ميرحسين، خوب، بد يا بدتر، محمدرضا شکوهی فرد
[email protected]
توضيح: اين نوشتار صرفا تلفيقی از دفاع از شخصيت پاکيزه مهندس موسوی است و انتقاد به تصميم سياسی اخيرش به شکستن ديوار بيست ساله عزلت.
بنده گرچه ميرحسين را يک عنصر پاک نهاد و دلسوز سياسی می دانم اما انتقادات بسياری به چرايی حضور ايشان، و عديدی از مواضع او از جمله در زمينه حقوق بشر، جنگ هشت ساله و پرونده هسته ای دارم و فکر می کنم صرف مخالفت او با توقيف مطبوعات و حمله به سياست های احمدی نژاد ها و... دليل کافی برای اعتماد جامعه به ايشان نخواهد بود.
از روزی که مهندس مير حسين موسوی رسما نامزدی خود را جهت حضور در انتخابات آتی رياست جمهوری اعلام نمود، سيلی از هتاکی ها و بعضا سوء تفاهمات گداخته شده بر عليه اعلام او و حضورش به راه افتاد. جالب آنکه خيل گسترده و پر دامنه حملات مذکور بر خلاف آنچه بسيارانی متصور بودند نه صرفا از سوی جريان های وابسته به محافظه کاران حاکم بل از سوی آنان که گمان بر حمايت و همگامی شان بود نيز نثار موسوی شد. گرچه اختلافات مبنائی که از ديرباز ميان تکنوکرات های کارگزاران و ديگر حلقه های گرد آمده به دور هاشمی با مهندس موسوی وجود داشت و سبقه اش نزد عموم تا حدودی روشن بود، اين حدس را تقويت می نمود که اتوکشيده های کاراگزارانی چندان ديد مثبتی نسبت به شکسته شدن روزه سياسی ۲۰ ساله مهندس موسوی نخواهند داشت و اگر هم از او حمايت کنند بی ترديد اين حمايت تام و بی اکراه نخواهد بود، اما کمتر کسی پيش بينی می کرد انبانی از حرمت شکنی ها و بی نزاکتی های سياسی از جانب هواداران يار ديريش، يعنی محمد خاتمی متوجه او و حضورش در عرصه شود. من اصولا نمی خواهم در مورد اينکه گفته می شود ميرحسين به خاتمی از پشت خنجر زد و اساسا او به سفارش ايکس و ايگرک وارد ميدان شده بنويسم زيرا به نظرم اينگونه بحث ها و اتهام زنی ها با التفات به شناختی که از تم شخصيتی مهندس موسوی دارم، در عرصه تحليل وضع موجود، اعلام حضور و مواضع اخير ميرحسين ، جايگاهی ندارد.
چه کسی است که نداند کناره گيری او از صحنه سياست بيش از همه ناشی از عمق اختلافاتش با حجت الاسلام علی خامنه ای و طيفی از مگسهای حلقه گزيده به دور شيرينی ولايت فقيه ثانی بود؟
چه کسی است که نداند ميرحسين در کشاکش جنگ، بی آنکه به مانند برخی از زبل خان های سياسی گوشه چشمی به مستحکم کردن پا يه های قدرتش داشته باشد و در حسرت و راه رسيدن به اوج، هر وقاحتی را به فعل در آورد، صرفا به عشق خدمت صادقانه به کشورش در هنگامه ای که تحت تجاوز دشمن بعثی قرار داشت، تا بدان جا که فضا مجالش می داد پايمردانه ايستاد و در برابر رئيس جمهوری وقت و رهبر فعلی جمهوری اسلامی اندکی ذره ای سر خم نکرد و رو به قبله ولايت وقيحه فقيه رکعتی نماز نخواند .
آری ميرحسن بيست سال کنج عزلت گزيد و سکوت را البته شايد به اشتباه ترجيح داد و تنهائيهايش را با قلم مو ها و بوم هايش قسمت کرد و البته گهگاهی با همسرش، دل به فلسفه و شعر می سپرد و اندر احولات چيستی و چرايی فلسفه اسلامی و لزوم باز خوانی نقادانه ديدگاه های مرحوم شريعتی ساعتها را با مباحثاتی شيرين سپری می کرد .
با آن که به شهادت نوشته های پيشينم بارها و بارها نفرت و عداوت خود را با نظام سرتا پا فساد جمهوری اسلامی به غليظترين و شديد ترين شکل ممکن ابراز کرده ام ، اما همچون آنروز که علی رقم مخاالفتم با حضور دگرباره آقای خاتمی در عرصه انتخابات از شخصيت او صادقانه دفاع نمودم و آنها را که به نام اپوزسيون، پاکدامنی و خلوص نيت سيد خندان را گاهی به سخره گرفتند و بيش گاهی حتی بی رحمانه تر از محافظه کاران، بارانی از ناسزا ها و دشنام ها را نثارش کردند، به سهم و وسع خود شماتت نمودم، اينبار هم صادقانه از شخصيت موسوی ونه تصميمش دفاع می کنم چرا که در اين شهر آشوبی که هر فرد و جريان و گروهی صرفا برای مطرح شدن و به اصطلاح از قافله عقب نماندن چشم بر روی اندک سپيدی ها می بندد و ذهن منجمد و کين آلودش جز تيرگی نمی بيند، من و امثال من اگر چه نوک تا دم اين رژيم شيطانی را عامل بلايايی که طی اين سه دهه بر کشور تحميل شد می شماريم، اما در اين ميان نيز وظيفه خويش می دانيم که آمبيانس پيش رويمان را سپيد و سياه نبينيم و به مرض تاريخی صفر و صد بينی دچار نشويم.و خدای ناکرده پا بر حق نگذاريم و همراه و همگام آنان که آگاهانه و نا آگاهانه زبان و قلم به حرمت شکنی و دشنام دهی می سپارند، نشويم و نباشيم.
به هر روی مهندس موسوی در آستانه ۷۰ سالگی است و اين گمانه برخی که طمع قدرت چشم ايشان را کور کرده، با کمال احترام در خوشبينانه ترين فرض، ساده انديشی محض است و در بدبينانه ترين حالت مهمل بافی و شايد هم ...
ميرحسين وامدار تجربه تلخ ولی گرانبهای نخست وزيری دوران جنگ است و نه توی سياست در ايران تحت اشغال روحانيون را به خوبی می شناسد. اگر احساسات نوستالوژيک دوم خرداد را کنار بگذاريم و منطقی به سپهر هزار رنگ سياست در ايران امروز بنگريم، قطعا می پذيريم که نقش موسوی اقلا در پيشبرد متدها و سياست هايی که خود بدان اعتقاد داشت، بارز تر و مشخص تر از امثال آقای خاتمی بوده است.
اين مضحک است که موسوی را بمباران کنيم که چرا به خاتمی پشت کرد. من فکر می کنم مهندس موسوی به عنوان يک شخص شاخص با رزومه روشن در حوضه مسئوليت های مهم سياسی حق دارد خود راهش را انتخاب کند، کما اينکه آقای خاتمی نبايد آن شعار معروف يا من يا موسوی را مطرح می کرد، اين شايد بزرگ ترين اشتباه محاسبه خاتمی بود که لطمه سنگينی به اصلاح طلبان زد. موسوی بزرگ تر از خاتمی نيست اما کوچکتر از او هم نبوده ، نيست ونخواهد بود.
از نظر من مهندس موسوی يک سوياليست متعهد است هر چند از اينرو است که عده ای سعی دارند، انگ ايده آليست دهه پنجاهی که جز آرمان های کهنه چپ ثروتی ندارد، را به او بچسبانند اما بر خلاف تصور آن عده محدود و معدود اما شوربختانه ذی نفوذ، موسوی يک چپ به غايت پراگماتيست است و گواه صادق و بی شبهه اين مدعی کارنامه او در دوران نخست وزيری اش است. در آن دوران سخت و صعب هر چه را که بدان معتقد بود در جاده عمل قرار داد گرچه سنگ اندازی برخی از جمله ولی وقيح فعلی مانع از بلفعل شدن کامل افکارش شد، اما تا پايان سرسختانه بر مواضعش پافشاری کرد و آن روز که ناچار فضا را نامناسب برای خدمت تشخيص داد،جامه احرام بر تن نمود و بيست سال تارک دنيای سياست شد.
البته منظور نظر بنده از سوسياليست متعهد نسخه امروز و بروز شده سوسياليسم است نه آنچه چپ های دهه ۷۰ بر آن پافشاری می کردند.
اين همه تکريم شخصيت، مهندس موسوی دليل نمی شود که از او انتقاد نورزم يا به او هشدار ندهم و برخی چراغ ها را به زعم و سهم خويش به عنوان يک فرزند دلسوز ميهن روشن نکنم..
مهندس موسوی بايد رسما و بی تعارف موضع خود را در زمينه نقض مکرر و بی شرمانه حقوق بشر توسط بازوهای امنيتی و قضايی نظام اعلام کند. بايد موضع خود را در قبال اعدام های سال ۶۰ و ۶۷ ، قتل های زنجيره ای، بازداشت ها و قتل های سال های اخير فعالين مدنی و سياسی در سياه چاله های رژيم، از جمله بازداشت دانشجويان، روزنامه نگاران ، وبلاگ نويسان و فعالين حقوق زنان و قتل زنده يادان، اکبر محمدی، زهرا کاظمی، زهرا بنی يعقوب، يعقوب مهر نهاد، امير حشمت ساران، اميدرضا ميرصيافی و ... اعلام نمايد. در صورت امتداد روند بی توجهی و عدم اعلام موضع ايشان در رابطه با اين فجايع، قطعا چهره وجيه المنظرشان تحت الشعاع اين غفلت شايد آگاهانه قرار خواهد گرفت.
ايشان بايد بی هيچ واهمه ای صادقانه، روشن نمايد، جناياتی که در دوران نخست وزيری ايشان در سياه چاله های نظام انجام شد،با اطلاع او بوده يا خير؟
ما از او انتظار گورباچوف بودن يا ايفای نقش واتسلاو هاول را نداريم، ولی دست کم با عنايت به زوايای فکری ايشان به رهبری نظام و سويه اعتقادی شان، پيرامون مباحثی چون آزادی بيان، عدالت اجتماعی و ... اميد داريم، اقلا خودش باشد. بی ترديد اگر فردی همچون عبدالله نوری در رقابت حضور پيدا می کرد، اميد به ايفای چنين کاراکتری از سوی او بيشتر قابل پيش بينی بود، زيرا افرادی چون نوری، بدليل نقش شناخته شده و کاريزمای سياسيشان حتی در صورت رد صلاحيت باز هم بسياری از تابوها و يخهای انتخاباتی را می شکست، از جمله نشانه گيری نوک پيکان انتقاد به شخص رهبری نظام.
اميد است، حال که ميرحسين پس از ديرسالی دوری و حاشيه نشينی، مجددا پا به ميدان نهاده اند، با التفات به عمق تاثيرگذاريشان به عنوان يکی از شناخته شده ترين پرسوناژهای سيستم فعلی، بدور از تعارفات و ملاحظات کلاسيک ، همه آن مسائلی را که يار ديرينش محمد خاتمی چه پيش و چه پس ازتکيه زدن بر قدرت اجرائی انجام نداد، عملی نمايد، ودر اين راه وضعيت قرمز نظام و محدوديت مولفه زمان را با توجه به مواضع جهانی عليه رژيم و احتمال تهاجم نظامی به کشور مورد توجه ويژه قرار دهد
ميرحسين بايد تعريف مشخصی از اصولگرای اصلاح طلب هستم ارائع دهد. بسيار خوب، اگرقبول کنيم او يک اصولگرای اصلاح طلب باشد، قائدتا بايد از ايشان پرسيده شود، اصول اساسی انقلاب بهمن که عبارت بود از استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی پس از گذشت سه دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی هر يک تا چه ميزان عملياتی شده است؟
مهمتر از همه آنکه مهندس موسوی می بايد از هم اکنون برای مخاطبان و همراهان و اجتماعی که دل به پيروزی ايشان بسته است، روشن نمايد، آيا نگاهش به پست رياست دستگاه اجرائی چيزی بيش از چرخ پنجم درشکه به گل افتاده نظام است يا ...؟)
بديهيست، استنکاف مهندس موسوی از دادن پاسخ روشن به اين پرسشها و شبهات ، می تواند به طرفه العينی همه آن اعتباری را که طی سکوت دو دهه اخيرش برای خود و همراهانش خريده بود، فنا سازد.
آنچه مشخص است اين واقعيت است که موسوی جسارت و شجاعت و ريسک پذيری افزونتری نسبت به آقای خاتمی دارد، و اين خود البته در فضايی که اولا متوليان برگزاری انتخابات در وزارت کشور و شورای نگهبان شارلاتان هايی چون جنتی ها و محصولی ها و دانشجوها نباشند و اراده مبارکه ولی وقيح بر نور چشمی هايش معطوف نباشد و مهمتر از همه ابرسياه حمله به ايران بر فراز آسمان کشور خيمه نزده باشد، اميدوار کننده است. تکرار می کنم، فقط در اين شرايط.
در هر روی عقلا نيک می دانند، آنچه نظام جمهوری اسلامی متولی آن است، کاريکاتوری از انتخابات است، که هيچگونه مشروعيتی ندارد. بنابراين مخاطبان محترم نوشته های بنده را حمل بر دعوت دوستان به مشارکت در رنگ آميزی اين کاريکاتور نکنند. مجددا تکرار می کنم بنده فقط از شخصيت سياسی مهندس موسوی دفاع می کنم، نه از تصميمش به بازگشت به عرصه سياست. حيف است آبرويی که در پس سکوت بيست ساله اش بر خود خريده را فدای توهمی کند که محصولی ها و قاعدان اعظمشان هيچگاه مجال تحققش را نخواهند داد
در آخر آنکه، بنده اصولا مضار شرکت در اين انتخابات را همچون دوره های گذشته بر منافعش برتر می دانم و همچنان کمافی السابق، بر اين نظرم که هر رای قبل از آنکه انتخاب يک شخص و تفکر باشد، تاييد نظام حاکم است و اين اصلا به صلاح کشور نيست. اما اگر دوستانی که از بد حادثه چشمشان به نوشته های بنده خورد قصدمشارکت داشتند، پيشنهاد می کنم به جای انتخاب لمپن سيه سبقه ای چون مهدی کروبی به مهندس موسوی رای دهند که هم اراده ای صادقانه دارد، هم سبقه ای تهی از شبهه و هم زاويه سياسی جسورانه و مشخصی با رهبری نظام.
خلاصه آنکه ميرحسين بايد مشخص کند، انتخاباتی که با نامزدی او برگزار می شود، طبق معمول ايام ماضی، صرفا انتخابی بين دو گزينه بد و بدتر است يا؟