Sunday, Dec 28, 2025

صفحه نخست » دعوای پشه و حبشه، گیله‌مرد

Gileh_Mard.jpgدیشب جای‌تان خالی رفته بودیم مهمانی.

آقای صاحبخانه هی یک تکه کباب می‌گذاشت توی ظرف‌مان، می‌گفت: بخور آقا!

می‌گفتیم: داریم می‌خوریم آقا!
می‌گفت: بیشتر بخورید آقا!
می‌گفتیم: داریم می‌خوریم آقا!

می‌گفت: بخور آقا! فکر کلسترول و قند خون و این حرف‌ها نباش! این شام ممکن است شام آخرتان باشد!

گفتیم: چه فرمودید؟ نکند توی غذای‌مان مرگ موشی چیزی ریخته‌اید، می‌خواهید ما را بفرستید عرش اعلی خدمت حضرت باری‌تعالی؟ نکند می‌خواهید سرمان را ببرید؟

می‌گفتند: نه آقا! هیچ از این خبرها نیست؛ این‌طوری که دنیا شیر تو شیر شده، هیچ معلوم نیست بنده و جنابعالی تا همین فردا زنده‌ایم یا نه؟ بنا براین بخور آقا!

آقا! از روزی که این آقای تزار روس به اوکراین لشکرکشی فرموده است، ما آدم‌هایی که نه سر پیازیم نه ته پیاز باید تقاص پس بدهیم. شب می‌خوابیم، صبح بیدار می‌شویم، می‌بینیم قیمت بنزین رفته است کهکشان.

آخر جنگ پشه و حبشه چه ربطی به ما دارد؟ ما چرا باید تاوان نادانی دیگران را بدهیم؟ مگر ما از این خمیر و از آن فطیر سهمی و نصیبی می‌بریم؟ ما کاره‌ای هستیم؟ مگر ما نقشی در این تیر و ترقه‌اندازی‌ها داریم؟

اصلاً آقا! ما اهالی محترم ینگه دنیا می‌دانیم کریمه کدام خراب‌شده‌ای است؟ اصلاً می‌دانیم اوکراین کجاست؟ از جغرافیا چیزی می‌دانیم؟ از سیاست چیزی می‌فهمیم؟ اصلاً می‌دانیم دعوا بر سر چیست؟ کس را وقوف هست که انجام کار چیست؟

اصلاً به ما چه که این عقرب جراره و غول بی‌شاخ و دم لندهور می‌خواهد برود از آسمان شوربا بیاورد!

چرا نمی‌گذارید زندگی‌مان را بکنیم، آبجوی تگری‌مان را بدون ترس و لرز نوش جان بفرماییم؟ ها؟ اصلاً گور پدر آقای پوتین و شرکا؛ مگر از قدیم نگفته‌اند:

خلق گویند مغز خر خورده است - هر که در احمقی تمام بود؟

آقا! ما این روزها اصلاً دل و دماغ نداریم؛ هی جوش و جلا می‌زنیم؛ هی تن‌مان عینهو خایه حلاج می‌لرزد.

باز خدا پدر این آقای انوری ابیوردی را بیامرزد که مختصری تسلای‌مان می‌دهد و می‌فرماید:

کسی ز چون و چرا دم نمی‌تواند زد
که نقش‌بند حوادث ورای چون و چراست

و گرنه این آبجوی تگری‌مان به کام‌مان زهر می‌شد!

یک نکته دیگر را هم خدمت‌تان عرض کنیم، برویم پی بدبختی‌های‌مان.

آقا! چند وقتی بود توی امریکا دیگر ودکای روسی گیر نمی‌آمد! پدرسوخته‌ها همه ودکاهای روسی را از روی قفسه‌ها برداشته و پنهان کرده بودند

(کس لذت این باده چه داند که نخورده است؟)

ما که هیچ، ما می‌رویم سری به این همسایه روسی‌مان، تاواریش پاسکویچ می‌زنیم، بلکه مختصری از آن ودکاهای دست‌ساز به ما عنایت بفرماید، اما دل‌مان برای رفقای دست‌چپی‌مان بدجوری می‌سوزد! طفلکی‌ها چطوری بروند بدون ودکای روسی برای آقای تزار روس و شرکا هورا بکشند؟ ها؟

گیله‌مرد (حسن رجب‌نژاد)



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy