ابوالفضل محققی
عزیزی لیستی از رهبری سابق و کنونی سازمان فدائیان اکثریت را در ارتباط با مبارزه چریکی سالهای پنجاه که با روزنامه شرق مصاحبه کردهاند، برایم ارسال کرده و نوشته است:
"هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازهتری میرسد."
به صف کشیدگان برای مصاحبه با روزنامهای که در نهایت مانند کبریت بیخطر زنجان عمل میکند نگاه میکنم. تمامی آنها را میشناسم؛ آنها که روزی در پشت رکاب فرخ نگهدار میدویدند تا اینکه مقهور سوارکار خبرهتری بنام کیانوری شدند و این بار در رکاب او، در میدانی که هنوز میدانداران جمهوری اسلامی فرصت حصارکشی به دور آن نیافته بودند، سواره و پیاده تاختند.
غرق در رویای رسیدن به شهری که خمینی نام حکومت مستضعفان به آن میداد و آنها آن را به حکومت زحمتکشان که نوعی حکومت سوسیالیستی رقیقشده بود تعبیر میکردند، کیفور از شعارهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی خمینی و تصرف سفارت آمریکا بودند، که آنها پای ثابت شعارنویسی بر دیوارهای آن بودند.
عصر چریکها: گفتوگوی احمد غلامی با فرخ نگهدار
-- gooya (@gooyanews) December 14, 2025
مبارزه مسلحانه نداشتم
فرخ نگهدار میگوید «در عملیات یا سازماندهی مبارزه مسلحانه شرکت نداشتم، به این دلیل که سه سال قبل از آنکه فعالیت عملی مسلحانه شروع شود، یعنی در سال ۱۳۴۶ ما را دستگیر کردند.» pic.twitter.com/YeUklaE3j7
عرقریزان با لشکر پیادهنظامی که من و مننوعی حکم افسران و درجهداران آن را داشتیم، با مهندسی کیانوری در حال ساختن جادهای بنام خط امام بودیم که انتهایش به کشور شوراها ختم میشد. چه سالهای خوش بیخبری و نشئگی! چنان نشئه که چشم بر شکلگیری گروههای فشار متشکل از لاتهای کف خیابانی و متعصبترین لایههای مذهبی که خون کمونیستها را مباح میدانستند، میبستیم و با گفتن اینکه این از شلتاقهای نخستین دموکراتهای انقلابی است از کنارش میگذشتیم.
نمیدیدیم قوانین سختگیرانه شریعت در رابطه با جامعه، با محدودیتهای مضائف بر زنان که تحقیرآمیزترین شکل آن تحمیل حجاب اجباری بر سر زنان و محدود ساختن دایره فعالیت آنها بود، شکل میگیرد.
ما مبارزه مسلحانه خود با دیکتاتوری شاه را مدال افتخار خود کرده بر سینه آویخته بودیم، اما در برابر شکلگیری غولی بنام ولی فقیه که خمینی بر صدر قانون اساسی کشور نهاد و لباس خلیفه خدا بر روی زمین را بر او پوشاند، نمیدیدیم.
لباسی که در تداوم خود، خشنترین نوع حکومت، تحجر و عقبماندگی را بر این کشور حاکم کرد. اما چه باک! اگر حکومت میگرفت، شکنجه میکرد، اعدام مینمود، اما هنوز مخالف سرسخت آمریکا و اسرائیل بود و خوشوبش با اتحاد شوروی داشت.
هیچ چیز وحشتناکتر از گرفتار شدن در چاه تفکر ایدئولوژیک بسته نیست؛ چاهی که دیوارههای آن با جهل و محتوای آن فضولات فکری عقبماندهترین لایههای اجتماعی است.
نهایت حصارهای میدان از طرف حکومت چنان تنگ شد که نه تنها اسبسواری را مشکل ساخت، بلکه بسیاری از سوارکاران اصلی را به جرم جاسوسی به شکنجهگاهها و میدان اعدامها روانه ساخت.
زمان فرصت داد تا نسل بعدی این سوارکاران ناشی، که ما باشیم، جان خود بدر بریم. نخست به کشور شوراها بگریزیم و با فروپاشی آن، راه اروپا و آمریکا را در پیش گیریم.
اما این ختم داستان نبود. رهبرانی که سالها در لباس رهبران بودند و بر بخشی از افکار جامعه و اعضا حکمراندن در جان آنها نشسته بود، از آنها معجونی درهمجوش ساخته بود که هنوز لذت در قامت رهبر بودن و تشکیلاتی ولو کوچک را هدایت کردن زیر دندانشان بود. آنها در مبارزه با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل همفکر با جمهوری اسلامی گام بر میداشتند. این گونه تفکر بخش اصلی شخصیت آنها شده بود.
با وجود دیدن تمام فجایعی که در همان کشور شوراها توسط استالین صورت گرفته بود و شاهد بر فروپاشی این سیستم بودند، مهر آن تفکر و نگاه از دل بیرون نرفت و از چشم آنها نیافتاد؛ به گونهای که هنوز خود را در کسوت همان چریکها و مبارزان دوران پهلوی و در تقابل با آمریکا میبینند.
از این رو مصاحبههای آنان با روزنامه شرق در ارتباط با مبارزه چریکی دهه پنجاه ناشی از بینشی است که هنوز دشمنی با آمریکا و مبارزه با حکومت پهلوی را جز افتخارات و قهرمانی خود میشناسند و ماهیت چپ خود را با آن توضیح میدهند.
به جای نقد نقش مخرب خود در مبارزه مسلحانه با رژیم شاه، مبارزه چریکی را ماحصل نبود فضای سیاسی و سرکوب معترضان میدانند که ناشی از فضای بسته سیاسی بود، بیآنکه کوچکترین نظر لطفی به دستاوردهای دوران پنجاه ساله پهلوی داشته باشند.
این بینش اگرچه امروز شعار ضد ولایت فقیه میدهد و خواهان برپایی کشوری آزاد و سکولار بر مبنای منشور حقوق بشر و دمکراسی است، اما اغراق نخواهد بود اگر بگویم که بخش بزرگی از این وابستگان به نیروهای چپ، احزاب راست لیبرال اروپایی را تجسم زنده شر جامعه بشری اعلام میکنند و نیروهای چپ چه سنتی و چه نو، که البته طیف سوسیال دموکراسی اروپایی را به محدوده آن راهی نیست، مالک و نماینده انحصاری تمامی ارزشهای بشری میدانند.
در همین سیستمهای سرمایهداری غربی به امرار معاش و گذران عمر مشغول هستند. فرزندانشان اغلب با استفاده بهینه از فرصتها و امکانات موجود در این جوامع، در مدارج شغلی خوب یا خیلی خوب قرار میگیرند و حتی بعضاً به نمایندگیهای پارلمانی میرسند. اما چه باک که رشته خونی در مبارزه با امپریالیسم مانع از دیدن این حقایق میگردد و هنوز بعنوان چپ از نابودی همین سیستم سرمایهداری سخن میگویند، در صورتی که در تلاش برای معاش، اغلب افرادی آیندهنگر، واقعبین و پراگماتیست در بهرهجویی حق خود از فرصتها و امکانات همان سیستمی هستند که آرزوی نابودیاش را دارند! این تناقض، قابل درک نیست؛ تناقضی که بیشتر دوگانگی را به نمایش میگذارد.
عصر چریکها: گفتوگوی روزنامه شرق با مهدی فتاپور
-- gooya (@gooyanews) December 14, 2025
رد مبارزه مسلحانه
آنان که مناظرههای معروف دهه شصت را به یاد دارند، حتما مهدی فتاپور را بهخوبی میشناسند که از طرف سازمان چریکهای فدایی خلق در این مناظرات شرکت داشت. مهدی فتاپور که از دوستان نزدیک حمید اشرف... pic.twitter.com/BlPAODF8TH
چنین تناقضی در گذشته، قبل از انقلاب در ایران، به زیانهای بزرگی منجر شد. تمام نارسایی و استبداد شاهی در سرکوب آزادیهای سیاسی زیر ذرهبین قرار گرفت، بیآنکه نظری بر گرایش سکولار غالب در سیستم، آزادیهای فردی، آزادیهای اجتماعی و مدنی و فرهنگی، حقوق خانواده و تلاش او در جهت ساختن ایرانی مدرن با دادن فرصت به کارآفرینان جامعه و تأکید بر زیرساختهای سرمایهداری که لازمه رشد اقتصادی و معیشتی جامعه بود، افکنده شود. تلاشی که میتوانست در تکامل خود با ایجاد و گسترش فرصتهای نوین به شکلگیری نسبی برخی نهادهای دموکراتیک راه باز کند.
ما درنگ نکردیم، به جستجوی راههایی برای شکلدهی به نهادهای مدنی، اجتماعی و فرهنگی که میتوانست بر بالا بردن درک اجتماعی یاری رساند اقدام نکردیم، چرا که همه امور را از زاویه مبارزه طبقاتی و مبارزه ضد امپریالیستی ارزیابی میکردیم، اتحاد با ارتجاع دینی در مقابله با "غرب امپریالیستی و فاسد" و استبداد سلطنتی و سرمایهداری.
بعد از گذشت چهل و اندی سال از حکومت اسلامی، دیدن جنایتهای وحشیانه، کشتار عظیم سال شصت و هفت، برپایی گورستانهای جمعی، سرکوب مداوم آزادیهای فردی و نهادهای مردمی، انباشتن زندانها از فعالین سیاسی، دامن زدن به تشنجات منطقهای، جنگهای نیابتی و پای فشردن بر گسترش سلاحهای موشکی، تحمیل این جنگ ناخواسته دوازدهروزه بر کشور، تحمیل فقر، بدبختی، فساد و دزدی و برمسند نشاندن جنایتکاران و دزدان در رأس قوای سهگانه توسط ولایت فقیه، هنوز هم با همان رشته ناف خونی مبارزه ضد امپریالیستی و به اصطلاح ضد سرمایهداری و عدالتخواهی دل از این حکومت لعنتی بر نمیکنیم.
با دست پس میزنیم و با پا پیش میکشیم! حتی برخی از ما با سماجت و اصرار عجیب هنوز بر "سیاست تغییر رفتار رهبر" و "امکان اصلاح از درون" تأکید میکنیم و دیگران را به ندیدن واقعیتها و بدفهمی متهم میسازیم.
از این روست که مصاحبهکنندگان با روزنامه شرق، با برجسته کردن مبارزه چریکی در دوران شاه، از تیزی لبه تیغ مردم در مبارزه با رژیم میکاهند و با چنین نگاهی که بنمایه آن از زیر ضرب خارج کردن رژیم است، این فرصت را به چریکهای سابق میدهد که ضمن برجسته کردن نقش و یادآوری نام خود و مبارزه با استبداد و امپریالیسم، غیرمستقیم از تداوم این حکومت دفاع کنند، هر چند خود را چریکهای آزادیخواه تصور نمایند.
چریکهای پیری که هنوز نزدیکترین متحدین خود را در بین جریانهای ضد آمریکایی جستجو میکنند، هنوز خود را محور عالم و مبارز سرسخت دمکراسی و ضد استبدادی میدانند، بیآنکه قدمی در راستای شکل دادن به یک جبهه، یک ائتلاف ملی در جهت مبارزه آزادیخواهانه و ضد استبدادی ولایت فقیهی در ایران بردارند.
خود را نسبت به دیگر جریانهای سیاسی منزه و پاک میدانند؛ پاکدامنانی که هنوز بعد از این همه اشتباهات، این همه حمایت از خط خونآلود امام، فکر میکنند دامنشان خونی نگشته و نباید پاکی آن را در اتحاد عملی ولو کوچک، حتی در حد دیدار و گفتگو با دیگر گروههای اپوزیسیون خارج از دایره خودیها، خصوصاً اگر بوی راست لیبرال متمایل به غرب بدهد، آلوده کنند:
"ما هنوز هم پاکترینیم!"
اما من آن را ناشی از خویشاوندی در نظر و عمل با اهداف اسلام ارتجاعی در قالب جمهوری اسلامی میدانم که رسالت خود را در مبارزه آشتیناپذیر و بیوقفه با آمریکا و متحدین منطقهای آن تعریف میکند. حقیقت این است، بدون چنین سیاستی، آنها هویتی را نفی خواهند کرد که پایه خود را بر اساس آن بنیان نهادند و سپس درون آن حل شدند؛ هرگز اراده و جرئت ترک آن را پیدا نکردند.
بخش اعظم نیروی چپ هنوز هم با سرسختی از این حقیقت دوری میکند که غلبه بر استبداد دینی حاکم بر کشور باید در اشکالی از پیوند با دیگر نیروهای اپوزیسیون شکل گیرد تا از حمایت وسیع مردم برخوردار شود.
متأسفانه بخشی از اپوزیسیون چپ که خود را در سیمای جمهوریخواهان گوناگون معرفی میکند، رسالت خود را فقط در آن میداند که از شکلگیری هر کانونی متشکل از طیفهای مختلف اپوزیسیون و تلاش آنها برای پیوند با مبارزات و جنبشهای درون کشور، به هر قیمت ممکن، از جمله وابسته نشان دادن آنها "به آمریکا و اسرائیل"، جلوگیری کند.
چنین سیاست اتهامزنی در عمل به سود خط قرمزی است که جمهوری اسلامی در فعالیتهای برونمرزی خود برای اپوزیسیون خارج از کشور ترسیم میکند؛ فشاری که در داخل بهصورت سرکوب، زندان و شکنجه بر فعالان اعمال میشود.
دیدی که هرگز قادر نخواهد بود به هیچ کدام از نیروهای اپوزیسیون نزدیک شود؛ چراکه نه میتواند چیزی به آنها بدهد و نه آنها را در حد میداند که چیزی از آنها بگیرد! نگاهی که فصلکننده است، نه وصلکننده.
آنها در دنیای واقعی، با سیاستهای حکومت استبدادی و سرکوبگرانه اما ضد امپریالیستی ولی فقیه و اسلام سیاسی او بیشتر احساس نزدیکی میکنند تا با اپوزیسیونی که هیچ دشمنی نه با آمریکا و نه با اسرائیل ندارد؛ اپوزیسیونی که آزادی، شکوه و عظمت ایران را در سیمای صلحطلبی و روی کار آمدن حکومتی سکولار، دموکراتیک، مبتنی بر رأی آزاد مردم با اتکا به فرهیختگان خردمند و مصلح میداند که میتوانند آن را به جایگاه بزرگ و تاریخی خود برگردانند.
در سیمای آزاد زنان و آزاد مردانی که چون زندهیاد خسرو علیکردیها جان بر سر پیمان دفاع از مردم، آزادی و عدالت نهاده و مینهند.

















