رسانه ها در جست و جوی جهان بی ظلم، مسعود بهنود، اعتماد ملی
اين سئوال که چطور نفوذ يهوديان در رسانه های بين المللی، کارساز نيست و شرح مظلوميت فلسطينی ها همه جا هست، چند پاسخ ندارد. يکی است. و آن مهم ترين خصلت حرفه اطلاع رسانی است که به ذات حق جوست و به ذات نمی تواند ظلم را ناديده بگيرد
به صفحات روزنامه ها، عکس ها و تيتر های آن ها که نگاه می کنی، ضجه می زنند زنان فلسطينی، زار می گريد چهره مردی که بی جان تن فرزندش را بر دست گرفته. به نوشته هايشان که گذر می کنی به هر زبان که هستند، جز گزارش خشونت در غزه و ابراز نگرانی از گسترش آن چيزی نيست. از خود می پرسم پس کجا رفت آن نفوذ مخوف صهيونيست در شبکه اطلاع رسانی جهانی که حتی شاه سابق ايران هم در آخرين مصاحبه سال ۱۹۷۴ اش با سی بی اس بر آن تاکيد کرد. آن نفوذی که می گفتيم مدافع و حامی سرسخت سرمايه داری و در نهايت اسرائيل است، و همه جوانی ما در خوف آن گذشت.
راست ترين روزنامه صبح بريتانيا در کنار عکسی از کشته فلسطينی عکسی هم از عزاداری اسرائيلی ها در سال گذشته بر کشته موشک باران ها چاپ کرده تا نشان دهد که در آن سو هم عزاداری بوده و ماجرا يک طرفه نيست. اين ديگر حداکثر حمايت از اسرائيل در اين روزهاست.
اين سئوال که چطور نفوذ يهوديان در رسانه های بين المللی، کارساز نيست و شرح مظلوميت فلسطينی ها همه جا هست، چند پاسخ ندارد. يکی است. و آن مهم ترين خصلت حرفه اطلاع رسانی است که به ذات حق جوست و به ذات نمی تواند ظلم را ناديده بگيرد.
رسانه به دو دليل حق جوست، يکی آن که بايد رزق خود را از دست مردمان بگيرد و اگر جز آن بنويسد که در باور وجدان عمومی است، ورشکسته و دربسته می شود. دوم آن کس است که می نويسد، عکس می اندازد، طرح می کشد و همه آنان که در ساخت پيام دست دارند، در جست و جوی جهانی بی ظلم و عدالت طلب اند. هر چقدر هم چنين جهانی نسبی و دور از دسترس باشد. هر چقدر هم عالم معهود برای هر گروهی به گونه ای باشد متفاوت با ديگری، باز آن مرد که تن بی جان فرزند در دست گرفته کوهوار هوار می کشد، نمی تواند موضوع دلسوزی اهل رسانه نباشد.
تنها رسانه های حزبی و ايدئولوژيک هستند که می توانند به فرمان منفعت حزب و گروه خود عمل کنند و سياه يا سپيدنمائی کنند. همان که در دوران جنگ سرد معمول بود. اما هر چه جهان گذشته اين گروه از رسانه ها کم و کم اثرتر شده اند تا حالا که نقش پررنگی از آن ها بر صحيفه عالم ديده نمی شود آن چنان که در دوران جنگ سرد بودند. در آن زمان نشريات دست راستی [نيمه غربی] همه مصائب جناح چپ را می نوشت و از مظالم حکومت های کمونيستی خبر می داد. و نشريات منتشره در کشورهای بلوک شرق هم ، همه از مفاسد جهان سرمايه داری می نوشتند. همواره سپيد طرف آنان بود و هميشه سياه جايش در اردوی رقيب.
هر چه قرن بيست به پايان خود نزديک شد، خبر از مقاومت هائی در درون هيات های تحريريه و سالن های خبر عليه تحميل مديران صاحب سهام رسيد. يکی و دو تا نبود. در دهه شصت تغيير سردبيران ياغی و حرف نشنو آسان بود اما هر چه گذشت سخت تر شد. و اين بار نه از فشار و قدرت سنديکاها بلکه از فشار و قدرت مردمی بود که تنها نمی گذاشتند اهل قلم و اطلاع را.
به گمانم، و اين نظری است که بسياری از اهل فن و اهل تحقيق بر آنند، جنگ ويت نام نقطه تعيين کننده اين حکايت بود. آن جنگ چندان که اينک ديگر بر کسی پوشيده نيست، چندان که طولانی شد و ناپالم های آمريکائی ديگر جائی سالم در آن سرزمين سبز باقی نگذاشتند، چندان که شرح قهرمانی ويت کنگ ها عالم را گرفت، اول از همه ژنرال وستمورلند فرمانده نظامی آمريکا در منطقه به فغان آمد. راست گفت وقتی که به خبرنگاران گفت امنيت شما وظيفه ماست. وسيله حمل و نقلتان را فراهم می کنيم، هر جا اراده کنيد می بريمتان، سربازان آمريکائی برای انتقال و حفاظت از شما کشته می شوند. دشمن ما در مقابل شما را به گروگان می گيرد، سر می برد، هيچ محلتان نمی گذارد همه تان را جاسوس می بيند. آن وقت هر گزارش که از اين جا می فرستيد به نفع آن ها و به ضرر ماست.
نمی دانست قدرت سلاح های آمريکائی و تجهيزات سربازانش و ثروتی که داشت و به رخ کشيده می شد وقتی در مقابله با ويت کنک هائی قرار گرفته بود يک لا قبا که کفشی هم به پا نداشتند، تنها کيسه ای به گردنشان بود که در آن مقداری ميوه جنگلی و فشنگ ريخته بودند، خود به خود تام و جری می شد. خود به خود جنگ غنا و فقر می شد. جنگ سياه و سپيد، جنگ حق و باطل.
خبرنگارانی که به ويت نام رفته اند خوب می دانند که جز اين نبود. حتی در روزنامه های دست راستی اروپا هم در سال های آخر جنگ ديگر گزارشی به نفع آمريکا ديده و خوانده نمی شد. اين در حالی بود که ويت کنک ها هر خبرنگار را که می گرفتند راحت تر اين بود که بکشند. و او را جاسوس می ديدند.
حاصل آن ميلياردها کلمه و هزاران عکس و ده ها هزار کاريکاتور و صدها کتاب که با موضوع جنگ ويت نام در جهان منتشر شد، همان موج ضد جنگ بود که جانسون را از پا انداخت و به نيکسون جرات داد که به دست کی سينجر استاد متبحر ديپلوماسی ارتش آمريکا را فرار دهد و چيزی که باور نمی شد فکر کند. اولين شکست کشوری که هرگز ارتشش شکست نخورده بود ثبت شد. آمريکا به خواری از ويت نام گريخت. و اين شرح بر سينه عالم ثبت شد. گرچه ويت نامی ها هم که استقلال خود را به دست آوردند به سعادت نرسيدند و بيست سالی بعد فرش قرمز انداختند تا آمريکائی ها برای کمکشان بيايند و آن سفارت خانه را که روزی هزيمت آمريکائی ها از بام آن حادثه بزرگ قرن بود، به آن ها برگرداندند. اما جنگ ويت نام پر از پند و عبرت بود و پر از تغييراتی که بر اساس عالم داد. يکی هم همين بود که قدرت افکارعمومی جلوه گر شد و قدرت رسانه ها که دور ماندن از افکار عمومی در دستورشان نمی تواند بود.
چنين است که امروز روز، اکثريت افکارعمومی جهان، از طريق رسانه هائی که صفحاتشان پرست از شرح ظلمی که بر غزه می رود، فشار خود را به دولتمردانی که محتاج رای مردم هستند وارد می کنند. اين فشار چنان که در اخبار می خوانيم و می بينيم به تل آويو می رود و آنان را به سوی توقف کردن توحشی می برد که ديگر جهان شفاف و به هم پيوسته تحملش را ندارد. فشاری که رسانه ها از طريق افکارعمومی جهانی به نفع مردم غزه وارد می کنند، سابقه نشان داده بسيار موثرتر از جانبداری دولت های عرب است که گاه هست و گاه نيست. و يا شعارهائی که دولتمردان می دهند که از دريچه مصلحت ملی شان می گذرد.
فيلمی که نشان می داد لوله تانک آمريکائی عکاس اسپانيول را دنبال می کرد و همه اسنادی که وجود دارد که نشان می دهد اسرائيلی ها به راحتی نمايندگان رسانه های جهانی را هدف می گيرند، خود حکايت همان است که وستمورلند گفت. اما اگر جوان ترين ژنرال ارتش قدرتمند آمريکا راهی برای پيروزی در جنگ ويت نام يافت، اينان نيز می يابند.
منبع: ضميمه شنبه های اعتمادملی