ویریا عینی
نه فقط ثبتِ یک چهره یا یک حرکت، که شهادتِ ایستادن است؛ ایستادنی عریان، بیسپر، بیواهمه. در قابِ خاموشش، فریادی نهفته است که از هزاران حنجره رساتر میغرد؛ فریادِ «میشود نترسید».
حرکتِ انقلابیِ این تصویر، از جنسِ شعار نیست؛ از جنسِ بدن است، از جنسِ حضور. بدنی که دیگر نمیخواهد عقب برود، حضوری که فرمانِ فراموشی را پس میزند. این عکس، لحظهای را نشان میدهد که انسان، برای یک ثانیه، از حسابوکتابِ بقا عبور میکند و به حقیقتِ خود وفادار میماند.
نور و سایه در این قاب، به سازش نرسیدهاند؛ همانطور که عدالت با استبداد هرگز به صلح نمیرسد. نگاه یا حرکتِ ثبتشده در تصویر، نه التماس است و نه خشمِ کور؛ نوعی آرامشِ ریشهدار دارد، آرامشِ کسی که تصمیمش را گرفته و بهایش را میشناسد.
این عکس، یادآوری میکند که انقلاب همیشه از خیابانهای شلوغ آغاز نمیشود؛ گاهی از یک تن، یک ژست، یک «نه» ساده شروع میشود.
و درست در همین سادگی است که شکوهاش متولد میشود.
















