سه شنبه 11 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما هستيم، بی عملی و مشکلات خلقيات ايرانی، علی کلائی

مارکس در ابتدای کتاب هجدهم برومر نکته ای را متذکر می شود . نکته ای که از هگل وام می گيرد و کاملترش می کند . او می گويد (از قول هگل) که تاريخ دوبار تکرار می شود و بعد خود کاملش می کند که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی .

اين سخن می تواند يک درس باشد و يک هشدار . هر امری ، هر واقعه ای و هر مکانی در شرايط تاريخی و به تعبير شريعتی در جغرافيای حرف خويش رخ می نماياند و تعميم آن به شرايطی ديگر امری است نادرست .

رهبری در تبعيد نيز از اين قاعده مستثنی نيست . در تاريخ ايران و در صده اخير ما رهبر در تبعيد شايد يکی بيشتر نداشته ايم . آقای خمينی اين نقش را در تاريخمان بازی کرد و ديديم آنچه شد .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


امروز اما يکی ديگر از شخصيت های سياسی برون مرز ايران در تلاش است که اين نقش را برای بار ديگر به عهده بگيرد . او که يکی از نيروهای سياسی موثر رژيم گذشته ايران بوده با تلاشی پيگير و با استفاده از تريبونهای متعدد می خواهد به اين امر دست يازد و رهبری خويش را بر ايرانيان تحميل کند .

او همچنين مدعی جنبشی است که نام ما هستيم را بر روی آن نهاده است .

سخن زير ناظر بر نقدی است بر اين جنبش به عقيده بنده ناقص الخلقه و صوری .

حرکت ما هستيم در چند ساله اخير نفوذ بسياری را در ميان توده های ايرانی داشته است . ديوار نوشته های تهران به صورت نمونه ، نمودار اين نفوذ و گستردگی آن است . اما آيا اين مثلا جنبش امری حقيقی است يا تحميل رسانه ای است که ساخت امپرياليستی بر اساس مطامع خود و برای منحرف سازی جنبش دموکراسی خواهی در ايران تدارک ديده است ؟ و دليل اين همه نفوذ اين مثلا حرکت چيست ؟

چند نکته در اين ميانه حائز اهميت است . اولا رهبر يک جنبش لزوما نه تحميلی و رسانه ساخته که درون جوش و مردم ساخته است . رهبر از ميان جنبش می جوشد . نه اينکه خود ايجاد کننده جنبش باشد . ثانيا شهرام همايون از مدافعين نظامی بوده است که توسط همين مردم ساقط شده است و هيچ ملتی را نمی توان سراغ گرفت که آنچه که خود بيرون انداخته دوباره بپذيرد .

شهرام همايون دارای پيشينه ای مشخص است . او از مدافعان حاکميت پهلوی بوده و هست . قبل از پيروزی انقلاب نيز از مدافعين همين نظام بوده است . دقيقا در زمانی که حاکميت استبدادی پهلوی در حال کشتار و جنايت و شکنجه های وحشيانه بود .

شهرام همايون امروز مدعی دموکراسی است . مدعيان دموکراسی می بايستی در گذشته خود اثبات کرده باشند که مدافع حقيقی دموکراسی هستند . اين اثبات نيز از گذشته ايشان نمودار می شود . مدافع حکومتی که يکی از وحشيانه ترين ديکتاتوری های زمانه خود بود . مدافع حکومتی که ايجاد کننده حزبی است که تصمين کننده ديکتاتوری است و رئيس حکومت ديکتاتوری اعلام می کند که يا عضو حزب شاه ساخته شويد و يا از مملکت برويد ! چنين انسانی چگونه می تواند مدعی دموکراسی باشد ؟ آيا از گذشته خود اظهار پشيمانی کرده ؟ او که هر روز بيشتر مدافع فرزند همان خاندان می شود ، چگونه می تواند مدعی دموکراسی باشد ؟ آيا هزاران کشته پهلوی اول و دوم را کسی قادر است از صحنه تاريخ ايران پاک کند ؟ کجای تاريخ دموکراسی توسط تحکيم کنندگان نظام ديکتاتوری و ورثه ديکتاتور ساقط شده ايجاد شده که ايران دومين آن باشد ؟

اما يک سوال اساسی ! چرا مردم ايران اينگونه از اين حرکت استقبال می کنند ؟ اين به چند نکته روانی در اخلاق و روان ايرانيان بر می گردد که بايد ذکر شود . يادمان نرود زنده ياد جمال زاده در خلقيات ايرانيان و همچنين مرحوم مهندس بازرگان در ناسازگاری ايرانی به نقد خلقيات و روان ايرانی دست زده اند . ملی گرايی نه اين است که هنر نزد ايرانيان است و بس . بلکه اين است که با حفظ علقه های ملی و ميهنی و نقد خود و مردم خود برای پيشرفت ايران تلاش کرد و گامی به پيش نهاد . همانگونه که مصدق بزرگ کرد و تبديل به رهبر مردم ساخته ملی ابدی ايرانيان شد .

مردم ايران به لحاظ حافظه تاريخی فقير اند . زود يادشان می رود که در روزگار پيشين چه بر سرشان گذشته است . اين مردم يادشان رفته است که در رژيم پهلوی در همه ابعاد چه روی داده است . در سياست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع چه بر سرشان گذشت و به چه دليل انقلابی بس عظيم در ايران انجام شد . انقلابی که اگر چه مصادره شد اما حقيقتی انکار ناپذير بوده و هست . انقلابی و محمد حسنين هيکل از آن به عنوان يک جنبش انسانگرايانه جهانی از آن ياد می کند . البته انقلابی که به دليل نابخردی رهبران و غفلت توده ها مصادره شد و به تاراج رفت .

مردم عزيزمان قدری کودک انگاری دارند . به دليل حافظه تاريخی فقيرشان سريع به امری دل می بندند و سريع از امری ديگر دل می کنند . هرچند قبلا تجربه اش کرده باشند . مردم ما از هراس مار غاشيه به افعی می خواهند پناه ببرند . قبلا هم چنين امری روی داده است . حمايت توده ها و مردم از آغاز استبداد رضا شاهی در پس هرج و مرج روزگار ما بعد مشروطه نمونه ای بارز از اين مسئله است . اين مردم فراموش کرده اند که با وجود جنايات نظام ولايی ، نظام شاهی نيز خود از جنايت مبرا نبوده است . کشتارها و وابستگی های خفت بار رضا شاهی ، کودتای ننگين ۲۸ مرداد که محمد رضا پهلوی اعتراف می کند که شاهنشاهيش را مديون نظام امپرياليستی غرب و آمريکاست . آمريکايی که جناياتی چون شيلی آلنده ، ويتنام ، عراق و افغانستان و ... در کارنامه خود دارد . پس از کودتا نيز کشتار ۱۵ خرداد ، سال ۵۰ تا ۵۶ و شکنجه ها و تبعيدها و نقش های آشکار حقوق بشر را در کارنامه خود دارد .

اما باز چرا اينگونه مردم عزيزمان متمايل به اين حرکت شده اند ؟ اين را بايد در ميان پاتريمونياليسم وبر جستجو کرد . ((از نظر ماکس وبر پاتريمونياليسم حاکميتی سياسی است که يک خاندان پادشاهی، قدرت را از طريق يک دستگاه عريض و طويل اداری به صورت اجبار آميز اعمال می کند. وبر پاتريمونياليسم را به طور عمده برای تحليل زندگی سياسی کشورهای خاور ميانه توصيه می کند.

شکل ابتدايی اين نوع از سيادت، با اعمال قدرت با اعمال قدرت يک رييس قبيله که يک دستگاه اداری را پی ريزی می کند، به وجود می آيد. در سنخ شناسی رژيم های سياسی وبر، بايد ميان پاتريمونياليسم و سلطانيسم فرق گذاشت. سلطانيسم اصطلاحی است که برای توصيف نظام های سنتی، بويژه درخاورميانه، سلطانيسم حالت افراطی پاتريمونياليسم است که درآن سلطه برپايه اراده شخص قرار گرفته است و بالاترين مقام حکومتی( شاه، حاکم، رييس، ...) از تمامی قيد وبندهای نظام سنتی آزاد است، از اين رو، او به جای اعمال قدرت رسمی / قانونی، شبکه روابط وفادارانه و چاکرمنشانه، و وابستگی های خصوصی شبکه اصلی ارتباطات در اين نظام است. ويژگی های اصلی پاتريمونياليسم عبارتند از:

۱. ديوانسالاری سياسی و اداری به صورت کامل به مثابه ابزار خصوصی درانحصار شاه است و حاکم درراس هرم سياسی- اقتصادی قرار می گيرد.

۲. حاکميت سياسی يک جانبه شاه تحت رژيم پاتريمونيال، زمينه رشد نظام سرمايه¬ داری ناقص دلال صفت است؛ از اين رو، رژيم پاتريمونيال برخلاف فئوداليسم، تعهدی نسبت به حفظ مرزها و فعاليت های اجتماعی ندارد. پاتريمونياليسم بدون منازع درصحنه اجتماعی حضور دارد.

۳. تفاوت نظام اداری پاتريمونيال با ديوانسالاری عقلانی درابهام مرزهای حوزه عمومی و حوزه خصوصی درپاتريمونياليسم است.))

مردم ايران بيش از هفت هزار سال تاريخ آريايی ميترايی خود ذيل حکومتهای شاه پدرانه زندگی کرده اند . حکومتهايی که شاه در آن پدر ملت ، ظل الله و سايه خدا و نماينده خدا بر روی زمين برای بهبود امور بوده است . در زمان صفويان و سيطره گفتمان شيعی ، شاهان صفوی اين را در خاندان خود در اوج کردند . و البته ترکيب شاه و آخوند نيز برای شرعی شدنش استفاده شد . شاه عباس کلب آستان ولايت شد و البته حافظ شريعت شيعی . حافظی با شمشير و حفاظتی با کشتار و خون . و توجيه توسط مجلسی ها . توجيه خون ريزی توسط اخوند دباری .

مردم ما در آستانه انقلاب ۵۷ نيز درست به دليل همين روحيه تاريخی بود که ولايت پذير شدند و اين بار با وحدت حاکم – فقيه و جمع شدنش در يک فرد اين پدرسالاری اجتماعی بار ديگر احيا شد .

در روحيه ايرانيان در طول تاريخ اين ملک دو نهاد بوده اند که حضوری و سيطره ای تاريخی داشته اند . سلطنت و روحانيت . در زمان انقلاب ۵۷ و به دليل عدم حضور ديگر نيروها و غيبت ايشان و انقضای ذهنی نهاد سلطنت ، اين نهاد روحانيت بود که با بر عهده گرفتن هر دو نقش حکومت و فقاهت و تجميعشان در يک فرد ، جايگزين نظام شاهی شد . اما در طول سی ساله اخير و بد تدبيری و ظلم حکومت ولايت فقيه ، بار ديگر به دليل همان حافظه قليل تاريخی ، نظام شاهی در اذهان تقويت می شود .

به نظر می رسد امثال شهرام همايون و ما هستيمی ها از همين معضلات تاريخی روحيه ايرانی به نفع خود سود می جويند و به جای درمان و برای راندن خر مراد خويش به دنبال تقويت اين مشکلات هستند .

ما هستيم حرکتی صوری بر مبنای خطاهای اخلاق و منش ايرانی است . حرکتی که در واقع بار ديگر تقويت کننده اين نظريه است که ارتجاع جاده صاف کن امپرياليسم است . اين بار اما ارتجاع شاه محورانه می خواهد منافع امپرياليستها را تامين کند .

اما مقصر کيست ؟ به نظر می رسد مقصر مدعيان حضور و فعاليت اجتماعی است که با خالی کردن عرصه زمينه ساز چنين انحرافات سياسی ای هستند . مدعيان و به قول معروف دم کلفت های سياسی اپوزسيون ايرانی که به حرف خود پايند نيستند و مرد عرصه سخن اند و نه عمل . آرمان گرايان ديروز که امروز نشستگانند در حقيقت مقصر ايجاد موجهايی از قبيل ما هستيم يا موج هخا و هخا ها هستند .

به نظر می رسد اين خلا اجتماعی فضای خوبی را برای اينگونه موجها فراهم آورده است . اما بايد متوجه بود و با روشنگری توده ها و انجام رسالت روشنفکری به اينگونه انحرافات پايان داد .

منابع:

۱. سايت شهرام همايون http://shahramhomayoun.com
۲. جامعه در بطن سياست http://www.fasleno.com/archives/001054.php
۳. سايت های خروجی از پويش ما هستيم در موتور جستجوی گوگل
http://www.google.com/search?hl=en&q=%D9%85%D8%A7+%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%85&btnG=Google+Search&aq=f&oq=





















Copyright: gooya.com 2016