چهارشنبه 29 آبان 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بشنو از نامه خمينی همچون زوالی ناله می کند! ناصر مستشار

من عدوی تو نيم، من انکار تويم. احمد شاملو

احمد شاملو سر آمد شعر معاصر ايران با کلامی شجاعانه حقارت خمينی را چنان بيان می کند که حتی اورا در جايگاه دشمن نمی خواند بلکه اورا چنان ذليل وخوار می بيند که اعتباری برايش قائل نمی شود. اما خارج از اراده وتوان عينی شاعر با دا را بودن آنهمه وسعت فکری و نگرش عرفان ايرانی ، رژيم خمينی تا کنون در بستر تاريخی جهل و فقر فکری مردمی که هميشه شيفته زورگويان و روشنفکر نمايان دنباله رو وجود دارد رژيم اسلامی می تواند اينک به رهبری خامنه ائی و احمدی نژاد به يکه تازی خود همچنان ادامه می دهد! خمينی در کمال عجز ودرماندگی فرمان قتل هزاران زندانی سياسی را صادر می نمايد تا زوال خويش را جبران نمايد. اودر اوج ناتوانی تنها می تواند به جنگ نابرابر با اسيرانی برود که قادر به دفاع از خويش نيستند . در بيستمين سالگرد کشتار زندانيان بی دفاع سياسی ، بار ديگر به بهانه علنی شدن نامه سرا پای افشاگرانه در مورد اعدام زندانيان سياسی(به هر هدف سياسی ويا جناحی حاکميت که انتشار يافته باشد) به بهانه علنی شدن نامه فوق بايد يادی ديگر از آن زندانيان سياسی کرد که چه مظلومانه در تاريکی شب از دست عزيزانشان گرفته شدند و در تنهائی مطلق به خاک و خون کشيده شدند. رژيم اسلامی دوبار در دوران موجوديت ننگين خود به پرتگاه رسيده است وهم اکنون در جريان کسب سلاح اتمی نوبت سوم نابودی خود را به محک می کشد.نامه فوق همه ديو صفتی رژيم اسلامی را بار ديگر آشکار می کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


۱- مسعود رجوی که از دير هنگام تنها خود را شايسته رهبری ملت ايران می دانست با زيرکی و قدرت طلبی در مقطع پايان جنگ خونبار ايران وعراق به ناتوانی ودرماندگی رژيم اسلامی پی برد وهمچون قيام زودرس وبی موقع۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ خورشيدی بار ديگر بدون مسئوليت تاريخی دست به حمله ائی زد که با شکست خود باعث جاری شدن خون تازه ائی در رگهای رژيم فرتوت گرديد.در نامه خمينی بروشنی زوال حکومت اسلامی را می توان در يافت اما همان حکومت در فقدان يک اپسيوزيون فراگير ومتحد توانسته است تا خود را بالا بکشد و در ميان مردم کسب مشروعيت نمايد.متاسفانه مردم شريف وآزاده ايران!! نيز در فقدان رهبری مناسب از جانب مخالفان بار ديگر همکاری مستقيم وغير مستقيم خود را در نمايشات مختلف همچون انتخابات وغيره نشان داد ند و رژيم توانست به همه جهانيان نشان دهد که رهبری بلا منازع در ايران به نيروئی غير از حکومت اسلامی وجود ندارد.
۲- همان اوضاع واحوال پر تلاطم در پايان دوره رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی به سراغ رژيم اسلامی آمده بود.رژيم در جريان محاکمات دادگاه ميکونوس به دست وپا زدن افتاده بود اما حاکميت با براه انداختن کارناوال دوم خرداد بار ديگر مردم را با وعده های شيرين به دام کشيد و عمرهشت ساله ديگری برای خود فراهم نمود. بارديگر اوضاع داخلی نشان داد ماداميکه مردم سرگردان و بدون رهبری مناسب در ميدان بمانند، رژيم می تواند آنها را" هر چند موقت و کوتاه مدت" به زير پوشش حکومت ببرد.( رژيم به عناوين مختلف مردم را به خود آلوده ومشغول کرده است بقول مسافری که اخيرا از ايران باز گشته است بسيار جالب نقل می کرد ،چگونه ملتی که بيعانه يا وديعه مالی پرداخت کرده است و در انتظار در يافت وام مسکن ، تلفن موبايل ،اتومبيل ،وام ازدواج وغيره بسر می برد دست به انقلاب بزند. در اين ميان بخش قابل توجهی از مردم به اعتياد گرفتار شده اند که شب وروز با اين مسئله مشغول ودر گير می باشند. طبيعی است که يک نفر معتاد همه خانواده خود را سرگردان ومعطل خود می سازد.اگر تعداد معتادان مملکت بالغ بر ۸ ميليون است ، تعداد ۸ ميليون نفر از بستگان خود را نيز گرفتار خود کرده است.
۳- در نامه ياد شده به روشنی می توان مشاهد کرد که حکومت اسلامی وعده جنگ ديگر وتسليح سلاح اتمی را در آينده نزديک را به سطح فرماندهی عالی داده است وهمچنان در فکر خود تشکيل امپراتوری و عظمت اسلامی شيعه را در ذهن خيالی و ماجرا جويانه خود می پر وراند. تمام مستندات جهانی تقارن زمانی آغاز فعاليت های اتمی رژيم اسلامی را تصديق می نمايد که حدودا سقف هيجده سال را دارا می باشد!بارديگر چالش اتمی رژيم با جامعه جهانی به مرحله اعتلای خود رسيده است.جامعه جهانی يکپارچه نيست ورهبری امريکا با مجموعه اختلافات و شکست های داخلی وخطاهای دهشتناک خارجی خويش روبروست که باعث رشد جمهوری اسلامی در منطقه گرديده است تا آنجائيکه رژيم اسلامی به خوش شانس ترين رژيم ضدبشری تاريخ تبديل گشته است .روسيه همواره خواهان يک ايران ضعيف ودر محاصره اقتصادی می باشد تا بتواند از هدف های سياسی منطقه ائی بر هدفهای جهانی خود فائق آيد.چين در پی آن است که پای امريکا بيش از اين به منطقه ودر همجوار خود کشيده نشود تا همچنان به رشد اقتصادی خود دست يابد.تر کيه از وضعيت کردستان خود در هراس بسر می برد.هند ترديد های خود را نسبت به امريکا ترميم می نمايد.ايرانيها به صداقت امريکا باور ندارند و بدين موضوع وافقند که در صورت سازش امريکا و جمهوری اسلامی خواسته های حقوق بشری در ايران از دستور کار امريکا خارج خواهد شد.سازش امريکا با ايران با مانع اسرائيل نيز در حال حاضر در حال بررسی می باشد و کشوراسرائيل تا موقعی با جمهوری اسلامی در تضاد باشد از اپوزيسيون سياسی و برانداز دفاع خواهد کرد اما در فردای سازش خود با جمهوری اسلامی به تمام ياری های خود در مورد مبارزات مردم ايران پايان خواهد داد .جهان به لحاظ اقتصادی در حال گذار به مرحله نوينی بسر می برد که هريک از قدرت های معتبر جهانی در سهم خواهی ملی ومنطقه ائی خود در سطح قاره ها به توافق نرسيده اند و امريکا هنوز نتوانسته است رهبری همه آنها را همچون دوره جنگ دوم جهانی بدست آورد.قدرت های جهانی اينبار حاضر نيستد همه رهبريهای را در سطح سياسی واقتصادی به امريکا بسپارند.
همه کشورهای مصرف کننده نفت به کشورهای نفت خيز که اسلامی نيز هستند و اقتصاد آنها به کشور های سرمايه داری وابسته است و رابطه تنگاتنگی با اين کشورها دارند وبيشتر کالا های خود در آن کشورها بفروش می رسانند. اختلافات مذهبی وتمدنها به اوج خود رسيده است. اگر کليسای امريکا به پيشباز محمد خاتمی می رود اما پاپ در اروپا بحث های داغی در باره گسترش اسلام و جلوگيری از آنرا خواستار می شود.در همين هياهو دستگاه مرموز انگلستان واسکاتلند بکار می افتد وبه محمد خاتمی دکترای افتخاری می دهد واز او دعوت رسمی بعمل می آورد. در اين ميان فقط سر مردم ايران هنوز بی کلاه است ونقشه های پليدی کشيده شده است وهمه آنها در راه اجرا وتکوين خود همچون کشتی در لنگرگاه پهلو گرفته اند.از ميان مخالفان حکومت هنوز اپسيوزيونی واحد ومتشکلی بوجود نيامده است.رضا پهلوی خود را همچون عباس ميرزا قاجار ميهن پرست ومسئول وپاسخگو به وطن می داند. هرچند پدر عباس ميرزا يعنی فتحعليشاه قاجار بی تدبير بود اما عباس ميرزا همواره در ميان انديشمندان وتاريخ شناسان می توانست به منجی ايران تبديل شود.عباس ميرزا از مشاور هوشمندی همچون قائم مقام فراهانی برخوردار بود اما رضا پهلوی از اين حيث کمبود دارد. آگر شاهزاده رضا پهلوی به موقع ، نامه اخير دکتر لاجوردی را پاسخی شايسته می دادند در آنصورت می توانست، گفتمان وسيع را در ميان نيروهای سياسی آغاز نمايد که متاسفانه بدين نيازمهم و اساسی مبادرت نورزيده اند چرا که در پيرامون خود از رايزنان مناسب برخوردار نمی باشند! به هر رو نجات ميهن از چنگال اهريمن صفتان ايجاب می کند که با هوشياری تاريخی دست به ائتلافی بزرگ دست بزنيم تا وطن را که همچون گهواره همه مردم ايران است را بار ديگر از دست اهريمن صفتان اسلامی باز ستانيم. به اميد آن روز.





















Copyright: gooya.com 2016