دوشنبه 31 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کانديدای بی صورت، عماد بهاور

عماد بهاور
کسانی که به طعنه و تمسخر فعاليت انتخاباتی اصلاح طلبان را به "دلبستن به اصلاحات محدود پارلمانتاريستی" تعبير می کردند، از اين مسئله غافل بوده اند که تنها امکان بروز و عينيت يافتن جنبش را ناديده می گيرند. درعوض "تحريم منفعلانه" انتخابات در سال های گذشته بيشتر به پنهان سازی جنبش ياری رسانده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


شيوه و جديت اصولگرايان در حذف خاتمی ثابت کرد که انتخاب وی به عنوان کانديدای اصلاح طلبان تصميم درستی بود. در آغاز حرکت و در تابستان ۸۷ ، تحليل اوليه ما اين بود که تنها اوست که می تواند اتحاد اصلاح طلبان را همراه داشته و پتانسيل عظيمی از اراده مردم را برای تغيير وضع موجود آزاد کند. موج غيرقابل پيش بينی ای که در استقبال از اعلام کانديداتوری اش در تهران و شهرستان های کوچک و بزرگ به راه افتاد نشانگر آن بود که هشت ماه تلاش مداوم برای زمينه سازی حضور وی به ثمر نشسته است.

شکل گيری موج اجتماعی حول خاتمی بسيار معنادار بود. اولين معنا و نشانه اش اين بود که در ايران همچنان پتانسيل شکل گيری يک جنبش عظيم مردمی وجود دارد و برخلاف برخی تصورات، مطالبات دموکراتيک مردم فروکش نکرده و انفعال اجتماعی صورت قطعی نيافته است. اينگونه نيست که جنبش اصلاح طلبی از بين رفته و يا سرکوب شده باشد. تنها شايد بتوان گفت که اين جنبش با شيوه های امنيتی تحت کنترل انتظامی درآمده است؛ آن هم کنترل و مهاری بی ثبات. اين جنبش اجتماعی، بدون راس، هدف عينی و سازمان، يک پتانسيل پنهان است که يا نيروی خود را آزاد نکرده و تبديل به جنبش نمی شود و يا در صورت آزادی به جريانی مخرب و غيردموکراتيک تبديل می شود.

کاری که خاتمی و طرفداران او انجام دادند اين بود که حداقلی از راس (کانديدای واحد)، هدف عينی (پيروزی نسبی در انتخابات) و سازمان (ستادهای مردمی) را برای اين جنبش پنهان تدارک ديدند. در شرايط فعلی ايران اين تدارک حداقلی تنها تدارک ممکن برای جنبش اصلاح طلبی است و فقط در فصل انتخابات محيا می شود. فصل انتخابات فصل مرئی شدن آن جنبش نامرئی است. انتخابات داروی آشکارساز است.

کسانی که به طعنه و تمسخر فعاليت انتخاباتی اصلاح طلبان را به «دلبستن به اصلاحات محدود پارلمانتاريستی» تعبير می کردند، از اين مسئله غافل بوده اند که تنها امکان بروز و عينيت يافتن جنبش را ناديده می گيرند. درعوض «تحريم منفعلانه» انتخابات در سال های گذشته بيشتر به پنهان سازی جنبش ياری رسانده است. فضای بسته سياسی و امنيتی به هيچ وجه امکان ظهور جنبش را در عرصه های غيررسمی سياست نمی دهد. هيچ راس، هدف عينی و سازمانی (چه حداقلی و چه حداکثری) خارج از فضای انتخابات تا اين لحظه ممکن نبوده است.

اگرچه خاتمی پروژه خود را نيمه کاره رها کرد و دست طرفدارانش را در پوست گردو گذاشت، اما می توان گفت که به نوعی کار خود را به انجام رسانده بود. او توانست گوشه ای از جنبش اجتماعی مردم را مرئی ساخته و به همگان نشان دهد که امکان عمل موثر در فضای بسته وجود دارد. او تا حدی فعالين سياسی را به خودباوری رساند و جو ياس را در ميان مردم شکست. اگر او از همان ابتدا حضور خود را نفی می کرد ديگر هيچگاه امکان اجماع نسبی حول کانديدای واحد در ميان اصلاح طلبان به وجود نمی آمد و با چندين کانديدا در انتخابات حضور می يافتند. در آن زمان پتانسيل اجماع حول هيچ فردی غيراز خاتمی وجود نداشت. اگر او نمی آمد پويش های خودجوش جوانان (موج سوم و ستاد ۸۸ و ...) امکان شکل گيری نداشتند و جو نااميدی در ميان جوانان باقی می ماند.

تبديل تهديد به فرصت

در حقيقت اگر انصراف خاتمی تهديدی برای جنبش مردمی اصلاح طلبی به حساب آمد اما او خود زمينه تبديل اين تهديد به فرصتی ديگر را فراهم ساخته بود. اين به معنی بازسازی مجدد سه گانه «راس، هدف و سازمان» حول يک فرد جايگزين بود. در واقع اگر بتوان طی يک فرآيند مشخص پتانسيل حاميان خاتمی را به يک کانديدای ديگر مورد اجماع منتقل کرد، امکان شبيه سازی شرايط حضور خاتمی وجود خواهد داشت. اما اين تازه اول ماجراست؛ آن فرد جايگزين چه کسی خواهد بود؟ زمانی گفته می شد که اجماع تنها حول خاتمی (و نه هيچ فرد ديگری) ممکن است؟ آيا شرايط حال حاضر تفاوتی با شرايط ابتدای سال ۸۷ پيدا کرده که اجماع را حول فردی ديگر ممکن می سازد؟ دلايلی وجود دارد که اين تفاوت را آشکار می کند:
الف- در ابتدای سال ۸۷ امکان حضور چهره های مختلفی از طيف های متنوع اصلاح طلبی و يا راست ميانه رو وجود داشت که همگی حضور خود را منوط به عدم حضور خاتمی کرده بودند؛ اکنون که کمتر از دوماه به انتخابات زمان باقی مانده امکان حضور بسياری از آن چهره ها ديگر منتفی شده است.
ب – در ابتدای سال ۸۷ هنوز هيچ سازماندهی ستادی به صورت نيروهای يکپارچه و متحد که دارای پتانسيل عمل برای رسيدن به هدفی مشخص باشند وجود نداشت. اين نيروی منسجم حول محور خاتمی در طی هشت ماه شکل گرفت و تبديل به پتانسيل عظيم حاميان وی شد. اکنون بخش قابل توجهی از اين نيروها آمادگی انتقال به کانديدای آلترناتيو را دارند. اين به معنی آن است که علاوه بر احزاب سياسی، سازمان های وزين ديگری نيز در تعيين هدف و تصميم گيری دخيل شده اند که اغلب شامل نيروهای جوان و با انگيزه می باشند. اين سازمان ها به دليل فراگيری و تنوع اعضا شايد هموزن احزاب سياسی در تصميم گيری ها سهيم باشند. مشخصه اين سازمان های ستادی اين است که مانند احزاب، سازمان های منافع نيستند. آن ها توانسته اند شکاف های ناشی از منافع متضاد ميان احزاب مختلف را پر کرده و عاملی مهم در تصميم گيری در راستای منافع ملی باشند. اين درحالی است که در ابتدای سال ۸۷ چنين سازمان هايی متولد نشده بودند و تصميم گيری تنها بر عهده شش يا هفت حزب مهم بود. اين نيروها همچنين در حال حاضر به احزاب اصلاح طلب فشار وارد کرده تا به اجماع برسند. اين ها نيروهايی بودند که خاتمی خود تدارک ديده بود و اکنون نيز نظر وی برای آن ها مهم است. خاتمی بارها در ملاقات با اين نيروها از آن ها خواسته بود که حول گفتمان و انديشه وی متحد شوند و نه شخص وی.
ج – در ابتدای سال ۸۷ هنوز فضای انتخاباتی شکل نگرفته و بخش های عمده ای از مردم تصميم به مشارکت در انتخابات نگرفته بودند. درواقع هنوز تصميم گيری در مرحله شرکت يا عدم شرکت بود و نه در مرحله انتخاب کانديدا. اما شرايط حال حاضر به کلی متفاوت است و درفضای انتخاباتی که با محوريت خاتمی شکل گرفت، اکنون مردم به دنبال مصداق ها هستند.

به دلايل فوق الذکر شرايط کنونی متفاوت از شرايط ابتدای سال ۸۷ بوده و امکان نسبی برای اجماع حول کانديدای آلترناتيو خاتمی وجود دارد.

مکانسيم های مهندسی انتخابات

اگر هدف حضور در انتخابات مرئی سازی جنبش پنهان و ايجاد تغيير به نفع دموکراسی باشد، تنها گزينه ممکن بازسازی شرايط حضور خاتمی و اجماع بر سر کانديدای جايگزين وی است. اين به معنی آن است که از ميان دو کانديدای موجود اصلاح طلبان يا بايد يکی به صورت توافقی به نفع ديگری کنار رود و يا احزاب و گروه های سياسی با طراحی مکانيسم هايی به صورت جبری يکی از آن دو را برگزينند و حول او اجماع کنند. در شرايطی که دو کانديدای موجود داوطلبانه روش نظر سنجی را برای اجماع نمی پذيرند، چاره ای نيست جز اينکه تشخيص کانديدای مقبول تر از طريق مکانيسم های ديگری به طور مستقل از سوی احزاب و گروه های سياسی صورت گيرد. از ميان گفتگوهای انتخاباتی درگرفته در ماه گذشته، دو مکانيسم برای رسيدن به اين هدف قابل تشخيص است:
۱- مکانيسم انتخاب برنامه محور
۲- مکانيسم اجماع تدريجی (دو مرحله ای)

الف – مکانيسم انتخاب برنامه محور
طرفداران «انتخاب برنامه محور» معتقدند که کانديداهای اصلاح طلب بايد به ارائه برنامه، مواضع و شعارهای خود پرداخته و گروه های سياسی با بررسی و امتيازدهی به آن برنامه ها و شعارها، کانديدايی را که دارای مواضع بهتری است انتخاب کنند. به نظر می رسد که اين روش مخصوص يک انتخابات کلاسيک در يک شرايط عادی است. در حقيقت اگر فرض کنيم که در حال برگزاری يک انتخابات رقابتی و عادی هستيم، آن وقت گروه های سياسی می توانند با امتياز دهی به برنامه ها وشعارهای انتخاباتی به گزينش کانديدای مطلوب خود اقدام کنند. اما در حال حاضر دلايلی وجود دارد که نشان می دهد اتخاذ چنين رويکردی در انتخابات، غيرعملی، ايده آل گرايانه ومنجر به عدم اجماع است:
الف- امکان سنجش صداقت کانديداها در ارائه برنامه و شعار وجود ندارد. همچنين تشخيص شعارهای انحرافی و تبليغاتی نيز بسيار دشوار خواهد بود.
ب- امکان طرح معيارها و شاخص های مورد توافق بين تمامی گروه ها برای امنياز دهی و سنجش برنامه ها و شعارها وجود ندارد. بديهی است که هرگروهی معيارها و شاخص های خاص خود را داشته و بر اساس آن ها کانديداها را می سنجد.
ج- لزوما شعار مترقی تر نشان دهنده مقبول تر بودن سراينده شعار در ميان مردم نيست. درواقع امکان تعيين ضريب نفوذ برنامه ها و شعارها درجامعه برای جمع آوری رای بستگی به پارامترهای ديگری غيراز محتوای آن برنامه ها و شعارها دارد. به زبان ساده، هرکس که شعار تندتری بدهد لزوما رای نمی آورد.
د- ارائه برنامه ها و شعارهای عوامگرايانه نيز برای کسب رای بيشتر ممکن است به ايجاد فضای پوپوليستی دامن زند. درحالی که احزاب و گروه های سياسی به پايگاه های اجتماعی باثبات برای حمايت از برنامه ها و اهدافشان نياز دارند و نه توده های بی هدفی که توقعات و انتطارات حداکثری خود را در ميان شعارهای عوامگرايانه سياستمداران جستجو می کنند.
ه- ارائه برنامه ها و شعارهای شفاف به دليل تبعات سياسی و امنيتی برای برخی از کانديداها ممکن نيست.
و- برخی از کانديداها ممکن از از «رانت شعار» برخوردار باشند. يعنی از طرف حاکميت اين امکان به آن ها داده شود که هرشعاری که می خواهند (و بعضا بسيار راديکال و تند) سر دهند اما کانديدای ديگر به محض سردادن همان شعارها به شدت مورد مواخذه قرار گيرد. معمولا کانديدايی که مقبوليت مردمی کمتری دارد از چنين رانتی برخوردار می شود تا با سردادن شعارهای مترقی تر امکان اجماع بر سر کانديدای محبوب تر را از بين ببرد.
ز- در اين مکانيسم اصل بر اجماع و اتحاد نيست. يعنی هيچگونه تضمين عملی برای رسيدن به اجماع حول «برنامه بهتر» وجود ندارد. در واقع اگر هدف، اجماع و اتحاد برای جلوگيری از شکسته شدن و پراکندگی آراء باشد، بررسی برنامه ها و شعارها به دليل تنوع آن ها، بدترين راه برای رسيدن به اجماع است. درواقع کسانی که شعار برنامه محوری سر می دهند، تکثر کانديداهای اصلاح طلب را در انتخابات به صورت پيش فرض پذيرفته و خواهان اجماع بر روی يک کانديدا نمی باشند. يعنی پذيرفته اند که رای اصلاح طلبان ميان دو کانديدا شکسته شود.

ب- مکانيسم اجماع تدريجی (دو مرحله ای)
مکانيسک اجماع تدريجی نوعی «مهندسی معکوس انتخابات» است. يعنی تمام فرآيندهايی که در شرايط عادی انتخابات برای رسيدن به يک کانديدا طی می شود، به صورت معکوس انجام شود. در انتخاباتی که به گفته خاتمی فرد ديگری «بازی گردان» است و نمی توان برنامه ريزی کلاسيک برای آن تدارک ديد، چاره ای نيست جز اينکه تمام رفتارهای کليشه ای انتخابات را دور بزنيم تا شايد بازی رقيب را نيز دور زده باشيم. اين آغازی برای عملگرايی اصلاح طلبان است.
اين مکانيسم در دو مرحله صورت می گيرد؛ در مرحله اول نزديکترين گروه ها و احزاب به هريک از دو کانديدا جذب آن ها می شوند. يعنی در يک يارگيری اوليه، وزن و نيروی اجتماعی همسو و هم جهت هر يک از دو کانديدا به نوعی مشخص خواهد شد. مرحله دوم اما مربوط به تصميم گيری گروه ها و سازمان هايی است که به دليل عدم تنوع کانديداهای موجود و فقدان کانديدای مطلوب و ايده آل، انتخاب هر يک از کانديداهای موجود برايشان علی السويه است و تفاوت چندانی ندارد. اين گروه ها که اغلب شامل دموکراسی خواهان خارج از حاکميت می باشند، اگرچه امکان معرفی کانديدای مستقل ندارند اما به دلايلی عدم حضور در انتخابات را نيز مفيد نمی دانند. آن ها قاعدتا در مرحله اول يارگيری شرکت نکرده و در انتطار نتايج اوليه می مانند. برای اين گروه ها مهم آن است که وزن و نيروی اجتماعی خود را پشتيبان کانديدايی قرار دهند که احتمال پيروزی بيشتری داشته باشد. چراکه تنها در اين صورت است که در افزايش احتمال پيروزی کانديدای مورد نظر ن و تقويت اجماع و ائتلاف اصلاح طلبان نقش موثر بازی خواهند کرد. درواقع حمايت از کانديدايی که مقبوليت کمتری دارد اتلاف نيرو به حساب می آيد.
در اين مکانيسم فارغ از آنکه کانديدای مورد نظر کريه الچهره يا زيبا روی باشد، او را «بدون صورت» ديده و صرف وجود چنين فردی مغتنم شمرده می شود. صرف وجود فردی واحد است که امکان اتحاد نيروها و سازماندهی مردم را در حمايت از وی ممکن می سازد. در حقيقت برای بازسازی سه گانه «رأس، هدف و سازمان» به منظور مرئی سازی جنبش، اولين گام تدارک يک رأس و محور است حتی اگر رأسی فرضی و يا بدون صورت باشد. اين کار با اجماع عملگرايانه بر کانديدای بی صورت امکان پذير است.

جبهه دموکراسی خواهی در عمل

چنانچه از مطالب فوق برمی آيد در شرايط حال حاضر و به عقيده نگارنده، در مرحله انتخاب کانديدا، اجماع بر برنامه مقدم است. علاوه بر دلايل فوق که در تشريح اين ديدگاه آمده نکات زير نيز قابل توجه و مهم است:
۱- اجماع تدريجی برای انتخاب کانديدا، در خلاء و بدون هيچ گونه شناختی از کانديدای مورد نظر صورت نمی گيرد. يعنی درعمل وقتی فرآيند جذب احزاب به صورت تدريجی و مدت دار صورت گيرد، حداقلی از تعديل و تطبيق مواضع نيز برای جذب نيروهای بيشتر انجام خواهد شد. اگرچه تقدم بر اجماع است و برنامه ها و مواضع اصل نيستند، اما به طور طبيعی در فرآيند عملی اجماع نيز حداقلی از مواضع و برنامه ها در تصميم گيری مدنظر قرار گرفته و لحاظ خواهد شد.
۲- مهمترين مزيت مکانيسم اجماع تدريجی آن است که در اين روش نوعی «فاصله گذاری» با کانديدای مورد نظر صورت خواهد گرفت. در شرايط بسيار پيچيده و مبهم انتخابات، احتياط واجب است که گروه ها و احزابی که خارج از حلقه قدرت به ايفای نقش می پردازند، فاصله خود را با کانديداهای موجود حفظ نمايند. در مکانيسم «انتخاب برنامه محور» شما وارد فرآيند بررسی، امتيازدهی و تاييد نسبی برنامه ها می شويد. اين در حالی است که نه در تهيه آن برنامه ها نقش داشته ايد، نه در اجرای آن ها سهيم خواهيد بود، نه تضمينی برای اجرای آن ها وجود خواهد داشت و از همه مهم تر اينکه به تاييد ظاهر برنامه می پردازيد و از مفاهيم و مبانی تئوريک شکل دهنده برنامه ها بی خبريد. بدين ترتيب در انتخاب برنامه محور شما خواسته يا ناخواسته به «دفاع» از کانديدا و برنامه های او می پردازيد، اما در اجماع تدريجی، به دلايل عملگرايانه تنها از رای دادن به وی «حمايت» می کنيد. اين دو با هم بسيار متفاوت است و مهمترين تفاوتش به روز پس از انتخابات بازمی گردد. در آن روز شما حق انتقاد از برنامه ها و عملکرد رئيس جمهور را به خاطر آن فاصله گذاری برای خود محفوظ نگاه داشته ايد. معنای ديگر اين جمله آن است که نيروهای دموکراسی خواه خارج از حاکميت که نقش اصلی در بازی انتخابات برعهده ندارند، بايد استقلال نسبی خود را در ارتباط با جريانات رسمی درون فرآيند انتخابات حفظ نمايند.
۳- مکانيسم اجماع تدريجی با محوريت جامعه مدنی صورت می گيرد و نه افراد. اين احزاب و گروه های سياسی شناسنامه دار هستند که کانديدای مورد اجماع را انتخاب می کنند و نه افراد بی سازمان. اين نيز يک گام به سود تقويت جامعه مدنی است. در مکانيسم برنامه محور تهيه برنامه ها و شعارها لزوما حاصل اجماع فکری گروه ها نيست. ممکن است قويترين کارشناسان و روشنفکران برای تهيه برنامه و شعار به «استخدام» درآيند، اما جامعه مدنی به هيچ انگاشته شود و اين افراد بی سازمان باشند که محور قرار می گيرند و نه احزاب و گروه های سياسی.
۴- محافظه کاران ايران همواره در فرآيند انتخابات، عملگرايانه رفتار کرده اند. آن ها همواره بر کانديدايی بی صورت (و بلکه مجازی و بی کالبد) اجماع می کنند. کانديدايی که تنها روز آخر پرده از رخ می گشايد. در جبهه اصلاح طلبان اما همواره درگير مباحث نظری و کيفی بوده ايم که معمولا اجماع و اتحاد را برای ما مشکل ساخته است. ساخت ذهنی روشنفکران و اپوزيسيون ايران کاملا «قابل پيش بينی» و از سوی رقبای محافظه کار «قابل برنامه ريزی» است. اينگونه است که معمولا در بازی رقيب گرفتار آمده ايم. در شرايطی که روحانيت سنتی چنان عملگرايانه رفتار می کند که حفظ حکومت را يکی از احکام اوليه و مقدم بر تمام احکام فرعيه حتی نماز و روزه و حج می داند، چگونه روشنفکران و اصلاح طلبان برای حفظ جنبش دموکراسی خواهی حاضر به کوتاه آمدن از ايده آل های ذهنی و تئوريک خود نيستند؟ شايد به تدريج و با شفاف تر شدن اوضاع، ازخلال مبارزات انتخاباتی، مانيفست عملگرايی اصلاح طلبان نيز شکل گيرد.
۵- چهار سال پيش درآستانه دور نهم انتخابات رياست جمهوری، اصلاح طلبان پيشرو در ائتلاف با بخشی از اصلاح طلبان خارج از حاکميت به توافق برسر تشکيل «جبهه دموکراسی و حقوق بشر» دست يافتند. جلسات متعددی باحضور فعالان سياسی بسياری از گروه ها تشکيل و منشور آن جبهه نوشته شد. با اين حال به دلايلی آن منشور هرگز به مرحله اجرا در نيامد. در ذهن بسياری از مردم و فعالان سياسی آن تجربه ای شکست خورده بود. نگارنده اما نظری ديگر دارد؛ آنچه در سياست تعيين کننده می باشد، «ضرورت عمل» است نه «منشور کاغذی». اگرچه جبهه دموکراسی خواهی تشکيل نشد، اما ضرورت مقابله با تهديدها، ارتباطات و همکاری های متنوعی را ميان همان گروه های سياسی شکل داد و نوعی همبستگی سياسی را به نمايش گذاشت. گويی اينبار جبهه دموکراسی خواهی در پاسخ به ضرورت های عمل ايجاد شده بود. اصل اين همکاری ها و اتحادهاست که اهميت دارد و بايد حفظ شود. اتحاد با محوريت خاتمی بهترين موقعيت را برای حفظ اتحاد ايجاد کرده بود. انصراف خاتمی از انتخابات اگرچه تهديدی به نفع تلاشی و تفرق بود اما اصلاح طلبان خود با ايجاد فرصت های جديد خواهند توانست همبستگی جمعی خود را حفظ نمايند.
۶- نکته آخر اينکه مکانيسم اجماع تدريجی برای انتخاب کانديدای بی صورت، تاکتيکی عمل گرايانه و مختص شرايط دشوار مبارزه سياسی با «بنيادگرايان» است. بدون شک در شرايط عادی برگزاری يک انتخابات کلاسيک و رقابتی، برنامه بر اجماع مقدم خواهد بود.





















Copyright: gooya.com 2016