شنبه 10 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از آب و آتش، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۲۵ فوريه ۲۰۰۹
www.alefbe.com

نزديک به اجرای چهارصد حکم اعدام فقط در يک سال، اعدام کودکان و نوجوانان، سرکوب گسترده ايرانيان بهايی و محروم کردن آنها از حقوق اوليه زندگانی از جمله بستن اجباری محل کسب و کار، تخريب فراگير از آرامگاه اعدام شدگان سال ۶۷ تا محل تجمع دراويش گنابادی و... مشتی از خروار هستند که در هفته‌های اخير مرتب تکرار می‌شوند. بر اين مجموعه بايد آمار تکان‌دهنده خودکشی را افزود که تنها يک قلم آن مربوط به خودکشی کودکان شش تا پانزده ساله (مراجعه نزديک به سيصد مورد تنها به يک بيمارستان در فاصله سال ۸۴ تا ۸۷- خبرگزاری ايسنا) است. خودکشی کودکان شش تا پانزده ساله!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


بر خاک
شايد اما دو خبر را در هفته‌های اخير بتوان به مثابه نماد بی‌بديل روندی يادآوری کرد که فروپاشی غم‌انگيز جامعه ايران را در تمامی عرصه‌ها نشان می‌دهد. يکی خودسوزی در برابر مجلس شورای اسلامی و ديگری کيفيت آب لوله‌کشی اهواز که يک کارشناس آلمانی حتی نوشاندن آن را به حيوانات نيز زيانبار تشخيص داده است.
پيش از پرداختن به اين دو اما نمی‌توان به سرکوب و آزار ايرانيان بهايی اشاره نکرد که ساليان سال از جمله در شمال ايران به زندگی آرام خود مشغول بوده‌اند. آنها نيز مانند هر اقليت ديگر در هر جامعه‌ای برای بقای خويش به پيوندهای تنگاتنگ بين خود و همياری متقابل متکی بوده و هستند.
در اوايل دهه نود به هنگام تحصيل در دانشکده علوم سياسی برلين، بسی پيش از آنکه کسی نامی از بن‌لادن شنيده باشد، يک همکلاسی پاکستانی داشتم که اتفاقا با شکل و شمايلی مانند بن‌لادن سر کلاس‌ها حاضر می‌شد. در آن سالها ظاهرش نه تنها اثری منفی بر نمی‌انگيخت بلکه از آنجا که جوانی سبزه و خوش‌قيافه بود، در آن شلوارگشاد و پيراهن بلند و دستار سپيد و پاکيزه بسيار دوست‌داشتنی به نظر می‌آمد. از اقليت شيعه در پاکستان بود. می‌گفت شيعيان در پاکستان به آزادی‌خواهی و روشنفکری معروف هستند. و من چون از کشوری می‌آمدم که همان شيعيان در آن نه تنها در اقليت قرار ندارند، بلکه حکومت انحصاری و سرکوبگر نيز بر پا داشته‌اند، اين شهرت و نام نيک را در کيفيت اقليت بودن آنها می‌ديدم و می‌گفتم در يک جامعه بسته کدام اقليت است که سرکوب شود و آزادی‌خواه نباشد؟! نمی‌خواست باور کند برادران شيعی‌اش که در ايران به قدرت رسيده‌اند، منطبق بر آن تصويری نيستند که وی از اقليت شيعه در پاکستان دارد و خود را با افتخار از آنان می‌شمارد.
بهاييان اما هرگز داعيه سياسی نداشته‌اند. آنها که در شهر ما ساری زندگی می‌کردند، همگی به نام نيک و نيکوکاری معروف بودند. دين و اعتقاد آنها هرگز سببی نبود تا آنها در جامعه، از محيط کار تا در و همسايه، پذيرفته نشوند. اگرچه قطعا کسانی وجود داشته‌اند که واکنش‌های نامناسب يا از سر ناآگاهی و يا از سر تعصب مذهبی نشان می‌داده‌ و می‌دهند. و اگرچه در ميان بهاييان نيز افراد ناباب و فرصت طلب که چه بسا به انکار خود بپردازند، يافت می‌شود. اين عده اما در هر دو گروه انگشت‌شمارند. گذشته از خاطرات خوبی که از دوستان بهايی خود در دوران دبستان و دبيرستان و دانشگاه دارم، کوچه مطب دکتر... را که متخصص زنان و زايمان بود هرگز فراموش نمی‌کنم.
در آن کوچه تنگ، در هر فصل سال، زنان روستايی از اطراف، ساعات طولانی برای رفتن به نزد او صف می‌کشيدند. دکتر... آنها را درمان می‌کرد و فرزندانشان را به دنيا می‌آورد و معروف بود اگر تنگدست بودند، از آنها پولی نمی‌گرفت. «شيعيان» مدتی اذيتش کردند. بعد دست از سرش برداشتند و او چند سال پيش، بسی پيش از آنکه بايد، درگذشت. نه بهايی بودن او از شمار بيمارانش کاست و نه اصلا برای کسی مهم بود که وی به چه دين و ايمان است. کسب و کار او تندرستی و زندگی بود و اين همه ورای مرزهای تبعيض و آپارتايد از هر نوع است.
سرنوشت ايرانيان بهايی اما گويا همواره چنين بوده است که هر بار در بزنگاه‌های تاريخی قربانی ناتوانی سياسی و تنگدستی اقتصادی و به ويژه کينه ديرينه آخوندهای «شيعه» شوند. اين روزها يکی از آن دوران جنون‌آميز عود کرده است.
سی سال جمهوری اسلامی بدترين دوران را برای اقليت‌های مذهبی به ويژه ايرانيان بهايی به همراه داشته است. برخی از آنها که می‌توانستند ايران را ترک گفتند. اما مگر می‌توان همه را مجبور کرد يا از اعتقاد خود دست بکشند و يا جلای وطن کنند؟ چرا؟ جمهوری اسلامی از کجا چنين حقی را برای خود قائل است؟

در هوا
وضعيت «اکثريت شيعه» اما چگونه است؟ لازم نيست کارشناس بود و يا دستی در عرصه خبررسانی داشت تا دريافت هر «خبر» عمری دارد که گاه بسيار کوتاه است. هر انسانی که خود را مخاطب خبر احساس می‌کند، به تجربه اين حقيقت را در می‌يابد. مخاطب معمولی يا افکار عمومی اما يک طرف قضيه هستند. روی ديگر خطابِ خبر همانا سياستمداران، دولتمردان و همه کسانی هستند که بار مسئوليت اداره کشور و نهادهای گوناگون را بر عهده دارند.
فجيع‌ترين رويدادها، از تيرباران در پس ديوارهای اوين تا سنگسار و اعدام در برابر چشم همه، از هجوم به زنان و جوانان به دليل ظاهر و آرايش آنها تا توهين و سرکوب پيروان اديان و اعتقادات ديگر، از پيگرد و قتل شاعر و نويسنده تا دستگيری و مصاحبه تلويزيونی فعالان سياسی و اجتماعی، همگی به صورت «خبر» منتشر می‌شوند، عمر خود را پشت سر می‌نهند و جای خود را به خبرهای ديگر می‌دهند.
واقعيت اما بسی فراتر از «خبر» است. فاجعه‌های انسانی است که در پس خبرها تکرار می‌شوند و به دليل همين تکرار به يک امر بديهی و عادی تبديل می‌گردند. رژيم کنونی ايران از يک سو با سرکوب و از سوی ديگر با تکيه بر روانشناسی تکرار و عادت و فراموشی بقای خود را مستمر می‌سازد. نبودِ خبررسانی و ارتباطات آزاد در داخل کشور به ادامه اين بقا ياری می‌رساند.
برخی خبرها اما اثر آنی بر جای می‌گذارند چرا که با عريانی خود نمايشگر عمق فاجعه می‌شوند. هنگامی که روز ۲۶ بهمن يک انسان خود را در برابر مجلس شورای اسلامی به آتش کشيد، بيش از خود فاجعه، واکنش شرم‌آور مسئولان از جمله علی لاريجانی، رييس مجلس اسلامی، توجه را جلب می‌کرد. او با خونسردی گفت: «ايشان هيچ‌گونه سابقه جبهه و جانبازی نداشته بلکه سابقه زندان و اعتياد و مشکلاتی از اين صنف داشته و ربطی به امور جانبازی ندارد»!
به ذهن حقير لاريجانی و امثالهم نرسيد دست کم از خود بپرسند يک انسان، جانباز يا غيرجانباز، معتاد يا غيرمعتاد، به چه درجه از نا اميدی و سرخوردگی بايد رسيده باشد که وجود خود را به دست خويش به آتش بکشد؟ حتی مثلا نماينده زرتشتی‌ها هم وقتی خواست در اين مورد حرف بزند ترجيح داد به تمجيد از فداکاری همکارش برای نجات انسانی که خودش را آتش زده بود، بپردازد! بقيه هم همان ترجيع‌بند همبشگی را تکرار کردند: معتاد بود، روانی بود، جانباز نبود... چه بسا پس از مدتی بگويند وابسته به استکبار جهانی بوده است. اين همه بندبازی اما برای انکار شرايط نابسامان اقتصادی ممکن است سرانجام به خودسوزی کسانی بيانجامد که هيچ راهی جز از ميان برداشتن خود نمی‌يابند، ليکن سرانجام شعله‌اش دامان خودشان را خواهد گرفت.
از ميان برداشتن خود، هنگامی که به تناوب و به شکل اعتراض اجتماعی و در برابر افکار عمومی صورت می‌گيرد، ديگر يک اقدام فردی و يک خودکشی به اصطلاح ساده نيست. از يک سو بيانگر آسيب عميق اجتماعی است و از سوی ديگر صدای ناتوان آن گروه از لايه‌های اجتماعی است که بنيه خود را از دست داده و هيچ پناهگاه اقتصادی در هيچ گوشه از جامعه نمی‌يابند. انتخاب محل خودسوزی نيز نشانگر توقعی است که يک شهروند از يک نهاد معين انتظار دارد. کيفيت اين خودسوزی اگر در برابر مثلا نمايندگی سازمان ملل صورت می‌گرفت قطعا متفاوت می‌بود. واقعا نمايندگان مجلس اسلامی به کدام کارهای اساسی مشغولند که وقت ندارند به مشکلات موکلان خود گوش فرا دهند؟
آن سوتر، در اهواز، شهری که از بمباران‌ پياپی جنگ هشت ساله با عراق، ويران و خسته جان به در برد، آب آشاميدنی به اندازه‌ای آلوده است که يک کارشناس آلمانی آن را حتی برای حيوانات نيز زيانبار تشخيص داده است. اين کارشناس که به دعوت سازمان آب خوزستان برای سنجش کيفيت آب شهر اهواز به ايران سفر کرده بود، حتی مصرف گوشت حيواناتی را که از اين آب نوشيده باشند، بی‌خطر ندانست. به گزارش خبرگزاری مستقل محيط زيست در ايران، کارشناس آلمانی در مدتی که در اهواز بسر می‌برد حتی در دستشويی نيز به جای آب لوله‌کشی اهواز، از آب معدنی استفاده می‌کرد. گمان نمی‌رود اگر به جای کارشناس آلمانی، از کارشناسان ايرانی هم استفاده می‌شد، نتيجه ديگری به دست می‌آمد! کارشناسان ايرانی مدتهاست از آلودگی منابع آب ايران و پيامدهای آن از جمله خطر استفاده از گوشت ماهيانی که از اين آبها صيد می‌شوند، از آلودگی خاک‌های ايران و پيامدهای آن از جمله گياهانی که در اين خاکها پرورش می‌يابند و تغذيه دام و انسان، و آلودگی‌های ديگر گزارش می‌دهند.
از قرار معلوم اما ابر و باد و مه و خورشيد و فلک هم که در کار باشند، آب و نانی به دست نمی‌آيد که يک انسان آن هم از «اکثريت شيعه» جان خود را در برابر مجلس شورای اسلامی به آتش نکشد. اين است که به گفته هر آن کسی که در درون و از نزديک دستی بر آتش دارد، چيزی شايد مانند انتظار در هوای ايران موج می‌زند.





















Copyright: gooya.com 2016