گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
15 شهریور» سبزها به "قانون اساسی نوين" بيانديشند! نظام رفتنی است! بابک داد9 شهریور» "کمپين کوچ سبز برای هدايت جنبش!" راهکاری برای يک فعاليت ضروری سياسی و تداوم جنبش سبز، بابک داد 5 شهریور» "ترور دموکراسی" در ايران! راه جابجايی نرم و قانونی قدرت، "مسدود" است! بابک داد 2 شهریور» "دل کندن"، شرط آزادی است! بابک داد 27 مرداد» "ميرحسين کروبی"! اسم رمز وحدت جنبش سبز است! بابک داد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! طلوع خورشيد ناگزير است! اين شب آبستن نور شده! بابک دادهمه يکدل شده اند که "روز ايران"، با نماد يکپارچه سبز، ايران را سبز کنيم و سياهی را بشوئيم و ريشه سياه ستم را از اين خاک در آوريم. باورش داريم. "ايران ما" به طلوع فجر پيروزی بسيار نزديک شده؛ اين بشارت را از اعماق اين سياهی شب می نويسم!اگر جائی که من ايستاده ام می ايستادی، خبر طلوع را در همين شب سياه می شنيدی! در اين سرزمين خانه ای بی نفرين، بی نفرت، و بی اميد نيافتم! همه در انتظار زايش خورشيدند! / از وقتی مقام معظم (!) رهبری رأی ملت را تصاحب کرد و بر خون بيگناهان پای گذارد و اعتراضات ميليونی ملت را کاريکاتور انقلاب ٥٧ ناميد، برای خيلی از سنتی ها و اقشار عادی و حتی نا آگاه، «قداست و درستی و سلامت آقا» به آخر رسيد و تمام شد! برای مردمی که من می بينم و ٩٣ روز است دمخورشان هستم، تمام دودلی و ترديدهای باقيمانده در اقشار سنتی و روستاييان و متدينين (حتی قشری) درباره "خروج رهبر" از همه مدارها و قرارهای دين خدا به يقين رسيده و حالا آدم مؤمنی را نمی يابم که «به نام دين» طرفدار آقای خامنه ای مانده باشد. من که مهاجر شهرهای اين سرزمينم و به رغم زندگی مخفی، با هر قشری سخن می گويم و سخنشان را می شنوم، کسی را نيافته ام که مؤمن باشد و آقای خامنه ای را هم «علی عادل» بداند! بهتر بگويم کسی نيست بتواند مؤمنانه از صلاحيتهای رهبری ايشان دفاع کند، چون ديگر چيز قابل دفاعی باقی نمانده و مردم در گوشه و کنار کشور به مرور از اين نظام و رهبرش رويگردان شده اند. اينک برای يک روستانشين ساده دل و يک تهرانی اهل اينترنت، اسلاميت و مشروعيت نظام از بين رفته و باطل شده است. منتها اين بی اعتباری حکومت، در هر قشری «علائم بالينی» متفاوتی دارد. نحوه بيان اعتراضات روستائيها از شهرستانيها متفاوت است و شهرستانيها هم با بيان متفاوتی نسبت به شهرنشين ها و تحصيل کرده ها از مخالفت خود با اين حاکميت جور سخن می گويند. سخنرانی اخير آقای خامنه ای اما، از ديد اعضای صميمی يک خانواده کاشمری، صريح ترين دست و پا زدن او برای حفظ جايگاه فراانسانی خود نزد اقشار سنتی بود که نقشی بر آب زد و اثری نداشت. بی اثريش را گفتند و ساعتی به نقد اين تلاش بی نتيجه «آقا» سخن گفتند و شنيديم. برای آنها بی عدالتی های رهبر در همان شهرستان نمود داشت که فکرش هم دشوار بود! آنها می گفتند اگر رهبر خود را علی زمانه معرفی ميکند، بايد بتواند مثل علی(ع) از اين نقطه سرزمين تحت حکومتش و ظلمی که مأمورانش به نام دين و خدا بر ما کرده اند، آگاه و هشيار باشد و چون نيست، او «علی» نيست! پسر ١٩ ساله شان اسماعيل گفت:«او کاريکاتور يزيد هم نيست!» و تشبيهات ناسازی که ميان حکومت ظالم و جائر خود، با حکومت عدل و داد اميرالمؤمنين کرد، دل هر مسلمان و هر انسانی را به درد و خروش آورد. ديدن اين همه مظالمی که در نظام کودتاچی تحت نام «علی» بر مردم می رود،هيچ وجدانی را آسوده نگذاشته تا مانند حجره نشينان مدارس علميه و بيت برخی مراجع تقليد، وجدان خود را به خواب بزنند و گمان کنند در سرزمين عدل علی(ع) زندگی می کنند. امروز ناآگاهترين مردم روستاهای دورافتاده و شهرهای بزرگ ما، تمثال بی مثال «کاريکاتور ديکتاتور» را در قامت حقير رهبری می بينند که شرح جنايتهايش را باد به اقصی نقاط کشور برده. حاکم جائری که نه تنها علی نيست، بلکه مردمان صادق او را يزيد می نامند و تشبيه او را به علی «کفر» می دانند. حاکمی که «اسباب بزرگی» نداشت و سالهاست «تکيه بر جای بزرگان» زده است و امروزه داعيه خدايی هم دارد! کسی که با خودفريبی و عوام فريبی، ادای صلاح و فلاح و اخلاق مداری و دينداری در می آورد، حال آنکه به وقت عمل، برای حفظ تخت سلطانی اش، خونها ريخت. رهبری که به قول اسماعيل-فرزند ميزبان کاشمری ما- حتی «کاريکاتور يزيد» هم نيست، وگرنه حريت و انسانيت را از يزيد تقليد می کرد و لااقل با اهل بيت و خانواده مخالفانش جوانمردانه رفتار می کرد! «اسماعيل» در يک تعويض روغنی کار می کند اما برای تحليلش، چند اسم هم می آورد! باری، مردم دوردستها هم طعم ظلم را چشيده اند و هم خبر ظلم و خونريزی و حتی گروگانگيری خانواده سياسيون را شنيده اند. گويا نسيمی که از دره اوين و از کنار سلولهای زندان اوين می گذرد، زمزمه اسيران را به تمام سرزمين ميبرد و به مردم دوردستها ميرساند. اسماعيل در جمع خانوادگی و شلوغ شان، نمونه هايی رو می کند! می گويد: دستگيری و آزار «شاهپور کاظمی» (برادر همسر ميرحسين)، «عاطفه امام» (دختر جواد امام که زندانی بود) و «دکتر عليرضا بهشتی»(فرزند شهيد بهشتی) و نوه های آيت الله منتظری(که عصر ديروز دوشنبه و چند ساعت از انتشار بيانيه پدربزرگشان به گروگان گرفته شده اند) ، تنها چند نمونه از خوی حقير رهبر و متوليان اين دستگاه جائر است. نظامی که به گفته آيت الله منتظری، حقيقتا" «حکومت ولايت نظامی» است و رهبرش علی خامنه ای هم دچار سندروم «خود علی بينی!» است و مخالفان صالحش را به کشتن و اسارت و «داغ کردن» تهديد می کند و خونهای مظلومان را تحقير می کند و اعتراضات مردم را به «کاريکاتور انقلاب ٥٧» تشبيه می نمايد. فرصت نوشتن٢ - روزنوشته های بابک داد Copyright: gooya.com 2016
|