سه شنبه 17 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بختيار: اسطوره و واقعيت و سوزاندن فرصتی تاريخی (قسمت اول - بخش دوم)، محمود دلخواسته

[قسمت اول - بخش نخست]

۶. ميزان شناخت بختيار از روحانيت
برخی مرتب اين نظر را مطرح می کنند که آقای بختيار از معدود رهبران سياسی در ايران بود که ماهيت روحانيت و به خصوص خمينی را بسيار زود شناخته بود و فريبشان را نخورد وسعی کرد که مانع خودکشی ملت ايران شود!
در برابر اين دسته نظريات، اين سؤال مطرح است که چرا آقای بختيار در اوج انقلاب که بنا بر اجماع متخصصان انقلاب يکی از مردمی ترين انقلابات قرن بيستم بود، نه تنها جانب مردم را ترک بلکه جبهه ملی را با اين عمل، به شدت تضعيف کرد؟ همانطور که خواهيم ديد، علت آن نبود که او بيش از هر کس ديگر از ماهيت قدرت طلب و ارتجاعی روحانيت سياسی، به خصوص آقای خمينی مطلع بود، بلکه علت اصلی انديشه راهنمای او بود. بر خلاف مصدق که هميشه از طريق مردم عمل می کرد و صريحاً‌، و نه در تعارف، خود را خدمتگزار مردم می دانست و هيچ حرکتی را بدون موافقت اکثريت مردم انجام نمی داد، آقای بختيار انديشه راهنمايی از همان نوع آقای خمينی و ديگرمستبدان در سر داشت. او نيز قائل به ولايت نخبه ها بود، مردم را صاحب رأی نمی دانست و حاکميت نخبگان را روش مديريت می دانست. تنها فرق او با آقای خمينی، مصداق نخبه بودن بود و بس. آقای خمينی روحانيت را نخبه گان و رهبران جامعه می دانست و بقيه اعضا جامعه راعوام، صغير و يتيم می دانست و آقای بختيار امثال خود را جزو نخبه گان و رهبران سياسی می دانست که حق استفاده ابزاری از مردم را دارا هستند:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


«دنيا را هميشه عده معدودی به جلو رانده اند نه توده های وسيع. من هميشه به نخبگان اعتقاد داشته ام و وظيفه آنها را هدايت مردم به سوی هدفی که يافته اند می دانم.» (۳۲)
بنابراين، دعوای آقای بختيار با آقای خمينی نه بر سر استقلال ونه بر سر آزادی و نه بر سر کرامت انسانی و نه بر سر حق تعيين سرنوشت تک تک ايرانيان بود، زيرا همانطور که دربالا نقل شد وی اصلا نسبت به ملت و مردم و اصل بودن نظرات مردمسالارانه اعتقادی نداشت، بلکه بر سر رسيدن به حکومت بود. وقتی کسی مردم را عوام می داند، نمی تواند انديشه و باوری غير از قدرتمداری در پيش رو داشته باشد. به همين دليل است وقتی چنين مردمی در نهايت از اوامر و اميال ايشان سرپيچی می کنند، او برای خود حق سرکوب آنها را قائل می شود. کشتار ميدان ۲۴ اسفند، ميدان انقلاب کنونی، بعد از نپذيرفته شدن وی از طرف آقای خمينی را در اين رابطه است که می توان فهميد، و نيز دفاعشان از کشتار روز بعد در برابر خبرنگاری که پرسيده بود آيا فرمان تيراندازی از طرف وی داده شده است، حاکی از همين نوع نگاه است: «‌ارتش بدون دستور من کاری را انجام نمی دهد.»(۳۳) وی در روز ۸ بهمن دستور تيراندازی در ميدان انقلاب را به مردم داده بود که در جريان آن سی و هفت نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند. (۳۴) و اين اقدام نيز در همان زمانی بود که شخص نخست وزير آقای بختيار دستور آمادگی برای دستگيری بيش از ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نفر را داده بود:
«قره باغی: ولی گزارشی که ديشب داده بودند به فرماندار نظامی، جناب نخست وزير چی گفتند؟ اين جا مطرح بفرمائيد که جناب نخست وزير بر محور نظريات تيمسار سپهبد محققی گفتند که يک محلی تهيه بشود برای دستگيری چقدر؟
( ): صد هزار نفر.
قره باغی: ۲۰۰ هزار يا ۱۰۰ هزار، جا داريد که ....» (۳۵)
البته اين همان کودتايی است که به همراهی ژنرال هويزر قرار بود انجام دهد. گرچه او، بنابر خاطراتش، اصلا روحشان نيز از حضور هويزر در کشور خبر نداشته است! طرح کودتا و سرکوب در پی به خيابان ريختن مردم و سرپيچی بسياری از واحدهای رزمی ارتش از دستور سرکوب مردم و در نتيجه اعلام بی طرفی از سوی ارتش شکست خورد. ولی سئوال اين است که اگر چنين کودتايی در اوج انقلاب و حضور مردم، می خواست به هر قيمت به هدف برسد آيا غير از توسل به کشتار وسيع مردم و نيز کشتار اجتناب ناپذيری که اين دستگيريهای عظيم ايجاب می کرد امکان پذير بود؟ تلفات در بين اين جمعيت بين ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نفر که قرار بود دستگير بشوند، بدون آمادگی از لحاظ تأمين تغذيه، بهداشت ومسکن چقدر می شد؟ زمانی که ظرفيت اوين بيش از ۵۰۰۰ نفر نبود چگونه اين تعداد در اين زندان جا داده می شدند؟ البته بعضی از فرماندهان را نظر بر اين بود که اين تعداد را به جنوب برده تا مشکل سرما نباشد. ولی کسانی که زير آفتاب سوزان جنوب کار کرده باشند می دانند که زندانهای جنوب در تابستان چه شکنجه گاهی اند و به راحتی می توان تصور کرد که چه بسا بسياری از زندانيان از آنجا جان سالم بدر نمی بردند.
در اينجا ذکر اين واقعيت ضروراست که تيمسار قره باغی در چند جای خاطراتش ذکر می کند که بختيار دستور داده بود از مردم کسی کشته نشود. زيرا بختيار نيک می دانست که در صورت تيراندازی به سوی مردم، امکان هر گونه موافقتی بين او و خمينی (حتی اگر آقای خمينی می خواست) از بين می رفت. بدين لحاظ است که می بينيم که وقتی او مطمئن می شود که امکان موافقت وجود ندارد، دستور تيراندازی را هم صادر می کند.
همانگونه که قبلا ذکر کردم بسياری از هواداران آقای بختيار در بی اعتنايی کامل به مدارک موجود اين نظر را مطرح کرده اند که مخالفت بختيار با آقای خمينی به اين علت بود که او شناخت عميقی از روحانيت و بخصوص از آقای خمينی داشته است. البته معلوم نيست که اگر کارتر با همکاری بختيار با خمينی موافقت کرده بود، آنوقت چگونه از نظر خود دفاع می کردند. ولی برای اينکه نشان داده شود که چنين نظری تنها محصول خيالات هواداران آقای بختيار است، تنها لازم است که به نامه ای که به خط خود آقای دکتر بختيار حدود يک سال قبل از نخست وزيری به آقای خمينی نوشته بود، توجه کنيم. قبل از طرح اصل اين نامه لازم است يادآوری شود آقای بختيار بعد از گشودگی نسبی فضای سياست ايران بعد از انتخاب جيمی کارتر، نامه ای انتقادی معروفی به اتفاق آقايان سنجابی و فروهر به شخص شاه نوشته است. در واقع پس از اين ديدار است که در پاريس با بنی صدر ديدار می کند و از وی می خواهد که نامه ای را که برای آقای خمينی نوشته است به دست وی برساند و بنی صدر نيز خواهش ايشان را به اين شرط می پذيرد که ايشان قول بدهند که بر عهد وفا کنند و خدمت نيروی خارجی نروند چون قبلا از آقای بختيار شنيده بودند که گفته بود با اينکه شجاعتر از ويت کنگ وجود ندارد ولی آنها هم بدون روسيه و چين کارشان به جايی نمی رسد. (۳۶)

متن نامه ای که آقای بختيار برای آقای خمينی فرستادند به اين شرح است:
«هفتم شهريور ماه ۵۶- حضرت آيت الله خمينی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شايد از انتشار اعلاميه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اينجانب و آقايان دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر در تهران انتشار يافته است اطلاع حاصل فرموده ايد. ما در مقابل خلق و خدا بيان اين حقايق را ادای وظيفه ملی ودينی خود دانسته ايم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنيای خارج رسانديم. در اين ايام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسيله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر اين عريضه را به حضور آن حضرت تقديم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمايم که به منظور وسعت بخشيدن به مبارزات وايجاد هماهنگی بيشتر بين افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانيد به هر نحو که صلاح باشد ما را در اين راه خير، هدايت و حمايت فرمائيد. باسلام و تهيت [تحيت]، ارادتمند شاپور بختيار.» (۳۷)



اين نامه فاش می گويد که وی در آن برهه خمينی را رهبر حرکت بر ضد استبداد شاه می دانسته است، وگرنه نامه نوشتن و او را اينگونه مورد خطاب قرار دادن کاملا بی وجه بود. ديگر اينکه آقای بختيار از آقای خمينی تقاضای «هدايت و حمايت» می کند. يعنی نه تنها به او اعتماد دارد بلکه برای او، مقام رهبری جنبش را قائل است.

دکتر محمود دلخواسته

[بازگشت قسمت اول - بخش نخست]

***

زيرنويس

۱- اسلام در اينجا بر اصل موازنه منفی و روشی برای آزادی و رشد و مرامی برای انديشه حق و عمل به حق (ايمان و عمل صالح) است که فهم و بيان می شود.
۲- مصاحبه والری ژيسکاردستن، رئيس جمهور اسبق فرانسه، با روزنامه توس، ۲۳ شهريور ۱۳۷۷
۳- خاطرات احمد زيرک زاده در گفتگو با تاريخ شفاهی بنياد مطالعات ايران ص ۳۱-۳۳
۴- خاطرات مهندس احمد زيرک زاده، پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنايی، انتشارات نيلوفر: چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، ص ۲۲۷-۲۳۰
۵- اصطلاح برگ انجير از داستان آدم و حواست که وارد ادبيات سياسی-اجتماعی غرب شده است، برگ انجيری که به وسيله آن، آدم و حوا، وقتی خود را عريان يافتند از شرم عورت خود را پوشاندند. اين اصطلاح در مورد عملی بکار می رود که کارکردش حفظ ظاهر در انجام عملی است که اگر اصل آن آشکار شود تحقيرآميز است.
۶- William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981).p. 235-6
۷- Zbigniew Brezinzski, Power and Principle (London: Weidenfeld and Nicolson, 1983), p. 365.
۸- William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981).p. 240
۹- همان ۲۳۵-۶
۱۰- همان
۱۱- ايشان نتوانستند بيش از ۵ وزير را در دولت خود جذب کنند واين وزيران نيز، به علت اعتصاب و مخالفت شديد مردمی، توانا به انجام هيچ کاری نبودند.
۱۲- Mohsen Milani. The Making of Iran’s Islamic Revolution: From Monarchy to Islamic Republic (Boulder: Westview Press, 1988), p. 127
۱۳- شاهپور بختيار؛ ۳۷ روز پس از ۳۷ سال، ص۵۱
۱۴- همان کتاب، ص۱۴
۱۵- رک: قره باغی؛ حقايق در باره بحران ايران، سازمان چاپ و انتشارات سهيل، ۱۳۶۳، ص۱۸۸
۱۶- روزنامه اطلاعات تاريخ ۱۹ دی ماه ۱۳۵۷
۱۷- قره باغی، همان، صفحه ۱۸۲ نيز روزنامه آيندگان شماره ۳۴۱۸ دوشنبه ۱۵ مرداد ماه ۱۳۵۸
۱۸- Letter from Carter to Haig: General R. E. Huyser, Mission to Iran, vol. 2, introduction by A. M. Haig (Andre Deutsch Ltd., 1986). 18
۱۹- قره باغی، همان، ص ۴۳۶
۲۰- قره باغی، همان، ص ۴۰۵، همزمان بايد پرسيد کيست که در آن زمان زندگی کرده باشد و نداند که دستور جلوگيری از اجتماعات جز از طريق کشتار وسيع ممکن نبود. به عنوان کسی که درجريان انقلاب در سطح مردمی شرکت فعال داشته ام وشب و روزم در تظاهرات و خيابانها سپری می شد و نيز به عنوان کسی که نزديک دو دهه است در باره انقلابات اجتماعی تحقيق می کنم نظر بر اين دارم که حتی کشتار وسيع نيز در آن زمان تنها امکان داشت روشهای قهر آميز را بر رفتار بعضی از انقلابيون حاکم بکند ولی نمی توانست که جريان انقلاب را متوقف کند.
۲۱- رک: شاهپور بختيار، يکرنگی، ترجمه از فرانسه توسط مهشيد اميرشاهی، پاريس۱۳۶۱(ناشر کتاب مشخص نيست) ص ۲۱۸
۲۲- قره باغی، همان، ص ۳۶۳
۲۳- مصاحبه نويسنده با بنی صدر، ۲۱ ژوئن ۲۰۰۵
۲۴- شمس الدين امير علايی، مجاهدان و شهيدان راه آزادی، انتشارات کتابفروشی دهخدا، تير ماه ۱۳۵۸، ص ۶۰۳
۲۵- همان، ص ۶۰۴
۲۶- مهدی بازرگان، خاطرات، تدوين غلامرضا نجاتی، تهران، نشر رسا، ۱۳۷۵، ص ۳۱۴-۱۵
نيز عباس امير انتظام تاييد می کند که بازرگان با بختيار ديدار داشت و وی را ترغيب به استعفا کرد. رک؛ اميرانتظام، آنسوی اتهام، تهران، نشر نی، چ ۵، جلد ا، ص ۱۴۳
۲۷- رک: قره باغی؛ همان، ص ۳۰۶
۲۸- “we should tell Bakhtiar that we will not accommodate any more to the left; we support the military in their position and their effort to maintain stability, but we are not in favor of bringing Khomeini and his people to the government; Brezinzski, Power and Principle, (London: Weidenfeld and Nicolson, 1983) p. 387
۲۹- روزنامه اطلاعات، ۸/۱۱/ ۱۳۵۷
۳۰- دکتر تقی زاده از فعالان جنبش دانشجويی در خارج و داخل ايران ونيز از دانشمندان محقق دررشته پزشکی بودند. در سال ۱۹۷۱ ايشان به عنوان يکی از کانديدهايی جايزه نوبل در رشته پزشکی انتخاب شده بود و بعد از انقلاب به رياست دانشگاه ملی رسيدند و تا کودتای سال ۱۳۶۰ اين سمت را بر عهده داشت.
۳۱- شمس الدين امير علايی، مجاهدان و شهيدان راه آزادی، انتشارات کتابفروشی دهخدا، تير ماه ۱۳۵۸، ص ۵۶۴
۳۲- شاهپور بختيار، يکرنگی، ص ۲۳۷
۳۳- روزنامه کيهان، ۹. بهمن ۱۳۵۷
۳۴- آقای مسعود بهنود می گويد علت کشتار اين بود که به مرکز ژاندارمری در پايين خيابان کارگر حمله شده بود. اين نظر را احتمالا ايشان از خاطرات آقای زيرک زاده که نقل قول از آقای بختيار کرده اند آورده اند که گفته است: «تفنگ دارند می کشند، سرباز چه کند؟ بايستد و کشته شود؟» گفتم: «چرا همان کاری که در تمام دنيا می کنند نمی کنيد؟ تظاهرکنندگان را حبس کنيد، در کاميون بريزيد و از معرکه دور کنيد.» جواب داد: «اين امر سربازان ورزيده می خواهد. سربازانی که برای اين نوع عمليات تمرين ديده اند (اين مطلب صحيح است). سربازان ما فقط يک کار می دانند: تيراندازی. شنيده ام در اصفهان يک هنگ به اين منظور آماده شده است. خاطرات مهندس احمد زيرک زاده، پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنايی، ص ۲۳۱
آقای بهنود مطابق معمول وقتی قول را مطابق ميل خود ديده وظيفه ژورناليستی اش را کاملا فراموش کرده و نه تنها تحقيق نکرده که ببيند که اگر آقای بختيار راست به دوستش گفته بود، چرا تمامی روزنامه های آن زمان که جريان درگيری را با تصاوير و مفصل گزارش کردند، هيچ سخنی از حمله مسلحانه را گزارش نکردند؟ چرا خود آقای بختيار در مصاحبه مطبوعاتی روز بعد، کشتار را با بهانه دفاع در برابر حمله مسلحانه توجيه نکرد؟ چرا آقای بهنود به تناقض در سخن خود بختيار دقت نکرده و دروغ آن را نيافتند، که اگر ژاندارمری دفاع از خود در مقابل حمله مسلحانه می کرد، که ديگر دفاع از خود احتياج به هنگ مخصوص و دوره ديده نداشته که حمله کنندگان مسلح را دستگير کنند چرا که به همان سربازانی احتياج داشت که جز تيرندازی چيز ديگری را بلد نبودند. حمله مسلحانه در تمامی دنيا دفاع مسلحانه نيروهای نظامی را ايجاب می کند و بس.
به عنوان کسی که در آن برخوردها فعالانه شرکت داشتم شاهد بودم که بيشتر کشتارها در خود ميدان انقلاب انجام شد واصلا نه تنها حمله ای از طرف مردم در کار نبود که در بسياری از موارد درجه دارانی که در بين مردم گير افتاده بودند مشمول حمايت و مواظبت کامل مردم می شدند,و حتی اساحه ای را که از دستشان افتاده بود به آنها برميگرداندند . حال بايد گفت که آقای بهنود چرا بوظيفه ژورناليستی خود عمل نکرده و ديگران را در قلب تاريخ همراهی کرده و کسانی که سخنان وی را جدی می گيرند به گمراهی کشانده و در گير تناقض؟ اين سخن مرا ياد آن خبرنگار بخش فارسی بی بی سی می اندازد که چند سال پيش در جلسه ای گفته بود که اصلا در ۱۷ شهريور کشتاری انجام نشده بود. باز بعنوان يکی از شرکت کنندگان در آن تظاهرات که بر حسب اتفاق از کشتار جان بدر بردم، پاسخ دادم پس آن نفربر زرهی روسی که با مسلسل کاليبر پنجاه ميليمتری، در جنوب ميدان ژاله، کشتار اول را در صبح شروع کرد آيا تيرهای پنجاه و شش گرمی اش از خيال و ذهن شما ساخته شده بود واين زن و مرد بدون دليل در خون خود غلت خوردند؟
۳۵- مثل برف آب خواهيم شد: مذاکرات شورای فرماندهان ارتش در بهمن ۵۷ نشر نی، تهران ۱۳۶۵، ص ۷۱
۳۶- مکاتبه از طريق ايميل با آقای بنی صدر در تاريخ ۲۹-۱۰-۲۰۰۸
۳۷- آقای بنی صدر کپی نامه را به در خواست نويسنده ارسال کرده اند.





















Copyright: gooya.com 2016