سه شنبه 12 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انقلاب مخمل(ی) باف ها! احمد وحدت خواه

احمد وحدت خواه
سردمداران حکومتی در تهران با انواع و اقسام واژه ها و تعابير ماليخوليايی و گاه مسخره جنبش کنونی در ميهن ما را نام گذاری و تعريف کرده اند و صبح تا شب از انقلاب نرم و بنياد سورس و افکار پوپر و پروژه مده آ و غيره صحبت می کنند بدون آن که زحمتی به خود بدهند و به کنار دستشان بنگرند تا دريابند که اين انقلاب نه "مخملی" و هدايت شده از واشنگتن، بلکه "مخملبافی" و ملی است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هفته گذشته محسن مخلمباف کارگردان برجسته ايرانی در لندن بود و من بر حسب اتفاق او را پس از ۲۵ سال دوباره ملاقات کردم. البته ربع قرن پيش که او برای نمايش فيلم دستفروش به مرکز هنرهای معاصر در پيکادلی آمده بود مخملباف يک کارگردان مستعد و جوان مذهبی، و من به تعبيير يکی از همراهان او از وزارت ارشاد يک «ضد انقلاب» بودم که با مطبوعات انگليسی همکاری ميکردم.

عمری بايد می گذشت و ايران ما نسل و جنبشی جديد را در دامان خود بزايد و مخملبافی که با دنيای فيلم و سينما زندگی می کرد درست در روز افتتاح فستيوال فيلم لندن به اين شهر بيايد اما به علت تغييری ژرف در زندگی و مرام خود و مسئوليت های بزرگ مبارزاتی حتی نداند که اين فستيوال شروع شده است!

سردمداران حکومتی در تهران با انواع و اقسام واژه ها و تعابير ماليخوليايی و گاه مسخره جنبش کنونی در ميهن ما را نامگذاری و تعريف کرده اند. جماعتی که در طول عمر مصيبت آفرين خود حتی زحمت خواندن يک اثر کلاسيک از تاريخ ادبيات مغرب زمين را به خود نداده اند تا با افکار اجتماعی و سياسی نيمی از ساکنان کره زمين يک حداقل آشنايی را پيدا کنند صبح تا شب از انقلاب نرم و بنياد سورس و افکار پوپر و پروژه مده آ و غيره صحبت می کنند بدون آنکه زحمتی به خود بدهند و به کنار دستشان بنگرند تا دريابند که اين انقلاب نه «مخملی» و هدايت شده از واشنگتن، بلکه مخملبافی و ملی است.

مخملباف ها بازمانده نسلی اند که با هزاران آرمان و آرزوی انقلابی و پناه بردن به آموزه های دينی و اعتماد به رهبران روحانی خود می خواستند ايران را از نگاه خود از استبداد رها و آن را به سوی يک سرزمينی که در آن عدالت و معنويت و آزادی و برابری در آن حکومت می کند رهنمون سازند.
شکست کامل و قطعی آن روياها با تقلب انتخاباتی ۲۲ خرداد امسال و جنايات پس از آن، بازمانده آن نسل را بيدار و به ادای اين وظيفه انسانی واداشته است تا نگذارد نسلی نوين و بيگناه و آرزومند از فرزندان ميهن تاريخی ما سی سال ديگر را در جهل و تاريکی و نکبت حاصله از استبداد ولايت فقيه زندگی کند.

در کتاب «تاريخ بيداری ايرانيان» نوشته ناظم الاسلام کرمانی آمده است که پس از ترور ناصرالدين شاه در صحن حرم شاه عبدالعظيم بيش از پانصد نفر از خدمه شاه مقتول و اطرافيان وی همراه با جمعيت حاضر ميرزا رضای کرمانی ضارب او را محاصره و دستگير و به دنبال کالسکه ای که جسد شاه را به تهران می برد با درشکه ای به پايتخت می رسانند. در نظميه تهران ميرزا ابوتراب خان نظم الدوله کار استنطاق (بازپرسی) از ميرزا رضای کرمانی را به عهده می گيرد تا علت ترور «شاه شهيد» را از زبان قاتل بشنود.

در سين جيم طولانی ميان آن دو که روزها طول می کشد و «صورت استنطاق» آن نيز تهيه می شود شايد تنها يک بخش کوتاه تمام داستان را به واقع بازگو می کند و مابقی حاشيه و بيهوده است آنجا که می آيد:
س: شما از کجا به خيال قتل شاه شهيد افتاديد؟
ج: از کجا؟ از کجا نمی خواهد! از کند ها و بندها که با ناحق کشيدم و چوبها که خوردم و شکم خود را پاره کردم. از مصيبت ها که در خانه نايب السلطنه و در اميريه و در قزوين و در انبار بر سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجير و کند بودم و حال آنکه به خيال خودم خير دولت و ملت را می خواستم و می خواستم خدمت کنم...پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقيق نفرمايند و بعد از چندين سال سلطنت ثمر آن درخت وکيل الدوله، آقای عزيز السلطان، امين خاقان و اين ارازل و اوباش بی پدر و مادر هايی که ثمره اين شجره شده اند و بلای جان عموم مسلمين گشته باشند، چنين شجر را بايد قطع کرد که ديگر اين نوع ثمر ندهد.»

البته ما نه در عصر ناصری زندگی ميکنيم و نه عمل جنايتکارانه و محکوم ترور انتخابی متمدنانه و انسانی برای دادخواهی و گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر است.

اما حقيقتا تمامی رفتار ظالمانه حکام کنونی ميهن ما يادآور قرون سياه غل و زنجير و دورانی است که در آن انسان ايرانی يا بايد با هر آنچه سلطان مستبد و حواريون معمم و مکلای او برايش می خواهند سر کند و يا با خفقان و شکنجه و تبعيد و زندان روبرو شود.

برنارد لوئيس اسلام شناس معاصر در مقاله جديدی پيرامون درجه وجود دموکراسی و رعايت حقوق بشر در دنيای اسلام می گويد بسياری از کشورهای مسلمان رهايی از استعمار خارجی را با «آزادی» اشتباه گرفته اند و رهبران آنها فکر و وانمود می کنند که صرف خروج کشورهای استعمارگر از آنها برای مردمشان دموکراسی به ارمغان آورده است در صورتيکه مظالمی که اين دسته از رهبران مسلمان بر مردم خود روا می دارند اگر از جنايات استعمارگران قرون ۱۸ و ۱۹ ميلادی بيشتر نباشد کمتر نيست.

جمهوری اسلامی نيز خارج از اين استثناء نيست. سردمداران آن زير لوای «مبارزه با استکبار جهانی» چنان در سرکوب خواسته های مردم ما گوی سبقت از يکديگر ربوده اند که به قول ميرزا رضای کرمانی ديگر «ازکجا نمی خواهد» تا ملتی آنهم چنين مظلومانه و صلح آميز برای استيفای پيش پا افتاده ترين حقوق انسانی خود در مقابل آنها قد علم کند.

احمد وحدت خواه
avahdatkhah@gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016