Tuesday, Dec 30, 2025

صفحه نخست » ملی‌گرایی ایرانی در برابر باتلاق اپوزیسیون پنجاه و هفتی، بهروز فتحعلی

Behrouz_Fathali.jpgیکی از پرسشهای اساسی سیاست ایران در سالهای اخیر این است که چرا با وجود نارضایتی گسترده اجتماعی، بحران اقتصادی، فرسایش مشروعیت جمهوری اسلامی و تداوم اعتراضات، اپوزیسیون نتوانسته به یک جنبش ملی فراگیر و مؤثر دست یابد؟ پاسخ این پرسش را باید بیش از هر چیز در ساختار درونی اپوزیسیون، فرهنگ سیاسی مسلط بر آن و هراس مزمن برخی جریانها از شکلگیری صفوف همگرا جستو جو کرد.

بازنگری به روندی که پس از فاجعه شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی شکل گرفت، نشانههای روشنی از این انسداد ساختاری را به دست میدهد. واقعه مهیبی که میتوانست بستری برای همبستگی ملی باشد، عملا به مسیری تکصدایی و انحصارطلبانه کشیده شد. در این مسیر، وزنه نیروهای پادشاهی خواه که بخش مهمی از بدنه اجتماعی مخالف جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند, آگاهانه نادیده گرفته شد. این حذف, نه تصادفی بود و نه ناشی از خطای محاسباتی، بلکه انتخابی بود سیاسی و حسابشده.

تظاهرات برلین, نقطهای بود که این رویکرد میبایست در عمل آزموده میشد. انتظار میرفت چنین تجمعی به انسجام پیام، فشار سیاسی و دستاوردی ملموس منجر شود، اما نتیجه چیزی جز آشفتگی گفتمانی و فقدان پیشروی سیاسی نبود. با این حال، پس از این ناکامی، نه مسئولیتپذیری جدی دیده شد و نه بازنگری در مسیر. سکوت پیش آمده, بیش از خود شکست معنا داشت و نشان داد که برای اپوزیسیون چپ و جمهوریخواه مخالف پادشاهی، حفظ جایگاه خود و روایت معیوب از تحولات ایران، مهم تر از نقد و تحول خود می باشد.

تکرار و بازتولید همین منطق را در قالب کنشگری سلبریتی-‌محور نیز می توان دید. برجستهسازی پروژههایی مانند "انقلاب فمینیستی", در شرایطی که جامعه ایران با تورم، بحران معیشت، فرسایش حکمرانی و تهدیدهای امنیتی روبروست، نشانه فاصله گرفتن از واقعیت اجتماعی است. تجربه زیست روزمره مردم نشان میدهد که مطالبات اصلی جامعه، از هر نوع ایدئولوژی بدور بوده و معطوف به آینده کشور، ثبات، رفاه و بازسازی ساختار قدرت می باشد.

در این میان، نمی توان از نقش رسانههای فراملی و تولید کنشگران حرفهای نیز غافل بود. کنشگرانی که اغلب یا دیر وارد میدان میشوند یا پیش از شکلگیری مسئله، نسخه سیاسی میپیچند. حاصل این روند، فرسایش سرمایه اجتماعی و افزایش بیاعتمادی عمومی نسبت به فراخوانهای سیاسی است; بیاعتمادیای که در بزنگاههای حساس، هزینهاش را جامعه میپردازد.

برخلاف تصویری که گاه ارائه میشود، صحنه سیاسی ایران بیش از آنکه پیچیده باشد، گرفتار انسداد است; با آنکه امکان شکلگیری یک جنبش سراسری ایرانگرایانه، مبتنی بر ملیگرایی ایرانی، وجود دارد و تمایل اجتماعی به پهلوی, واقعی و قابل مشاهده است. هرچند این تمایل, تضمینشده و همیشگی نیست و نیازمند راهبرد سیاسی روشن و انسجام درونی است. شعار "جاوید شاه" در این چارچوب، نه صرفا نوستالژی، بلکه یک نماد تاریخی و همگراست که از ظرفیت بسیج اجتماعی برخوردار است.

دقیقا به همین دلیل است که بخشی از جریانهای چپ، جمهوریخواه و اصلاحطلب با چنین نمادهایی سر سازگاری ندارند. مقاومت آنها بیش از آنکه معطوف به آینده ایران باشد، ریشه در نگرانی از دست رفتن نقش و موقعیتشان در اپوزیسیون دارد. در مواردی، این نگرانی چنان پررنگ میشود که حتی تقابل با خود جمهوری اسلامی به حاشیه میرود و حفظ موازنه موجود در اولویت قرار میگیرد.

نقد به راهبردهای رضا شاه دوم نیز در همین بستر معنا پیدا میکند. راهبردهایی که نه تنها در راستای شکستن این سد ساختاری عمل نکرده, بلکه موجب پراکندگی در میان نیروهای پادشاهیخواه شده است. راهبردهایی که با فشار به پایگاه اجتماعی خودی و با غفلت در عبور از اپوزیسیون بیمار، نتیجه ای جز تضعیف امکان شکلگیری یک پروژه ملی فراگیر نداشته است.

جمعبندی روشن است: میان منافع واقعی ایران و امکان بازسازی یک جنبش ملی کارآمد، باتلاقی از انحصارطلبی سیاسی، محافظهکاری فلجکننده و هراس از نمادهای همگرا دهان باز کرده است؛ باتلاقی که اپوزیسیون چپ و جریان موسوم به "ملی"-مذهبی" خالق و حافظ آن بودهو هست. عبور قاطع از این باتلاق، شرط لازم هر تحول سیاسی پایدار و ملی است.

این عبور، بدون نقد بیپردهراهبردهایی که عملا به زیان همگرایی نیروهای پادشاهیخواه عمل کرده و به روند پراکندگی و فرسایش تدریجی این طیف یاری نموده است، ممکن نیست. فردای روشن ایران, با پذیرش واقعیت درونی جنبشی که امروز آشکارا پادشاهی، ثبات سیاسی، و بازگشت به مسیر رفاه و توسعهدوران پهلوی را فریاد میزند، گره خورده است. بازیابی پیوند جنبش با حافظهتاریخی ملت ایران و ارادهعمومی آن, از راه برشمردن خدمات تاریخی و درخشان رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه آریامهر و تکیهآگاهانه بر نمادهای ملی میهنمان می گذرد.

در این مسیر، ضرورت ایجاب میکند که ایرانگرایان و پادشاهیخواهان, با پلزدن و عبور از باتلاقی که اپوزیسیون پنجاهو هفتی ایجاد نموده است، به پیوندی مستقیم با ملت ایران برسند؛ این پیوند, نیازی به نیروهای اپوزیسیونی که سالهاست با مصادره سیاست، انسداد همگرایی و گسترش بیاعتمادی عمومی، در نقش ضربهگیر نظام عمل کردهاند, ندارد.

در صورت ناتوانی یا تردید در این عبور سرنوشتساز، خطر فروکشکردن این جنبش ملی جدی است و نتیجه چنین فرسایشی، چیزی نخواهد بود جز استمرار نظامی که بقای آن با ویرانی هر چه بیشتر ایران و فقر و بدبختی هر چه افزون تر ملت ایران گره خورده است.

- بهروز فتحعلی -



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy