گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
21 اردیبهشت» اصلاحات شکست ناپذير است، گفت وگوی اعتماد با محمد خاتمی19 اردیبهشت» محمد خاتمی: برخی با سقف رای مشخص، انتخابات کمرمق را پیگيری میکنند، ايسنا 16 اردیبهشت» محمد خاتمی: بکوشيم تا جامعه را به پای صندوقهای رای بکشانيم، ايلنا 14 اردیبهشت» محمد خاتمی: حرکت سالهای اخير در مسير انقلاب و خواست مردم نبود، ايلنا 7 اردیبهشت» انتقاد صريح محمد خاتمی از اطلاعيههای انتخاباتی به نام سپاه، آفتاب
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتگوی تفصيلی با محمد خاتمی: هرگز نگفتم تدارکاتچی بودم، پيشنهاد يک دادگاه قانون اساسی کرده بودم، سايت ياری- به صراحت گفته بودم که انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمیکنيم - شورای نگبهان نظر صريح ايشان را اعمال نکرد و ما پيش از آن اعلام کرده بوديم که انتخابات برگزار میشود و نمیشد انتخابات را لغو کرد نظر رهبری هم بر برگزاری انتخابات بود و به شورای نگهبان نوشته بودند که نظر ما تامين شود اما ديگران که بايد اينکار را انجام میدادند آن را اجرا نکردند و به هر حال با توجه به اين شرايط که اعلام کرده بوديم انتخابات را برگزار میکرديم میبايستی رعايت میکرديم. - بنده احساس میکردم که همان کفنپوشان و همان کسانی که آن مشکلات را ايجاد میکنند ممکن است با با يک دست دادن تنها با کلينتون چنان قشقرقی برپا و مشکلاتی ايجاد کنند که ديگر آن روندی که بنده احساس میکردم به نفع و مصحلت کشور هست نتوانم ادامه دهم.
ايشان از سرمايههای بزرگ معارف شيعی و فقه شيعی و حوزههای علميه بودند، بهخصوص اينکه با آن مراحل عرفانی و سلوکی که داشتند امتيازاتی داشتند که شايد کمتر کسی آنها را داشته باشد مثل پرهيز از دنياداری و دنيا خواهی و واقعا اهتمام به اخلاق، من بارها خدمت ايشان رسيده بودم و ايشان همواره دغدغه مسائل اخلاقی، ايمانی و تقوايی جامعه را داشتند و در اين زمينه نصايح ارزشمندی به ما میفرمودند، رحلت ايشان يک ضايعه بزرگ است که البته اميدوارم لطف خداوند آن را جبران کند و من اين را به حوزههای علميه به همه ارادتمندان ايشان و همه دوستداران اخلاق و فضيلت تسليت عرص میکنم و اميدوارم خداوند درجات عالی ايشان را متعالیتر بفرمايد و ما را هم قدردان وجود بزرگانی مثل آيت الله بهجت قرار بدهد. اما در مورد سئوال شما، ابداً تضاد ندارد، اتفاقاً اخلاقی بودن در اين زمينه شفاف بودن است، علتش اين است که کسی که مسئوليت میپذيرد نمايندگی مردم را دارد و امانت مردم در دست اوست و پوشيده و پنهان کردن و خدايی نکرده گزارشی که درباره اين امانت به مردم میدهند اگر خلاف باشد اين عمل ضداخلاقی است، علاوه بر اينکه پاسخگو بودن در دنيای امروز و در نظام های جمهوری و در نظام هايی که متکی به مردم هستند يک اصل مهم است و به همين دليل هم تفکيک قوا هم در دنيا امروز پذيرفته شده است، همچنين نهادهايی وجود دارد که بايد نهادهای ديگر را مورد بازخواست قرار بدهند، بهخصوص در نظام های جديد افکار عمومی و رسانهها و آنهايی که بيانگر افکار عمومی هستند بايد آزاد باشند و حضور داشته باشند. به همين دليل به درستی گفتهاند رکن چهارم مشروطيت مطبوعات و رسانهها هستند و شرط اين مسئله هم اين است که آزاد باشند بتوانند حرف بزنند نقد بکنند و بتوانند صحبت کنند و سئوال کنند، يکی از امور پاسخگويی اين است که سئوال هم از طريق مردم زياد شود، طبعا اگر فضا بسته باشد و يا رسانهها در اختيار خود حکومت باشد رسانهها مطابق ميل حکومت صحبت خواهند کرد و نمیتوانند به دنبال شفاف کردن بروند. در مقام مسئوليت شفاف بودن در مقابل مردم عين اخلاق است، مگر اينکه بگوئيم حکومت ارباب مردم است و مردم هيچ حقی در برابر حکومت ندارند و تنها تکليف دارند و حکومت هيچ وظيفهای ندارد که با مردمش روراست باشد، اما اگر بگوئيم ما نظامی را پذيرفتهايم که اين حکومت نماينده و برآمده از مردم است و پاسخگوی به مردم است، بنابراين شفاف بودن و درست با مردم صحبت کردن عين اخلاق است و بدتر از اين شفاف نبودن يا دروغ گفتن يک نوع فريب است که فريب بدترين عمل ضداخلاقی است و اتفاقاً در نظامهای امروز يکی از معيارهای کلی اخلاقی اين است که حکومتها به مردم راست بگويند و حقيقت را بگويند و آمادگی اين را داشته باشند که به سئوالات و نيازهای مردم پاسخ دهند. اگر بنا را بر همين شفافيت بگذاريم من يک سئوال شفاف از شما میپرسم، فرض کنيم امروزمرداد ۷۶ است و اولين روزی است که دولت را تحويل گرفتيد اگر قرار باشد به عقب برگرديم چه کاری را انجام نمیدهيد و چه کاری را انجام میدهيد؟ ديدگاهی وجود دارد که قوای سهگانه و اينها خيلی کارهای نيستند، دستگاههای مختلفی در اين مملکت وجود دارند، دستگاههای که مسئوليت ندارند اما اختيارات دارند و به هر حال شکلی و صوری هستند و در واقع به معنای آن است که آنجايی که رای مردم هست چندان اعتباری وجود ندارد و نهادهايی که بايد حافظ رای مردم حافظ خواست و منافع مردم باشند طوری شده که خودشان را قيم مردم میدانند. شما در جريان انتخابات، صلاحيتها، رد صلاحيتها و اعمال شيوههای خاص در انتخابات هستيد، در اينجا صحبت از نظارت نيست که حالا استصوابی يا غير استصوابی باشد، صحبت سر قيموميت و عدم قيموميت بر جامعه است؛ ما در يک نظام جمهوری که به برکت اسلام و انقلاب به وجود آمده است يک قانون اساسی داريم، بنده نمیخواهم بگويم که قانون اساسی عيب ندارد اما قانون اساسیای است که به نظر من آن ظرفيتها و حدنصابهای لازم را برای استقرار حاکميت مردم بر سرنوشت، زمينهسازی برای پيشرفت، استقرار آزادیهای اساسی و حقوق شهروندی در آن وجود دارد. دوم قانون اساسی است که واقعا با رای مردم به وجود آمده است هم خبرگانی که نشستند آن را تدوين کردند نماينده مردم بودند هم اصل قانون اساسی مصوب به رفراندوم گذاشته شد؛ اگر يادتان باشد بعضی از دوستان ما خيرخواهانه به حضرت امام می گفتند شما با اين مقبوليتی که در جامعه داريد بيائيد همين پيش نويس قانون اساسی را به عنوان قانون اساسی اعلام کنيد که امام با اين پيشنهاد مخالفت کردند و گفتند مردم بايد نمايندگانشان بيائيد بعد هم که نمايندگان آمدند گفتند حتماً مردم بايد به آن رای بدهند، مردم به آن رای دادند و اساس نظم ما امروز همان قانون است که اين روند و اين ساز و کار را در هيچ انقلابی نمیبينيد. اما مهم اجرای قانون اساسی است، رئيس جمهور مجری قانون اساسی است علتش هم اين است که تنها کسی که به عنوان يک فرد از قاطبه مردم رای میگيرد و نمايندگی مردم را دارد رئيس جمهور است البته کل مجلس از مردم رای میگيرد، ولی هر نمايندهای از بخش کوچکی از جامعه ما رای میگيرد و تنها رئيس جمهور است که از قاطبه مردم به عنوان يک فرد رای میگيرد و واقعاً مظهر اراده ملی است، بنابراين او بايد مجری و ناظر بر اجرای قانون اساسی باشد که ميثاق ملی است. يکی از کوتاهیهای خودم و يکی از تاسفهايی که من دارم اين بود و هست؛ البته اين به معنی آن نيست که اختياراتی به رئيس جمهور بدهيم که خودکامگی ايجاد کند، رئيس جمهور به حد کافی مسئوليت دارد. به رئيس جمهور میتوان رای عدم کفايب داد يا از طرف ديوان عالی کشور مورد بازخواست قرار بگيرد. رئيس جمهور در برابر رهبری پاسخگو است و بايد جواب بدهد، رئيس جمهور موظف است طبق قانون اساسی انتقاد را تحمل کند، آزادیهای را در جامعه برقرار کند علاوه بر اين يک نظارت همگانی از طرف مردم بر او هست و اينگونه نيست که رئيس جمهور بتواند خودکامه باشد اما قانون اساسی بايد اجرا شود يکی از اختلافات اين بود که رئيس جمهور رئيس قوه مجريه است و همين و همه دعوای ما اين بود که رئيس جمهور مجری قانون اساسی است و اين قانون اساسی بايد اجرا شود و بايد کسی باشد که ببيند اين قانون اساسی اجرا می شود يا نمیشود. البته بعضی از دوستان که مخالف بودند میگفتند بله مجری قانون اساسی است اما در چارچوب اختياراتی که خودش دارد، میگفتيم اينکه هر فردی و هر ارگانی و نهادی در چارچوب وظايف خودش بايد بر اساس قانون اساسی عمل کند پس چگونه است که فقط آمدهاند و گفتهاند رئيس جمهور مجری قانون اساسی است و يا ناظر بر اجرای قانون اساسی است يعنی اجرای قانون اساسی در همه سطح کشور و در همه جا. وقتی آيتالله خامنهای رئيس جمهور بودند هم اين مسئله وجود داشت و ايشان واقعاً تلاش کردند، با شورای نگهبان بحث و صحبت کردند و يک ضوابطی برای اجرای قانون اساسی و وظيفه رئيس جمهور تدوين شد که البته کامل نبود چرا که آن وقت هم وضعيت انقلابی بود و مشکلاتی در جامعه وجود داشت و شايد همين اندازه کفايت میکرد. من يکی از تاسفهايم اين است که اين کار را دير شروع کردم و معتقد بودم و هستم که اگر امروز بخواهم بيايم روی کار اولين مسئلهای که من به عنوان رئيس جمهور میخواستم انجام بدهم همين بود و معتقد بودم بدون اين مسئله رئيس جمهور نبايد مسئوليت را بپذيرد و من يک جايی گفتم که اگر اين اختيارات را بگذاريم کنار رئيس جمهور میشود تدارکاتچی و فقط بايد ببيند چقدر پول میخواهند و چگونه بايد توزيع کند و....بعد آمدند و گفتند که خاتمی گفته که من رئيس جمهور تداراکاتچی بودم، هرگز اين را نگفتم چون هنوز هم طبق همان مسائلی که در زمان آيتالله خامنهای تدوين شده بود تا حدودی رئيس جمهور در اجرای قانون اساسی اختياراتی دارد و من هم اعمال کردم تذکرات مختلفی به قوای مختلف و افراد مختلف دادم که بخشی از آنها منتشر شده است و بخشی از آنها محرمانه بوده که منتشر نشده، درگير شديم، صحبت کرديم اما صحبت اين بود که اعمال اين مسئوليت ضمانت اجرا میخواهد که اين هم بدان معنا نيست که رئيس جمهور هر چه میخواهد آن بايد اجرا شود. بنده پيشنهاد يک دادگاه قانون اساسی کرده بودم که در آن قضات معتبر بی طرف و صالحی وجود داشته باشند که البته شخصيتهای حقوقی هم از طرف رئيس جمهور و مجلس هم حضور داشته باشند ولی در نهايت آن قاضیها هستند که رای را میدهند. فرض کنيد شورای نگهبان که نگهبان قانون اساسی است اگر خودش بر خلاف قانون اساسی عمل کند چه کسی بايد نظارت بکند اگر بنده معتقد باشم اين روشهای ردصلاحيتها که انجام میشود ولو اينکه قانون عادی هم درست شده باشد ولی اين خلاف روح قانون اساسی و خلاف اين قانون و خلاف آن خواست قانون اساسی است من کجا بايد بروم حرفم را بزنم يا ديگران که معترض هستند؟ لوايح [دوگانه] به مجلس رفت و تصويب شد شورای نگهبان ايراد گرفت بحثهای فراوانی شد و بعد بنده يکسال مانده بود به پايان عمر دولت احساس کردم که با اين روند و روالی که هست اگر بخواهم پافشاری بکنم ممکن است خدايی نکرده آن اختيارات نيمبند هم که وجود دارد از بين برود و گفتم خوب من آن را پس میگيرم که ديگر اين بحثها پيش نيايد چون ممکن بود اگر کل اين مسأله را رد بکنند در نتيجه آن قانون قبلی هم از بين برود و ديگر مجالی هم نبود؛ الان هم معتقدم اين کار را هر رئيس جمهوری که میآيد بايد انجام بدهد. گرچه امروز میبينيد کسانی که بايد مجری قانون اساسی باشند چندان اعتنايی به اصل قانون اساسی ندارند و خيلی کارهای خلاف قانون اساسی انجام میگيرد و کسانی که بايد دغدغه قانون اساسی داشته باشند حساسيت ندارند و شايد يکی از مسائلی که من میگويم ای کاش زودتر انجام داده بودم و میايستادم در برابر آن مسئله و تکليف را يکسره میکرديم که نشد همين است. يک مسئلهای که هست و بدنيست که اينجا بگويم و آن برگزاری انتخابات مجلس هفتم بود، با آن وضع گسترده واقعاً جفاکارانهای که نسبت به ردصلاحيتها شد هيچکس نمی داند که چه چيزی گذشت و خيال میکنند که از اين مسئله به راحتی عبور کرديم. بنده به صراحت گفتم که انتخابات را برگزار نمیکنم چون اين روش را جفای به مردم و از بين بردن حق مردم میدانم، مقام معظم رهبری نظرشان اين بود که انتخابات بايد برگزار شود ولی خيلی انعطاف نشان دادند و به ما محبت کردند و گفتند نظر شما چيست، گفتم من اين روند ردصلاحيتها را قبول ندارم؛ ظالمانه است و حتی مطابق قانون هم نيست و فرمودند که بنويسيد، من و آقای کروبی نوشتيم که چه شرايطی بشود و چگونه در ردصلاحيتها بازبينی بشود، چه هياتی گذاشته شود آنجا و نظر آنها معتبر باشد و ايشان به صراحت برای دبير شورای نگهبان نوشتند که نظر آقايان خاتمی و کروبی تامين شود. خوب ديگر ما احساس میکرديم که حرف رهبری را میشنوند و ما اعلام کرديم که انتخابات را برگزار میکنيم ولی حالا معلوم میشود که چه کسانی از رهبری اطاعت میکنند و حرفهای رهبری را انجام میدهند. اين را مقايسه بکنيد با مسائل ديگری که مثلاً بود، يک جايی بود که ما تصميمی میگرفتيم نظر رهبری اين بود که اين تصميم درست نيست بنده وظيفه خودم میدانستم که بيايم و اين را اصلاح بکنم بدون اينکه بگويم رهبری اين را میخواهند من از رهبری مايه نمیگذاشتم، موارد متعددی بوده که خوب بالاخره دولت يا شورای عالی امنيت تصميمی گرفته بود که نظر رهبری چيز ديگری بود و خيلی جاها احساس میکردم که نظر رهبری درست است، منهای آن بالاخره رهبر کشور است و شورای امنيت بازوی رهبری است من میآمدم و بدون اينکه بگويم رهبری چنين چيزی را میخواهند مجددا مسئله را مطرح میکرديم و نظر ايشان تامين میشد بنابراين ما نظر رهبری را در همان چارچوبهايی که بود و وجود داشت تامين میکرديم اين در حالی است که ديگرانی مسائل خيلی ناچيز را میخواهند به رهبری نسبت بدهند و اين جفای به رهبری هم هست. شورای نگبهان نظر صريح ايشان را اعمال نکرد و ما پيش از آن اعلام کرده بوديم که انتخابات برگزار میشود و نمیشد انتخابات را لغو کرد نظر رهبری هم بر برگزاری انتخابات بود و به شورای نگهبان نوشته بودند که نظر ما تامين شود اما ديگران که بايد اينکار را انجام میدادند آن را اجرا نکردند و به هر حال با توجه به اين شرايط که اعلام کرده بوديم انتخابات را برگزار میکرديم میبايستی رعايت میکرديم. میخواهم بگويم يکی از مسائل بدی که بود انتخابات مجلس هفتم بود، شايد مردم احساس کنند که ما به راحتی تسليم شديم و اين کار را انجام داديم، چون اين شبهه وجود دارد و بعضی جاها میگويند که چرا برگزار کرديد من میخواستم سير اين قضيه را بگويم که تا اينجا هم رفتيم و رهبری هم عنايت و محبت کردند و نوشتند ولی ديگرانی که بيش از همه بايد نظر رهبری را تامين کنند تامين نکردند. به شورای عالی امنيتملی اشاره کرديد، میگويند که آقای خاتمی جلوی غرب «وا داد» به خصوص در مسئله هستهای، مگر مسئله هستهای زير نظر رهبری نبود مگر تعليق با ايشان هماهنگ نشده بود که امروز اينگونه تکيه کلام برخی افراد تقبيح تعليق در دولت اصلاحات و مصادره تمام دستاوردها به نفع خود است؟ با اينکه ايشان فرمودند نظر من اين بود که بعضی جاها محکمتر و سختتر بايد بود ولی در عين حال در همان جلسهای که کارگزاران بودند ايشان گفتند من در جريان همه مسائل بودم و دوستان خودسرانه کاری انجام ندادند. بنده معتقدم روال و روندی که داشتيم يکی از موفقترين روالها و روندها بود ما به هيچ وجه در مقابل غرب کوتاه نيامديم برنامههايی که برای ايران بود برنامههای سنگينی بود و اتفاقا در دوران تعليق مجالی فراهم آمد که ما امکاناتی را برای پيشرفتهای بعدی فراهم بياوريم اينطور نبود که اگر ما هم تعليق نمیکرديم میتوانستيم آنچه که امروز داريم انجام بدهيم، خيلی عقب بوديم و کارمان در مراحل ابتدايی بود و خيلی از کارها در اين فرصت انجام شد. در زمينه تعليق و اتهاماتی که به ما میزدند بايد يادآوری کنم که در همان جريان بود که قطعنامه قطعی آژانس بين المللی صادر شد که تکنولوژی صلح آميز هستهای حق ايران است چيزی که امروز آمريکا هم نمیتواند بگويد نه. متهم بوديم که همه کارها را ول کرديم اما در همان جريانات برنامههايی مهمی انجام شد، اصلا برنامههای اتمی در زمان من فعالتر شد البته در زمان آقای هاشمی هم بود و در زمانهای ديگری هم بود و خود رهبری و ديگرانی هم میدانند و کل مسائلی هم که بوده هيچ چيز خودسرانه نبوده. البته در اين زمينه به غربیها هم گفتم ما میتوانستيم همه آنچه که میخواستيم بهدست بياوريم بدون اينکه هيچ هزينهای بپردازيم منتها مشکل عمدهای که داشتيم تعلل اروپايیها و «وا دادن» آنها در مقابل آمريکا بود و تقريبا در مذاکراتمان به ننايج خيلی خوبی رسيده بوديم و من هم به حضرات گفتم که شما اگر میدانيد ما حقمان چيست و میدانيد که ما چه چيزهايی را میتوانيم بهدست يباوريم و میدانيد که اگر اين کار را نکنيد دو مسئله پيش میآيد يکی اينکه پرونده از دست آژانس و شما و ما خارج میشود و به شورای امنيت میرود؛ دوم آنکه در ايران بدبينی تقويب میشود که اروپائیها هم میخواهند در واقع زمان بخرند و تمام حقوق را از ما بگيرند و اين بدبينی سبب میشود که کار تشديد بشود و همچنين هم شد و بعداً هم قرار شد که آن تعليق شکسته شود، تصميمش هم در آخرين ماههايی که من بودم گرفته شد و انجام گرفت. من نمیدانم اين وادادن در مقابل غرب هست يا اينکه با تدبير پيش رفتن که با هزينه کمتر منافع بيشتر را به دست بياوريم يا به گونهای عمل کنيم که اين همه فشار روی ايران وارد شود و چيزی خيلی بيشتر از آن چيزی که ما در آن دوره به دست آورديم به دست نياورديم يعنی غنی سازی و ساختن سانتريفيوژ، البته از نظر کمی قطعا بيشتر از آن دوره است ولی تمام آن مراحل حساسی که امروز وجود دارد در آن دوران به آن رسيديم. علاوه براين اعترافی که غرب کرد که دستيافتن به انرژی صلحآميز هستهای حق ما است و منهای شورای امنيت و منهای تحريمهايی که عليه ما بود به آن دسترسی يافتيم؛ حالا اينکه کی «وا داده» کی «وا نداده» و کی منافع ملت را به دست آورده و کی هزينه بيشتری برای ملت ايجاد کرده آن حرف ديگری است که عقلای منصف و ملت بايد داوری کنند. آقای خاتمی برخی معتقدند شما عزت ايران را زير سئوال برديد، آيا تا به حال به شما در مجامع بينالمللی گوجه پرتاب کردند؟ آيا تا به حال در مجامع بينالمللی به شما توهين شد؟ در دوره شما انگشتنگاری و اينکه مردم ما را دوبی نگه دارند بود؟ به سئوالم در خصوص شفافيت برمیگردم، بر اساس شاخصههای دولت شفاف، دولت آقای احمدینژاد را چقدر شفاف میدانيد؟ اگر شفاف بودن اطلاعات درست دادن باشد معتقدم خيلی از اطلاعاتی که به مردم داده میشود اطلاعات درستی نيست. شما در دوران رياستجمهوری از «گفتگوی تمدنها» سخن گفتيد و از «صلح»، اما يک سئوال بارها مطرح شده است که چرا خاتمی در حال که میتوانست با کلينتون دست نداد و روابط ايران و امريکا را با اين حرکت به سمت گفتگو پيش نبرد؟ نمیدانم اشتباه بود يا درست بود و واقعا هم معتقدم هم من، هم کلينتون دلمان میخواست که با حفظ منافع و اصول خودمان روال و روند ديگری را پيگيری کنيم ولی هميشه همه جا کسانی هستند که با اين روشها مخالف بودند و در آمريکا هم بودند و حتی آن فشارها سبب شد که خود آقای کلينتون هم اشتباهات استراتژيک بزرگی در رابطه با ايران بکند و اين زمينهای که میتوانست به نفع دو کشور باشد از بين رفت. موضعگيریهای غلط، رفتارهای غلط، تمديد تحريمها سبب شد کسانی که اين طرف کاملا مخالف با هرگونه تحول در روابط بودند دست بالاتر پيدا کنند و آن طرف هم کسانی بودند که منافعشان در دشمنی آمريکا و ايران بود و الان هم بگويم که نگرانترين افراد برای اينکه ممکن است روابط از اين سردی بيرون بيايد يا کمی بهبود پيدا کند در درجه اول صهيونيستها هستند و در درجه دوم بسياری از نظام ها و نيروهايی که منافعشان را ضد منافع ما در منطقه میدانند و خودشان را همپيمان آمريکا میدانند و احساس میکنند که اگر اين رابطه تغيير کند موقعيت آنها در منطقه ممکن است ضعيفتر شود و از جمله کسانی که خيلی مخالف هستند و تلاش میکنند که آقای اوباما را به روشهای خصومت آميز با ايران بکشانند به جرات میگويم صهيونيستها هستند. باراک اوباما که با شعار «تغيير» در انتخابات ايالات متحده آمريکا پيروز شد، اخيرا اعلام کرده است که بعد از انتخابات رياست جمهوری اميدوار است مذاکرات ايران و آمريکا آغاز شود و تا پايان سال ۲۰۰۹ بتوان از اين گفتگوها يک ارزيابی ارائه داد، آيا به نظر شما اوباما موفق به انجام تغيير عملی هم شده يا تنها در حد شعار بوده است؟ آيا اگر مهندس موسوی در انتخابات پيروز شود احتمال اين هست که رابطه ايران و آمريکا بالاخره به سرانجام برسد؟ دوم اينکه آمريکا يک مجموعه بسيار نيرومندی است و اوباما هم مخالفين خيلی سرسختی دارد هنوز نئوکانها در آمريکا هستند، هنوز لابی فوقالعاده قوی صهيونيستها در آمريکا وجود دارد اينطور نيست که اگر همه تغييراتی که ايشان میخواهد انجام بدهد مطابق ميل اينها نباشد اينها مقاومت نکنند حتی ممکن است بهانهای پيدا کنند که اگر آقای اوباما ناکام بشوند آن روشهايی که خودشان میخواهند را به ايشان تحميل کنند و اوباما را به سياستهايی ديگر برگردانند. بنابراين بايد اين دو مسئله را در نظر داشت هم بايد صبر کرد که ببينيم چقدر تغييراتی که آقای اوباما میخواهد بدهد اصولی و اساسی است و آيا تغييرات با منافع ما هم سازگار هست يا نيست و ما هم نبايد حتما منافعمان در اين باشد که حتما و به هر قيمتی دشمنی با آمريکا را داشته باشيم، آمريکا نبايد در کار ما دخالت کند و نبايد سياستهايش را بر ما تحميل کند اما اگر واقعا اينکار را نکرد نبايد اصرار کنيم که برای هميشه و الیالابد او را به عنوان دشمن بزرگ در نظر بگيريم. بايد صبر بکنيم و ببينيم که چقدر تغييرات اساسی است و دوم اينکه فرصت بايد داد که اين تغييرات بتواند عملی شود با جه به موانع و مشکلاتی که در آنجا هست. اگر واقعا تغييری در ايران رخ بدهد و روشهای منطقی وجود داشته باشد امکان اينکه ايران با حفظ منافع و اصول خودش بتواند تا حدودی جلوی اين زيانها و فشارهايی که هست را بگيرد و فضای تازهای باز شود هست، من معتقدم چه آقای موسوی چه آقای کروبی هر کدامشان بيايند و حتی آقای دکتر رضايی بيايند شايد فضای مناسبتری فراهم بيايد که با تدبير و حفظ اصول و منافع جلو برويم. Copyright: gooya.com 2016
|