و مردم ایران بخوبی روشن سازند.

بیداری ملی‌گرایی پس از جنگ و بازنگری سیاست در کاخ سفید

اما پس از پایان جنگ دوازده‌روزه، تحولی غیرمنتظره رخ داد؛ نه در میدان نبرد، بلکه در افکار عمومی.
مردم ایران، با تمام خشم و نفرتی که از رژیم داشتند، از حملات خارجی استقبال نکردند.

واکنش سرد جامعه نسبت به حملات اسرائیل و آمریکا، و در عوض بیدار شدن موجی از احساسات ملی‌گرایانه، حتی در میان رژیم و قشری از مخالفانش، برای واشنگتن زنگ خطری بود.

در شبکه‌های اجتماعی و خیابان‌ها، شعارهای «نه به رژیم اسلامی، نه به حمله خارجی و تجزیه ایران» طنین‌انداز شد. این واکنش، به‌ویژه در میان جوانان و طبقه‌ی متوسط، نشانه‌ای روشن بود که مردم ایران اگرچه از رژیم عبور کرده‌اند، اما به دخالت بیگانگان نه خواهند گفت.

همین واقعیت شاید مقامات کاخ سفید را متقاعد کرد که سقوط نظام از مسیر حملات نظامی، نه تنها ممکن است به فروپاشی کشور بینجامد، بلکه می‌تواند موجب جنگ داخلی چند لایه ای شود و موجی از همبستگی ملی میان رژیم و مردم ایجاد کند ، چیزی که تا پیش از جنگ محال می‌نمود.

ترامپ، "برخلاف نتانیاهو" ، دریافت که جنگ داخلی در ایران، هدف او برای آینده‌ی این کشور نیست.

از همین رو، نگاه او از «براندازی نظامی» به سمت «گذار سیاسی کنترل‌شده» چرخید.

ترامپ، اسرائیل و گروه سوم

در واشنگتن، تحت فشار لابی ماگا و بعضی از لایه های حزب جمهوری خواه، دولت ترامپ به مدلی جدید برای تغییر رژیم ایران می‌اندیشد.

نه حمله‌ی تمام‌عیار، نه کودتای کلاسیک، بلکه ترکیبی از فشار و پیشنهاد:

چکشی از جنس تحریم و تهدید نظامی و شمشیری از جنس امید به خروج آبرومندانه از قدرت.

به نظر می رسد که کاخ سفید نه تنها با رژیم اسلامی و اپوزیسیون کلاسیک خارج از کشور در تماس است، بلکه با گروه سومی نیز ارتباط گرفته است گروهی درون‌مرزی، با شبکه‌ای از کنشگران مدنی و کارشناسان امنیتی پیشین، که طرحی از «رفراندوم گذار» را بر میز مذاکره گذاشته‌اند.

این گروه، که خود را نه اصلاح‌طلب بلکه خواستار گذار از رژیم اسلامی تلقی می کند، به دنبال مسیری میانه است:
گذار از نظام اسلامی بدون فروپاشی ملی.

و این ایده، برای واشنگتن بسیار جذاب است.

زیرا می‌تواند همان چیزی باشد که ترامپ به آن نیاز دارد:

"یک پیروزی سیاسی بدون جنگ، یک فروپاشی نرم "بدون خونریزی.

ایستادگی و مخالفت شاهزاده رضا پهلوی با طرح تجزیه ایران:

در میانه‌ی تحولات جنگ دوازده روزه، افشای طرح‌هایی از سوی محافل اسرائیلی در مطبوعات ،برای مسلح‌کردن گروه‌های تجزیه‌طلب در کردستان و بلوچستان، به‌منظور پر کردن خلأ نیروی زمینی آمریکا در مسیر احتمالی پیشروی به تهران، جنجال‌آفرین شد.

انتشار این گزارش‌ها، موجی از نگرانی و انتقاد در میان نیروهای ملی‌گرا که خواستار یکپارچگی کشور هستند،را برانگیخت.

و در همان روزها، خبرهایی از پشت پرده به گوش رسید که شاهزاده رضا پهلوی قاطعانه با این طرح مخالفت کرده است.
او به‌خوبی درک کرده بود که هرگونه بازی با کارت قومیت، سرزمین ایران را به آتش خواهد کشید.

او بارها سخنانی بر زبان آورده که برای رسیدن به قدرت حاضر به تجزیه ایران نیست و حتی اگر لازم باشد برای حفظ یکپارچگی کشور حاضر به کناره گیری از مقام خود است.

حتی خبرهایی از اختلاف‌نظر جدی میان او و برخی مشاورانش که طرفدار ادامه حملات نظامی اسراییل بودند به گوش می رسید و به‌دنبال آن، سکوت چند هفته‌ای شاهزاده و اظهارات غیرمنتظره‌ی همسرش مبنی بر احتمال کناره‌گیری او از فعالیت‌های سیاسی، در رسانه‌ها انعکاس گسترده‌ای یافت.

اما این سکوت، پایان کار نبود.

به ناگهان کمپین «ما ایران را پس می گیریم» «دفترچه گارد جاویدان» منتشرشده و به دنبال آن چراغ سبز ایشان به حضور گروه رهبری حزب مشروطه در کنفرانس اسلو که در اصل برای کمپین نه به اعدام و مسایل حقوق بشری با حضور دیگر نیروهای سیاسی جمهوری خواه بر گزار میشد و به دنبال آن حضور خانم نور پهلوی در همایشی برای بزرگداشت جمشید شارمهد از طرف حزب مشروطه لیبرال.

همه این حرکات سیاسی نشانه ای از رویکرد جدیدی می داد که نگاه را از خارج متوجه داخل و همکاری با دیگر گروه های سیاسی اپوزیسیون می داد.

در نگاه تحلیلگران این کمپین ها بدون همکاری گسترده با اپوزیسیون بر انداز داخل کشور ناکافی و محکوم به شکست است.

تحلیل‌گران معتقدند این دگرگونی، نشانه‌ای از تحولات پشت‌پرده در تیم شاهزاده بود،

تحولی از اتکا به لابی‌های خارجی بخصوص اسرائیل، به تمرکز بر شبکه‌سازی داخلی و بازسازی اعتماد ملی.

رفراندوم به‌جای انقلاب، دیپلماسی در سایه‌ی تهدید نظامی

از نگاه استراتژیست‌های آمریکایی، تجربه‌ی لیبی و سوریه نشان داده که سقوط ناگهانی رژیم‌های استبدادی بدون جایگزین مشروع، به خلأ قدرت و فاجعه منجر می‌شود.

به‌طور کلی، سیاست خاورمیانه‌ای دولت ترامپ مسیری کاملاً متفاوت از دولت‌های پیشین ایالات متحده را دنبال می‌کند:

پرهیز از تحمیل الگوهای سیاسی غربی و توجه به مدل‌های بومیِ موفق در منطقه،مدل‌هایی که در بسیاری موارد فاصله‌ای معنادار با دمکراسی‌های کلاسیک غربی دارند.

اما وضعیت ایران در خاورمیانه متفاوت است:

ملتی با ریشه‌های عمیق تاریخی، نهادهای مدنی پراکنده اما زنده، و جامعه‌ای تحصیل‌کرده که پس از چهار دهه سرکوب، هنوز آرزوی قانون و کرامت را در دل دارد.

به همین دلیل، ایده‌ی «رفراندوم برای عبور از رژیم اسلامی» دیگر رؤیای بخشی از اپوزیسیون داخل و خارج نیست. اکنون در محافل سیاسی از آن به‌عنوان «راه سوم ایران» یاد می‌شود ، مدلی برای انتقال قدرت که می‌تواند به‌جای انفجار، نوعی "فروپاشی مدیریت‌ شده" باشد.

در این مدل، فشار خارجی تا مرز خفگی اقتصادی ادامه می‌یابد، در حالی که بعضی کانال‌های ارتباطی غیررسمی به درون رژیم گشوده می‌شود تا امکان مذاکره برای خروج بی‌خونریزی از قدرت بررسی گردد.

در ازای این خروج، «عفو عمومی برای بدنه‌ی پایین» رژیم و «پناهندگی برای سران» آن در کشور ثالثی به مانند عمان یا قزاقستان پیشنهاد می‌شود.

پذیرش ناگزیر در تهران

آیا «هسته‌ی سخت قدرت» در تهران حاضر به پذیرش چنین طرحی خواهد شد؟

شاید تا چند ماه پیش پاسخ منفی بود، اما اکنون واقعیت تغییر کرده است.

پس از حملات اسرائیل، کشته‌شدن فرماندهان، و فروپاشی روحیه در بدنه‌ی سپاه، نظام دیگر آن احساس شکست‌ناپذیری را ندارد ، سخنان و شعارهای آتشین خامنه ای مبنی بر ادامه مبارزه تا پیروزی نیز نشان از ترس رهبر نظام از نوعی "تبانی" در میان لایه های بالای قدرت با غرب است.

در پشت درهای بسته، ترس از شورش داخلی و انتقام‌جویی مردم موج می‌زند.

در چنین فضایی، طرح «رفراندوم تحت نظارت بین‌المللی» ممکن است حتی برای بخشی از نخبگان حاکم، نه تهدید بلکه راه فرار آبرومندانه» باشد».

پیام واشنگتن: ما خواهان مذاکره هستیم و قصدی برای براندازی رژیم «از طریق نظامی» نداریم ولی این رژیم اسلامی است که باید تصمیم بگیرد،این سخنانی است که در هفته های اخیر از مقامات آمریکایی زیاد می شنویم.

ترامپ، برخلاف دولت‌های پیشین آمریکا، سیاست دوپهلو را در مورد ایران کنار گذاشته است. او نه به جنگ های طولانی جرج بوش پسر معتقد است و نه به دیپلماسی بی‌پایان اوباما و بایدن با ملاها. سیاست او روشن است:

فشار حداکثری تا نقطه‌ی تسلیم یا تغییر.

اما در عین حال، در حلقه‌ی مشاوران امنیت ملی او، صدایی شنیده می‌شود که از «مدیریت گذار» سخن می‌گوید:

اگر سقوط ناگهانی ایران، منطقه را بی‌ثبات کند، بهتر است به حاکمان تهران دروازه‌ای برای «خروج محترمانه» هم نشان داده شود.

این همان فلسفه‌ی راه سوم است:

ترکیب خشم و امید، تهدید و پیشنهاد، جنگ و رفراندوم.

پایان رژیم یا آغاز ایران؟

در نهایت، سرنوشت ایران در دستان مردم است.

هیچ فشار خارجی بدون خواست ملی نتیجه نمی‌دهد، و هیچ رفراندومی بدون مشارکت عمومی مشروعیت ندارد.

اما ترکیب بی‌سابقه‌ی فشار نظامی، سیاسی و اقتصادی کنونی، همراه با تماس‌های پنهان برای طرح‌های گذار، نشان می‌دهد که جهان به نقطه‌ی تصمیم رسیده است.

رفراندوم، شاید نه به‌معنای کلاسیک و یک‌شبه، بلکه به‌صورت فرآیندی تدریجی، ممکن است در افق دیده شود ، فرآیندی که از دل شکست‌ها، تحریم‌ها، و امید مردم برمی‌خیزد.

اگر این راه سوم شکل گیرد، می‌تواند هم رژیم را از سقوط خونین برهاند، هم مردم را از تکرار فاجعه‌ی سوریه و لیبی نجات دهد، و هم جهان را از کابوس یک ایران اتمی آزاد کند.

مهمترین قدم برای ادامه این راه حل، نزدیکی و همکاری بیشتر ما بین اپوزیسیون دمکرات خارج از کشور با فعالین سیاسی برانداز در داخل ایران است.

این همکاری اگر در پیش گرفته شود ،پایانی بر فعالیت نفاق افکنانی خواهد بود که از سه سال پیش عرصه سیاسی ایران را گل آلود نموده اند.

در میان آوار تحریم و اقتصاد فرو پاشیده، صدای بمب‌ و فروپاشی ارزش پول ملی، هنوز کورسوی امیدی باقی مانده است:
ایرانی که بتواند بدون خونریزی، از بند استبداد دینی رها شود.

ایرانی که نه با جنگ، بلکه با اراده‌ی مردمش، دوباره متولد گردد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy