Saturday, Dec 20, 2025

صفحه نخست » به بهانه شب یلدا؛ راز ماندگاری سُنت‌های ایرانی در چیست؟ حنیف حیدرنژاد

Hanif_Heidarnejad.jpgحنیف حیدرنژاد- برخی از سُنت‌های باستانی ایرانی پیشینه‌ای چند هزار ساله دارند؛ آیین‌هایی چون نوروز، چهارشنبه‌سوری، سیزده‌به‌در، شب یلدا و جشن مِهرگان از شناخته‌شده‌ترین آنها هستند. این جشن‌ها نه‌تنها در ایران، بلکه در گستره‌ای وسیع از «ایرانِ فرهنگی» - فراتر از مرزهای سیاسی امروز - همچنان زنده و گرامی داشته می‌شوند.

این آیین‌ها عمیقاً با شادی، امید و زندگی جمعی گره خورده‌اند؛ آیین‌هایی خانوادگی و همگانی که همبستگی اجتماعی و پیوندهای انسانی را تقویت می‌کنند. هرچند در شیوه برگزاری آنها در مناطق مختلف تفاوت‌هایی دیده می‌شود، اما هسته مرکزی و معنای بنیادین‌شان کم‌وبیش یکسان باقی مانده است. حتی در کشورهایی که این جشن‌ها رسمیت دولتی ندارند، همچنان در میان مردم یا بخش بزرگی از جامعه زنده‌اند و با استقبال برگزار می‌شوند.

برای نمونه، نوروز افزون بر ایران، در کشورهایی چون افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، آذربایجان، گرجستان، ارمنستان، ترکیه (به‌ویژه در مناطق کُردنشین)، عراق (به‌ویژه مناطق کُردنشین)، سوریه (به‌ویژه مناطق کُردنشین)، پاکستان، هند، مغولستان و چین (در میان اویغورها) جشن گرفته می‌شود. همچنین در برخی کشورهای منطقه بالکان، مانند آلبانی، بوسنی و هرزگوین و مقدونیه شمالی نیز نوروز جایگاهی فرهنگی دارد.

در سال ۲۰۰۹، نوروز به‌عنوان میراث فرهنگی ناملموس بشری در فهرست یونسکو ثبت شد. در حال حاضر، جدا از ایران، در کشورهای افغانستان، آذربایجان، عراق، ترکیه، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، پاکستان، هند و مغولستان، نوروز در آنها به‌عنوان جشن یا مناسبت رسمی شناخته می‌شود.

با گسترش موج‌های مهاجرت در دهه‌های اخیر، کشورهای میزبان ایرانی‌تباران و دیگر مردمانی که نوروز را جشن می‌گیرند نیز به اشکال مختلف به گرامیداشت این آیین توجه نشان داده‌اند.
در کانادا، نوروز به‌عنوان جشن فرهنگی ملی در پارلمان به رسمیت شناخته شده، هرچند تعطیل رسمی نیست. در ایالات متحده آمریکا، نوروز تعطیل فدرال محسوب نمی‌شود، اما در برخی ایالت‌ها و شهرها، با حمایت شهرداری‌ها مراسم رسمی برگزار می‌شود و کاخ سفید نیز هر ساله پیام یا مراسم نوروزی دارد. در بریتانیا و آلمان نیز نوروز به‌عنوان جشن فرهنگی جوامع ایرانی، کُرد و افغانستانی شناخته می‌شود، بدون آنکه تعطیل رسمی باشد.

با وجود گذشت قرن‌ها، دگرگونی‌های شتابان سیاسی و جغرافیایی و پروژه‌های دولت-ملت‌سازی که به‌ویژه پس از جنگ جهانی اول شدت گرفت، این پرسش اساسی مطرح می‌شود: چگونه این سُنت‌ها همچنان زنده و ماندگار باقی مانده‌اند؟

راز ماندگاری، راز گسترش

در جهان باستان، گسترشِ یک باور، یک آیین یا جشن و تبدیل شدن آن به سُنتی همگانی که نسل اندر نسل تداوم یابد، امری ساده و بدیهی نبوده است. اگر امروز رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و سهولت جابه‌جایی انسان‌ها نقشی تعیین‌کننده در انتقال فرهنگ‌ها دارند، در دوران باستان چنین ابزارهایی وجود نداشت. انتقال و جاافتادن یک سُنت جدید، در شرایط دوری جغرافیایی، قطع ارتباط‌ها در ماه‌های طولانی سال، دشواری‌های اقلیمی، تفاوت زبان‌ها و باورهای مذهبی، کاری بسیار پیچیده و دشوار بوده است.

از همین‌رو، اینکه یک آیین بتواند در گستره‌ای وسیع از نظر جغرافیایی و فرهنگی رواج یابد و عناصر اصلی آن - کم‌وبیش به شکلی یکسان - پذیرفته و اجرا شود، اتفاقی تصادفی نبوده است. موفقیت چنین آیین‌هایی را باید پیش از هر چیز در محتوا و کارکرد اجتماعی آنها جست‌وجو کرد.

برای درک راز ماندگاری این سنت‌ها، شاید بهتر باشد ابتدا بپرسیم: این آیین‌ها چگونه گسترش یافته‌اند و چرا از سوی مردمان مناطق مختلف پذیرفته شده‌اند؟

به‌نظر می‌رسد عنصر اصلی و تعیین‌کننده در این سنت‌ها، پیام محتوایی نهفته در آنها و پیوند عمیق‌شان با طبیعت و زندگی روزمره مردم بوده است. برای مثال:

پیوند با طبیعت:
نوروز با پایان زمستان و آغاز بهار پیوندی مستقیم دارد؛ تغییری که انسان‌های باستان آن را بسیار ملموس‌تر از انسان امروز تجربه می‌کردند: با چشم می‌دیدند، با بدن حس می‌کردند و حتی بوی آمدن و حضورش را به اصطلاح می شنیدند. شب یلدا نیز نماد پایان طولانی‌ترین شب سال و آغاز فزونی نور است. جشن مهرگان هم‌زمان با پایان فصل دِرو و خرمن‌کوبی برگزار می‌شده و پاداشی نمادین برای کار سخت تابستان به شمار می‌آمده است.

پیام امید:
نوروز نوید زایش دوباره طبیعت و آغاز چرخه‌ای تازه از زندگی را می‌دهد؛ امید به کِشت، برداشت پُربارتر و تأمین آذوقه برای سال پیشِ رو. در جهانی که فاقد وسایل گرمایشی و روشنایی مدرن بود و راه‌های ارتباطی در زمستان‌ها بسته می‌شد، پایان سرما و تاریکی، بی‌تردید شادی و امیدی عمیق در دل مردم برمی‌انگیخت. شب یلدا نیز دقیقاً در همین افق معنا پیدا می‌کند: جشن زایشِ نور در دل تاریکی.

تقویت پیوندهای خانوادگی و اجتماعی:
غلبه بر دشواری‌های طبیعت و زندگی در دوران باستان، بدون همبستگی خانوادگی و قبیله‌ای ممکن نبود. از مقابله با حوادث طبیعی و حیوانات درنده گرفته تا دفاع در برابر قبایل مهاجم، مراقبت از بیماران، پرستاری از مجروحان و آموزش نسلِ بعد، همه در سایه روحیه جمعی امکان‌پذیر می‌شد. آیین‌ها و جشن‌ها فرصتی بودند برای تقویت این پیوندها، برای معنا دادن به هویت فردی در دل هویت جمعی و برای بازتولید وفاداری اجتماعی.

با توجه به این پیام‌های محتوایی، می‌توان دریافت که چرا این سُنت‌ها برای مردمان مناطق جدید جذاب بوده‌اند؛ سنت‌هایی سرشار از امید، شادی و معنا که به‌سادگی پذیرفته می‌شدند و سپس با عناصر بومی، تاریخی و جغرافیایی هر منطقه درهم می‌آمیختند. به این ترتیب، این آیین‌ها نه‌تنها منتقل می‌شدند، بلکه «بومی» می‌شدند و به بخشی جدایی‌ناپذیر از فرهنگ‌های محلی بدل می‌گشتند.

در جهان امروز نیز، جدا از کارکردهای تاریخی‌شان، این سُنت‌ها پلی میان نسل‌ها می‌سازند و انسان معاصر را به پیشینیانش پیوند می‌زنند؛ پیوندی که به هویت امروزین آنها معنا و استحکام می‌بخشد.

فرهنگی مبتنی بر تسخیر قلب‌ها

آیین‌ها و سُنت‌های ایرانی پاسخی خلاقانه به نیازهای انسانی و اجتماعی زمانه خود بوده‌اند. این آیین‌ها با هنر درآمیخته، شادی و امید آفریده و با تقویتِ روحیه جمعی و همبستگی اجتماعی، نیرویی تازه برای مقابله با دشواری‌های زندگی و طبیعت ایجاد کرده‌اند. همین ویژگی‌ها سبب شده‌اند که این فرهنگ، فراتر از زمان و مکان، برای مردمان گوناگون قابل فهم و پذیرش باشد. این، راز ماندگاری فرهنگی است که نه بر اجبار، بلکه بر جذب و اِقناع استوار است.

امروز نیز، با وجود تغییر شرایط زندگی و غلبه انسان بر بسیاری از محدودیت‌های طبیعی، این سُنت‌ها همچنان می‌توانند الهام‌بخش جهانی انسانی‌تر باشند؛ جهانی مبتنی بر احترام به طبیعت، توجه به هم‌نوعان و تقویت همبستگی اجتماعی. جهانی که با شادی و روشنایی، به مقابله با تاریکی و جهل می‌رود.

از همین منظر است که می‌توان فهمید چرا جمهوری اسلامی، که مرگ، عزا، ماتم، جهل و خرافه را تبلیغ و بازتولید می‌کند، با فرهنگ، تاریخ و آیین‌های ایرانی سرِ ستیز دارد. این ضدیت، مخالفتی تصادفی یا صرفاً ایدئولوژیک نیست، بلکه ریشه در دو منطق کاملاً متفاوت دارد:
منطق فرهنگی‌ای که بر زندگی، امید، شادی و پیوندهای انسانی بنا شده، در برابر منطق قدرتی که بر ترس، سرکوب، مرگ‌پرستی و اطاعتِ تحمیلی استوار است.

حکومتی که می‌کوشد با زور، خشونت و سرکوب خود را تحمیل کند، ناگزیر در برابر فرهنگی که «قلب‌ها را تسخیر می‌کند» بازنده است. تجربه چند دهه مقاومت مردم ایران، اتکای آنان به حافظه تاریخی و فرهنگی‌شان و زنده نگه داشتن آیین‌های شادی‌آفرین، گواه روشنی بر این واقعیت است: فرهنگی که ریشه در زندگی دارد، ماندگارتر از هر قدرتی است که بر مرگ تکیه می‌کند.

نمونه‌های تاریخی مقاومت فرهنگی با اتکا به آیین‌ها

تاریخ ایران سرشار از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد آیین‌های فرهنگی، به‌ویژه آیین‌های شادی‌آفرین، نقشی مهم در حفظ هویت جمعی در برابر قدرت‌های سیاسی و ایدئولوژیک ایفا کرده‌اند.

  • پس از حمله اعراب و استقرار خلافت اسلامی، نوروز نه‌تنها از میان نرفت، بلکه به‌تدریج حتی وارد دستگاه دیوانی خلافت شد. بسیاری از خلفای عباسی ناچار بودند نوروز را - ولو با قرائتی جدید - به رسمیت بشناسند. این تداوم نشان می‌دهد که نوروز بیش از آنکه آیینی سیاسی یا دینی باشد، بخشی از فرهنگ مردم بود که ریشه در زندگی روزمره آنها داشت و حذف‌پذیر نبود.
  • شب یلدا، با وجود نبودِ مشروعیت دینی در چارچوب فقه اسلامی، در طول قرن‌ها به‌عنوان آیینی خانوادگی و غیررسمی باقی ماند. دقیقاً همین «غیررسمی بودن» سبب شد که قدرت سیاسی حاکم نتواند آن را مهار یا مصادره کند.
  • چهارشنبه‌سوری در دوره‌های مختلف، از صفویان تا جمهوری اسلامی، بارها با محدودیت و سرکوب مواجه شد. با این حال، هر بار به شکلی تازه و مردمی‌تر بازگشت. در دهه‌های اخیر، چهارشنبه‌سوری عملاً به نماد مقاومت فرهنگی در برابر سیاست‌های کنترل‌گرانه و مرگ‌محور حکومت بدل شده است.

این نمونه‌ها نشان می‌دهند که سُنت‌هایی که از دل زندگی و شادی مردم برآمده‌اند، حتی در شرایط سرکوبِ سیاسی نیز توان بازتولید و بقا دارند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy