دوشنبه 26 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دادگاه های نمايشی، نمايش نفرت انگيز مجازات در ملاء عام (بخش پايانی)، مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
حکومت اسلامی سی سال است که دفتر تازه ای در تعريف از" جنايت عليه بشريت" گشوده است. اين دفتر سرشار از اسناد و شواهدی است که نشان می دهد حکومت اسلامی، حکومتی است که عدالتخانه اش شکنجه گاه ست و مشروعيت اش را از شکنجه و شکنجه گران اش دارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حکومت اسلامی, حکومت زندان و حکومت شکنجه های فردی و اجتماعی است.
زندان در حکومت اسلامی نه يک پديده ی کنترل کننده و يا مهار کننده ی ناهنجاری ها و بزهکاری های فردی و اجتماعی , نه يک پديده ی اصلاح گرو ايمن ساز که قتلگاه روح و جسم زندانی , و روح جامعه است , زندان در حکومت اسلامی مسلخ روان و ذهن و جسم زندانيان دگرانديش ومخالفان سياسی و عقيدتی حکومت بوده و هست.
شکنجه نيز در اين حکومت پديده ی نجات بخش نظام اسلامی است , به همين دليل رهبران اين حکومت به هيچ هنجارو قانونی , حتی قوانين مورد قبول و تصويب خودشان در رابطه با شکنجه پايبند نبوده و نيستند. در اصل ۳۸ قانون اساسی اين حکومت تصريح شده است که: ” هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و يا کسب اطلاع, ممنوع است…” در اصل ۳۹ قانون اساسی نيز ” هتک حرمت و حيثيت کسی که به حکم قانون دستگير, بازداشت, زندانی يا تبعيد شده, به هر صورت که باشد, ممنوع و موجب مجازات است.” اما می بينيم رهبران حکومت اسلامی حتی اين قوانين را برای " خودی " های شان رعايت نمی کنند چه رسد به " غير خودی" ها . رهبران حکومت اسلامی حتی انواعی از شکنجه , مانند سنگسار , قطع اعضای بدن , شلاق زدن و ضرب وشتم زندانيان را قانونی و علنی کرده اند و از اين طريق, و نيز" قوانين" قصاص, سبب گسترش بيماری عصبی و روانی , و کينه و نفرت و خشونت در جامعه شده اند.
حکومت اسلامی بی پروا تر از گذشته عدالتخانه و داد گاه های اش را بدل به شکنجه گاه کرد ه است, شکنجه گا ه هايی که اين روزها ميليون ها ايرانی , و نيز مردم جهان را به خود جذب کرده است تا با چهر ه ی واقعی اين نابهنگام شرم ساز آشنا تر شوند.حکومت اسلامی از سی سال پيش دفتر تازه ای در تعريف از" جنايت عليه بشريت" گشود ه است. در اين دفتر سرشار از اسناد و شواهد آمده است: حکومت اسلامی , حکومتی است که عدالتخانه اش شکنجه گاه ست, و مشروعيت اش را از شکنجه , شکنجه گران, تقيه و تاکتيک و استراتژی ی فريبکارانه ی " دروغ مصلحت آميز " بدست آورده است, حکومت اسلامی حکومتی ست که مشروعيت اش را از انسان نماهای دروغ آيينی چون لاجوردی و مرتضوی جلاد , که در اين حکومت بی شمارند گرفته است :
" اسدالله لاجوردی رئيس سازمان زندان های جمهوری اسلامی، به دادستان کشور کنيا که از زندان اوين ديدن می کرد گفت: «در رژيم گذشته اين زندان شاهد جنايات و فجايع بيشماری بوده که بر هيچ کس پوشيده نيست و در آن زمان اکثر مسئولين جمهوری اسلامی در اين زندان مورد وحشيانه ترين شکنجه ها قرار گرفته اند ولی در نظام جمهوری اسلامی اين عقيده حاکم است که بايد به زندانی شخصيت داد و با مهربانی با او رفتار کرد. در نظام ما هيچ نگهبان يا مراقبی حق کوچک ترين اهانتی به زندانی را ندارد» (ايران تايمز، ۱۷/۴/۷۳، ص ۵).»
ويا " قاضی سعيد مرتضوی دادستان تهران بار ها ادعا کرده است : "شرايط زندان های ايران افتخارآميز است."

مختصری در باره شکنجه

تعريف شکنجه
سال ۱۹۷۵ انجمن جهانی پزشکان تعريفی از شکنجه به دست داد. بر اساس اين تعريف شکنجه عبارت است از:
«تحميل کردن رنج فيزيکی و روحی گسترده ی سازمان يافته ( سيستماتيک ) غير انسانی عليه افراد، به وسيله ی فرد و يا افرادی که در ارتباط و يا بدون ارتباط با موضع قدرت می باشند ،جهت کسب اطلاعات، اعتراف کشيدن و يا هر هدف ديگر.»
در سال ۱۹۸۴ کنوانسيون سازمان ملل متحد عليه شکنجه و مجازات های غير انسانی، خشن و تحقيرآميز تعريف زير را برای شکنجه ارائه نمود:
«شکنجه اعمال درد و رنج فيزيکی و يا روحی است بر يک انسان به قصد اعتراف کشيدن و يا کسب اطلاعات در مورد آن فرد و يا فردی ثالث، به قصد مجازات کردن او برای عملی که او و يا فرد ثالثی مرتکب می شود و يا متهم به ارتکاب شده و يا به قصد تحت انقياد درآوردن و در هم شکستن آن فرد و يا فردی ثالث...»

هدف از اعمال شکنجه
۱- کسب اطلاعات از زندانی
۲- تغيير فکر و رفتار يا تغيير هويت زندانی ( شتشوی مغزی) و تحميل ارزش ها و هويتی جديد به او
۳- اعتراف گيری جهت بهره برداری تبليغاتی از زندانی

انواع شکنجه
۱- شکنجه روانی (شکنجه سفيد): شکنجه روانی امروز متداول تر از شکنجه جسمانی ست , ديکتاتور ها و شکنجه گران شان راه فريب مجامع حقوقی و حقوق بشری را دنبال می کنند و تلاش شان اين است که نشانه های جسمانی ای که نشان دهنده ی اعمال شکنجه باشد بر جای نگذارند.
شکنجه روانی با تشويق و تحبيب و فريب زندانی آغاز و به تهديد و درهم شکستن زندانی (قربانی) ختم می شود. بازجو و شکنجه گر با ايفای نقش متناوب دوست و دشمن و کاربرد روش ها ی مختلف ضمن اقرار گيری و کسب اطلاعات از زندانی, تعادل روانی زندانی را درهم می ريزد و تلاش می کند با جهت دادن ذهن و روان زندانی خواست های خود را القاء و جايگزين تصور و فکر زندانی کند.
زندانی در فضايی سرشار از ترس , درماندگی , سرگردانی ,ترديد, شکست خوردگی و بی اعتمادی آرام آرام به بازجو وشکنجه گرش نزديک می شود , همين نزديکی و وابستگی تدريجی حس نابود شدگی ی تمامی ارزش های اش را سبب می شود , و اندک اندک او را به حس تعلق و همانندی به بازجوی اش سوق می دهد , و اين سر آغازتلقين پذيری و تغيير هويت زندانی ( قربانی ) نيز خواهد بود.
برخی از روش هايی که برای اقرار و کسب اطلاعات , و سپس در هم ريختن تعادل روانی و ذهنی زندانی بکار گرفته می شود, موارد زير هستند :
- بستن چشم زندانی که سبب قطع ارتباط زندانی با پيرامون اش ,و بی تعادلی و تحقير او می شود
- بازجويی های طولانی و تکرار سوال های يکنواخت و ايجاد خستگی روانی
- بی خوابی
- تهديد به شکنجه جسمانی و ترس ناشی از عملی کردن اين تهديد
- کنترل و ايجاد محدوديت در مايحتاج زندانی و ساير نياز های او ( غذا , نياز به استفاده از دستشويی و حمام و.......)
- زندان انفرادی و قطع کامل ارتباط زندانی با دنيای بيرون از سلول
- استفاده از دارو های مختلف
- شکنجه کردن ديگران , و حتی اقوام زندانی در برابر زندانی ( با چشم بند و بدون چشم بند)
- اجرای صحنه های مصنوعی و ساختگی ی اعدام زندانی
- استفاده از آوا ها و اصواتی که برای زندانی زجر آورند ( نوحه خوانی, قران خوانی و........)
- فحاشی و کاربرد کلمات رکيک و تحقير آميز
- تهديد و يا انجام آزار جنسی

۲- شکنجه جسمانی
- شلاق ( کابل), که تداوم آن را دردناک ترين نوع شکنجه می دانند, که به کف پا و يا پشت و کمر زده می شود.
- آويزان کردن زندانی از مچ دست , و به ندرت از مچ پا برای مدت طولانی , که می تواند سبب شکستن مچ دست و پا و عوارض ديگر جسمانی ( و روانی ) شود.
- دستبند زدن دست به حالت قپانی
- کاربرد شوک الکتريکی که علاوه بر ايجاد درد اختلال عصبی و روانی نيز بهمراه خواهد داشت.
(گزارش هايی از تجاوز جنسی , آسيب های شديد جسمی بر اثر ضرب و شتم با مشت و لگد و يا وسايلی چون با توم , سوزاندن بدن , ناخن کشيدن هم وجود دارد)
کميسيون ويژه حقوق بشر در ژنو نيز اعلام کرده است ۸ نوع "شکنجه" در جمهوری اسلامی ابداع شده است.
و جمعاً در ايران از ۷۲ نوع روش مختلف برای شکنجه مخالفان رژيم استفاده می شود. ( سرويس خبری ايران تايمز: واشنگتن). درباره ۶۴ مورد شکنجه انجام شده در زندان های ايران، گزارش های مصوری به کارشناسان مربوط به امور ايران در کميسيون حقوق بشر تسليم شده است. ۷ مورد از ۸ مورد جديد شکنجه که در گزارش کميسيون حقوق بشر به آن اشاره شده، به شرح زير تشريح گرديده است:
– "معلق نگه داشتن" - به اين ترتيب که "زندانی با زنجير به چهار گوشه يک تخت بسته می شود. بعد قسمتی که بدن بر آن تکيه دارد از تخت جدا می شود و زندانی معلق می ماند."
– "وزنه سربی" - "به دست ها و پشت گردن زندانی با يک وزنه سربی به شکل تخم مرغ ضربه وارد می شود."
- "کندن پوست پای زندانيان تازه شلاق خورده ."
- "ضربه شلاق بر سر" - "در اين نوع شکنجه به جای شلاق زدن به پای زندانی، به سر او شلاق می زنند."
– ايجاد ضربه با استفاده از وسيله ای شبيه ماشين دوخت کاغذ، بر روی بدن زندانيان د."
– "از فندک برقی که با باتری کار می کندو معمولاً برای روشن کردن اجاق گاز به کار برده می شود، استفاده به عمل می آيد، به اين ترتيب که اين فندک ها را در گوش زندانيان جای می دهند."
- "درآوردن چشم زندانيان قبل از اعدام آن ها."

زندان انفرادی , شتشوی مغزی, استفاده از دارو
۱- زندان انفرادی را " زادگاه ماليخوليا" نيز ناميده اند , جايی که فقط ورود يکنواخت و بيحرکت زمان و مکانی جنون آفرين مجاز است, محلی که ورود همه ی انواع محرک های حسی, که دروازه های دنيای پيرامون اند ممنوع اعلام می شود , و اين سر آغاز بهم ريختگی همه ی روند های روانی و ذهنی ست, چرا که محروميت از دريافت محر ک های حسی انتظام روند ها و پديده های روانی را درهم می ريزد و زمينه را برای پذيرش محر ک های تحميلی ( شايد نا خود آگاهانه) که سبب اختلال های روانی می شوند رامهيا می سازد. انفرادی مرز های ميان واقعيت,تخيل , تجسم و توهم را در هم می ريزد.
۲- شستشوی مغزی( و تواب سازی ) : فراهم آوردن شرايط و پيش زمينه هايی که خواست ها و القا های باز جو و شکنجه گر توسط زندانی ( قربانی) پذيرفته می شود . برای انجام اين کار بازجو و شکنجه گر پا به عرصه ی زندگی خصوصی , اجتماعی , سياسی و مذهبی قربانی می گذارد , و با روش های گوناگون با آموزش و تحميل نظام ارزشی فرهنگی و سياسی و دينی متفاوت , دادن اطلاعات نادرست و تحريف شده زمينه برای تغيير فکر و رفتار , و نظام ارزشی وباورهای زندانی ( قربانی) آماده می کند. در اين روند بتدريج زندانی به موجودی وابسته به شکنجه گر و همسان و همانند او بدل می شود.اين تغيير بنيادی و استحاله ی درونی که متعاقب شکستن سيستم دفاعی روانی فرد و از هم پاشيدگی انتظام روند هاو پديده های روانی فرد خواهد بود از زندانی موجودی متفاوت با آنچه پيش از اسارت اش بود می سازد.
۳- استفاده از دارو: استفاده از داروهای روانگردان و ايجاد حالات روانی و عصبی متفاوت و متناقض , اعتماد به نفس زندانی را نسبت به توانايی روانی و عصبی اش, کاهش می دهد. تاثير داروها او را تسليم اين بازی ونيرنگ می کند که بازجو و شکنجه گر هر کاری که بخواهند با ذهن و روان او خواهند کرد. گاه شاد و شنگول اش می کنند و گاه افسرده و غمگين و سرخورده , و او می پندارد هيچ کنترلی بر نظام عصبی و روانی خود ندارد. استفاده از دارو سبب می شود ذهن و روان زندانی به تدريج آماده پذيرش تلقين ها ی شکنجه گران شود.( برای نمونه از دارويی به نام " آمفتامين",که محرک نظام عصبی و روانی است سخن گفته شده است , دارويی که يکی از عوارض اش احساس ياس و ندامت از کرده ی خود , و نيز دگرگونی تصوير واقعی و ذهنی از خود می دانند).

پيامد های شکنجه
زندانی , تسليم شده يا مقاومت کرده , هر دو بر اثر شوک و ضربه ی حاد و " فوق العاده " ی شکنجه و تداوم آن دچار اختلال ها و بيماری های روانی و عصبی, و جسمانی می شوند .
الف : برخی از پيامد های روانی و عصبی:
- افسردگی و بروز " عواطف منفی " ,( احساس اندوه و نوميدی, بی انگيزه و بی تفاوت شدن , احساس گناه و شرم , انزوا, بيخوابی, کابوس , بی اعتمادی و....) که گاه زندانی را به سوی خودکشی نيز سوق می دهد.
- نشانه های بيماری های روان پريشی ( توهم , هذيان , اضطراب _ آژيتاسيون)
- سر درد های شديد
ب : برخی از پيامد های جسمانی:
- جای زخم (گوشت اضافی ) وآسيب های استخوانی در کف پا که گاه حساسيت ها پوستی و درد ناشی از آن سال ها قربانی را رنج می دهد.
- درد ها و محدوديت های حرکتی ناشی از شکستگی استخوان ها
- اختلال های کليوی و ساير اعضا بدن براثر له شدگی نسوج و نيز ناکافی بودن ميزان آب و مواد معدنی و ويتامين های لازم
- اختلال های مغزی , بينايی , شنوايی بر اثر ضرباتی که به سرو صورت زندانی زده می شود.

در باره ی شکنجه گران
بازجوها و شکنجه گران حکومت اسلامی اين دسته از افراد هستند :
۱- قربانيان خشونت های خانوادگی يا اجتماعی
۲- قربانبان فقر ,بيکاری و ساير محروميت های اجتماعی
۳- شيفتگان جاه طلبی و قدرت نمايی( هم از ميان بی سوادها و لتوت ولشوش و اجامر جامعه , وهم از ميان درس خواندگان و تحصيلکردگان )
۴- افرادی که شستشوی مغزی و تو جيه ايديولوژيک و مذهبی شده اند. در نظر اين موجودات زندانی انسان نيست , موجودی ست گناهکار , کثيف و نجس که جامعه را به گناه و کثافت و نجاست آلوده می کند. اکثر بازجويان و شکنجه گران حکومت اسلامی از اين دست موجودات هستند.
۵- افراد مبتلا به اختلال های روانی و عصبی (اختلال های شخصيتی , ساديسم و دگر آزاری , پارانويا و........).

پديده ی مقاومت
آستانه ی تحمل و توانايی هر انسانی در برابر محرک های درد زا و نيز فشار ها و تحريکات مختلف روانی و عصبی و وحشت آفرين يکسان نيست. اين آستانه به عواملی چون سن , توانايی های جسمی و روانی , شخصيت , آرمان خواهی و پايبندی و وابستگی به پاره ای از ارزش های فردی و جمعی و.... و بالاخره به نقطه نهايی شکنجه که به هدف شکنجه گر ارتباط می يابد , بستگی دارد. مقاومت در برابر شکنجه های جسمانی و روانی ی سخت و طاقت فرسا و طولانی مدت کار هر کس نيست , می بايد شخصيت , گونه و جنمی ديگر بود.
برا ی نمونه در مورد شخصيت افراد گفته اند:
عادت به تنهايی و درونگرايی زندان و زندان انفرادی را تحمل پذيرتر می کند. افراد " اجتماعی " , پر ارتباط و برونگرا در زندان انفرادی و در برابر فشار های روانی و عصبی شکننده تر هستند. شخصيت هايی با ذهنيت قوی و خلاق و وفادار به آرمانی در گفتار و کردار, توانايی تحمل و سازگاری بيشتری با فشار های روانی و عصبی , و حتی جسمی دارند.
نظام عصبی و روانی انسان مجموعه ای از روند های مهار و برانگيختگی ست , در امر مقاومت توان مهار زندانی در برابر برانگيختگی ها نقش مهمی ايفا می کند. تجربه نشان داده است راه هايی برای افزايش و تداوم ( مهار) مقاومت در برابر بازجويی و شکنجه وجود دارد اما نقش آن ها در مقاومتی طولانی و پايدار قطعی نيست. نمونه اند اين ها:
۱- آگاهی و پذيرش اينکه پا گذاشتن در راه مبارزه سياسی و اجتماعی در جامعه ی ما به زندان , بازجويی و شکنجه گاه ختم می شود.
۲- شناخت از ساز و کار زندان ها , و انواع و روش های بازجو يی و شکنجه
۳- در نظر گرفتن مکانيسم های دفاعی روانی و تمهيداتی در شرايط شکنجه و جايگزين کردن اين مکانيسم ها و تمهيدات با محرک های حسی ی آسيب رسان. ( طولانی پنداشتن زمان بازجويی و شکنجه , باز آفرينی ی ذهنی آنان که در برابر شکنجه مقاومت کردند, سرود و آواز خواندن , روی آوردن و بهره گيری از جهان تخيل که در آن محرک های حس و درک شده با چهره ی ديگری رخ می نمايند , مرور خاطرات خوب و شيرين زندگی, تمرکز و فکر کردن به ارزش های فردی و جمعی آرمان های انسانی و.........)
و خلاصه اينکه : عليرغم محدود و نسبی بودن توانايی و تحمل انسان در قبال شکنجه های روانی و جسمانی , مقاومت نيز پديده ای تاريخی , واقعی و هنوز جاری ست . کم نيستند اراده های شگفت آفرينی که جسم و روان شان را فراسوی اين محدوديت ها و نسبيت ها کشانده اند و شکنجه را تحقير کرده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
۱- به پيشنهاد حبيب الله عسگر اولادی، هاشمی رفسنجانی و سيد علی خامنه ای، هاشمی شاهرودی رئيس قوه قضاييه, قاضی سعيد مرتضوی را به سمت دادستان تهران منصوب کرد. کار اين قاضی دستگيری و شکنجه ی مخالفان دگرانديش و توقيف مطبوعات، زندانی کردن روزنامه نگاران و پرونده سازی عليه دانشجويان بوده و هست . او به جای "اسدالله لاجوردی" و به مقام "دادستان" تهران ارتقا مقام يافت.» (برگرفته از نشريه حقوق بشر، شماره ۵۹، زمستان ۱۳۸۲).


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016