سه شنبه 27 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اين سه برای توجيه آمده اند، علی کلائی

علی کلائی
تغيير شجاعت می خواهد و صلاحيت. اينان با اين سوابق روشن نه صلاحيت تغيير دارند و نه شجاعتش را. و البته اين گونه به نظر می رسد که اينان با به راه انداختن اين بازی قدرت به همراه دوستان آشکار ديروزين و پنهان امروزين اصول گرا (بنيادگرا)يشان، هدفی جز توجيه ساختار ظالمانه و ضد آزادی و برابری موجود که در واقع ساختاری ضد توحيدی است را ندارند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هنوز سه ماهی به خرداد ۸۸ مانده . سه ماهی که در آن می توان کمی تعمق کرد بر اين انتخابات رياست جمهوری نظام ولايی . نظامی که در آن رئيس جمهور اصلاحات چی اش پس از ۸ سال اعلام می کند که تدارک چی بوده و فرياد می زند که هدفش عزت رهبری است .

اما اين روزها ظاهرا بار ديگر تنور انتخابات در حال داغ شدن است . نمی دانم تا زمان انتخابات اين تنور آنقدر داغ می شود که به قول ناطق نوری در سال ۷۶ ، نان در تنور بسوزد يا نه ؟ اما آنچه ذهن را به خود مشغول می کند اين است که آيا اصولا اين بازی اصول گرا و اصلاح طلب امری حقيقی است و واقعا جماعتی هستند که می خواهند نظام ولايی که ميراث آقای خمينی است را اصلاح کنند يا نه .

بگذاريد با اين شيوه عمل کنيم . کسی که بخواهد نظام غير دموکراتيک و ضد آزادی و برابری ولايی را اصلاح کند ، لزوما بايد سابقه ای در اين زمينه داشته باشد . سابقه ای که تضمين کننده صداقت او در اين زمينه باشد . اين بار اما برای انتخاب دهم رياست جمهوری اين جماعت اصلاح طلب با تمامی قوا وارد ميدان شده اند . حتی می بينيم که نقاش باشی سابق که بيست سالی از فضای سياسی ايران بدور بود نيز تمام قد به صحنه آمده و چپ و راست اين سو و آن سو مصاحبه می کند و سخنرانی و از اصلاح طلبی مورد نظر خود سخن می گويد . از اسلام ناب دم می زند و فرياد می زند که می خواهد مجری معتقدان به اسلام ناب باشد . البته آنچه اظهر من الشمس است ، منظور او از اسلام ناب نه اسلام شريعتی و حنيف نژاد و طالقانی که اسلام آقای خمينی و ولايت فقيه محور است . اما خب ! به هر حال نامش را اسلام ناب می گذارد .

از آن سو آقای خاتمی نيز همچنان در حال فعاليت است و هواداران او از عدم انصرافش داد سخن می دهند . سخن هم به گونه ای است که ظاهرا برنامه اين است که خاتمی بماند و مير حسين نيز به عنوان معاون اول او مشغول به کار شود . خب ! آقايی که زمانی می ناليد که تنها يک تدارک چی است دوباره می خواهد در صحنه ای حاضر شود که با آرای بيش از بيست ميليونی نتوانست از حد يک تدارک چی فراتر برود !

اما می رسيم به شيخ اليگودرزی يعنی مهدی کروبی . او که تبحر خاصی در بارعام دادن به خانواده های زندانيان سياسی دارد ، همچنان بر سر موضع ايستاده و به هيچ وجه قصد کنار کشيدن ندارد . خب ! اين شيخ هم که صاحب تريبون است و حزب و روزنامه . نبايد هم کنار بکشد !

يک سوال ! آيا سابقه ای حضرات می تواند تضمين کننده صداقت در اصلاح طلبيشان باشد ؟ اصلا اينان می خواهند چه چيزی را اصلاح کنند ؟ آيا قصد اصلاح ظاهر نظام را دارند يا می خواهند بنيانا روابط ضد آزادی و برابری و خلافتی حاکم بر نظام ولايی را اصلاح کنند ؟ آيا به واقع آن آيه سوره مبارکه هود را می خواهند جامعه عمل بپوشانند که ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ؟

بگذاريد سيری در سوابق ايشان در سالهای دهه ای داشته باشيم که می تواند سنگ محک صداقتشان باشد . آری ! دهه شصت نظام ولايی پر از خون و ظلم است . دهه ای که جوی خون از اوين و گوهر دشت و زندانهای جمهوری اسلامی سرازير می شود به کشتار مرداد و شهريور ۶۷ منتهی می گردد .

اما محمد خاتمی!

او در سالهای ۵۷ تا ۵۹ مسئوليت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشت . مرکزی که به فرمان مرحوم آقای بروجردی تشکيل شد و بهشتی و مجتهد شبستری زمانی مسئوليت آن را بر عهده داشتند . در سال ۶۰ و پس از خرداد ماه آن سال ، خاتمی به سمت سرپرستی روزنامه کيهان منصوب می گردد . به فرمان آقای خمينی . در همان زمانی که صد صد در اوين اعدام می شوند و بازرگان فرياد لزوم آزاد بودن انتخابات را سر می دهد ، خاتمی در روزهای ۱۶ ، ۱۸ و ۱۹ مهر ماه ۶۰ و درست در روزهای خون و مبارزه در زندان فحاشانه به بازرگان می تازد و گله می کند که تازه چرا دادگاههای انقلاب قاطعيت لازم را در برابر مخالفان به خرج نداده اند و چرا ريشه فساد (بخوانيد مخالفت با حاکميت ولايی آن زمان) را از بيخ و بن نخشکانيده اند ؟ دقت کنيد ! منظور او از اين خشکاندن نه برخورد فرهنگی که کشتار بيشتر در اوين و گوهردشت و ديگر زندانهای کشور است .

در اين مقاله های سه گانه سيد محمد خاتمی، شمايی از سيمای او در اوايل دهه شصت نمودار می گردد. او در اين مقاله ها از اميرانتظام با عنوان " جاسوس و مزدور آمريکا" ياد ميکند، دولت موقت را به داشتن "بينش ناسازگار با انقلاب" و "سواستفاده از نام و عنوان وزارت" و مهندس بازرگان را به داشتن " نگرش آمريکايی" متهم می سازد واز بنی صدر را با عنوان خائن ديکتاتور مآبی که" آمريکا همه اميدش را به وی بسته بود"نام ميبرد. مقاله خاتمی طيف متنوعی را از انواع و اقسام طعنه ها و تحقيرها نسبت به مهندس بازرگان دربر ميگيرد تا آنجا که بازرگان در پاسخ به مقاله های خاتمی، او را شخصی مينامد که جز خالی کردن عقده ها و پراکندن کينه ها " نظری ندارد و مقاله اش " تماما در جهت لجن مال کردن و کينه توزی و انهدام و اعدام بر مبنای تضاد و تخاصم مارکسيستی "است.

پس اين شاهکار اين مدعی اصلاح طلبی در سال ۶۰ ، او در سالهای ۶۴ تا ۶۸ وزير ارشاد جمهوری اسلامی می گردد . دقيقا در سالهای سانسور و خفقان و به خصوص در شرايط سالهای پايانی جنگ . و البته اين سمت او در دولت هاشمی نيز تداوم می يابد . زمانی با رهبری جديد پس از آقای خمينی اختلاف پيدا می کند و به کتابخانه ملی می رود تا در خرداد ۷۶ با شعار اصلاح طلبی بر مسند رياست جمهوری تکيه می زند .

و البته ايشان در سالهای رياست جمهوری خود که بنای اصلاح داشت نيز اين رويه خود را ادامه می دهد . او لاجوردی را که همگان می شناسند سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگذار مردم می خواند . دقت کنيد ! لاجوردی را . آنهم در سال ۷۷.

گذشته اصلاح طلب مدعی ما اين گونه است . دقيقا در زمان ابتلای خلق ايران ، ايشان در کنار کشندگان و سانسور کنندگان بود .

نفر بعد مير حسين موسوی است!

او که همشهری رهبری ثانوی نظام است ، از سال ۵۷ تا شصت عضو شورای مرکزی حزب جمهوری است . حزبی که جز قبضه کردن قدرت و حذف همه نيروهای آن زمان عرصه سياسی ايران هدف ديگری نداشت . و البته تنها عضو شورای مرکزی حزب نمی شود . بلکه با ارتقای درجه در سال ۵۸ به رياست دفتر سياسی حزب جمهوری می رسد . او همچنين دبير و مدير مسئول روزنامه جمهوری اسلامی می شود که ارگان اصلی تبليغاتی نيروهايی است که قرار است چند صباحی بعد با حذف همه نيروهای انقلابی حاضر در صحنه که شهدای بسياری را تقديم مردم ايران کرده اند زندانهای شاه را پشت سر گذارده اند ، به آرزوی حاکميت بلامنازع خود جامعه عمل بپوشانند .

آقای موسوی حدفاصل سالهای ۶۰ تا ۶۸ و دقيقا در سالهای خفقان و اعدام و همچنين سال کشتار ۶۷ نخست وزير دولت ايران است . نخست وزيری که رياست دولت و همه اجرائيات ايران را بر عهده دارد و شاهد و شايد مجری همه اين فجايع است و همچنين مورد حمايت تامه آقای خمينی است . اين هم از اصلاح طلبی که از اسلام ناب سخن می گويد و گويی منادی رحمت و شفقت بوده است . مردی که اگر مجری نبوده ، حداقل شاهد خشونت ضد انسانی نظام ولايی در آن دهه کشتار و وحشت بوده است .

نگاهی به دولت اين آقا هم پندهای بسياری را به همراه دارد . دولت اول او از اين قرار است

دقت کنيد . اسمها و چهره هايی مانند رفيق دوست ، ولايتی ، ری شهری ، عسگراولادی را در کنار بهزاد خان نبوی و سلامتی و معاديخواه می بينيد . اينان همگی در سالهای خون و کشتار شريک بوده اند . تفاوتی ندارد . چه مدعی اصول گرايی و چه مدعی اصلاح طلبی

اما دولت دوم مير حسين

اين دولت نيز کم از دولت قبلی او ندارد . به اسمها دقت کنيد . عبرت انگيز است . کاش حافظه تاريخی ما اين اندازه ضعيف نبود .

و اما آخرين نفر . شيخ اليگودرزی! مهدی کروبی

در سال ۵۸ و تنها يکسال پس از پيروز انقلاب او از شهر زادگاهش به سمت نمايندگی انتخاب می شود . در مجلس دوم از تهران کانديدا می شود و به سمت نائی رئيسی مجلس (نائب هاشمی) می رسد . در طی اين سالها جز تلاش برای توجيه اعمال حکومت ولايی کاری نمی کند و جزو تند روهای مجلس محسوب می گردد .

همچنين او از سال ۵۸ به فرمان آقای خمينی به تاسيس بنياد شهيد مبادرت می ورزد و همچنين در سال ۶۴ سرپرست امور حجاج ايرانی ( به فرمان آقای خمينی) می شود . در سال ۶۸ نيز عضو شورای بازنگری قانون اساسی است که ولايت فقيه را به ولايت مطلقه فقيه تغيير می دهد . کروبی در سال ۶۶ و آن جمعه سياه و کشتار حجاج ايرانی در بيت الله الحرام نيز سرپرست بوده است . البته در کنار او محسن مير دامادی امروز اصلاح طلب نيز حضور داشته است . چرا آن جمعه سياه ايجاد شد ؟ اين از سوالاتی است که بايد پرده از اسرار برافتد تا مشخص گردد .

نگاهی به کارنامه او بکنيد . جز همکاری و همراهی با نظام ولايی چيزی نمی بينيد . درست در سالهای خون و اعدام .

اين نگاه کوتاه چه چيزی را ثابت می کند ؟ آيا اين مدعيان اصلاح با اين سوابق درخشان ! می توانند اصلاح طلب باشند ؟

آنچه بر اساس سوابق اين حضرات و حتی سخنان امروزشان می توان برداشت کرد اين است که اينان جز برای توجيه نظام ولايی و ساختن چهره ای جهان پسند ( پوسته آرايی) هدف ديگری ندارند . اينان بارها و بارها به اعمال خود افتخار کرده اند و حتی يکبار هم نشد که به نقد گذشته خود بپردازند . گاهی بعضی از دوستان عزيزمان می گويند که اينان توبه کرده اند . يکی از مظاهر توبه اعتراف به اشتباهات و اعمال است . در کدام سخن اينان چنين کرده اند ؟ گاهی هم بعضی ازبزرگواران به مدل ماندلا اشاره می کنند که ببخش ولی فراموش نکن . اينان توجه نمی کنند که ماندلا زمانی چنين حرفی را زد که پيروز ميدان و صاحب حکومت بود و از موضع قدرت به اين کار دست زد . ماندلا و همچنين گاندی در زمان مبارزه به هيچ وجه اينگونه در مقابل کسانی که دستشان به خون آلوده بود سکوت نکردند .

تغيير شجاعت ميخواهد و صلاحيت . اينان با اين سوابق روشن نه صلاحيت تغيير دارند و نه شجاعتش را . و البته اينگونه به نظر می رسد که اينان با به راه انداختن اين بازی قدرت به همراه دوستان آشکار ديروزين و پنهان امروزين اصول گرا (بنيادگرا)يشان ، هدفی جز توجيه ساختار ظالمانه و ضد آزادی و برابری موجود که در واقع ساختاری ضد توحيدی است را ندارند .

کاش دوستان جوانمان عبرت می گرفتند . و ای کاش که حافظه تاريخی مان اين اندازه ضعيف نبود . کاش به جای خوش باوری و محافظه کاری ، صراحت ، دقت و شجاعت را جايگزين کنيم .

منابع :
۱- ويکی پديا - محمد خاتمی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C

۲- ویکی پدیا – میر حسین موسوی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C

۳- ویکی پدیا – مهدی کروبی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C

۴- مقاله خاتمی و جوابیه بازرگان
http://www.box.net/shared/rg6uo2p0kg

۵- خاتمی در شهریور ۷۷: شهید لاجوردی سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگزار مردم بود.
http://enghelab-57.blogfa.com/post-45.aspx

۶- ميرحسين موسوی: اسلام ناب از همه‌ نيروهای برجسته برای پيشرفت کشور بهره می‌برد، ايسنا
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085140.php





















Copyright: gooya.com 2016