یکشنبه 17 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه دوم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی

به نام خالق زيبايی ها

سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ايران

پدرعزيز ، برای اولين بار در تاريخ سی ساله عمر انقلاب ، و در مراسم روز قدس و سيزده آبان امسال ، نه اسراييل از ما ترسيد و نه آمريکا ، و البته کشوری که بسيار ترسيد ، کشور خود ما بود . با آنهمه تسليحات رسمی و غير رسمی که برای مقابله احتمالی مردم معترض به خيابانها آورده بوديم . اين هشداری است برای همه ما که خواهان فردايی بهتر و شايسته تر برای اين نظاميم .

در اين ميان ، يک رخداد حتمی ، پای مارا به مخاطراتی گشوده است که برون رفت از آنها ، تنها و تنها به تدبير مدبرانه شما بستگی دارد . اين تنها شماييد که می توانيد کشور را از اين بن بست ويرانگر بدرآوريد و همه را که در نابجای خود قرار گرفته اند ، سرجای خود بنشانيد . من راز اين تنگناها را از باب دوستی که درگوشه ای از مواضع فرهنگی کشور به کار مشغول است با شما می گويم و اميد اين دارم که با عنايت به شجاعت شورانگيزتان و دورانديشی نافذتان ، سرگشتگی مردم را به حلاوت حضوری مجدد و يکپارچه بدل فرماييد .

کليد راز اشاره شده را ، من در جابجايی دوست و دشمن می دانم . و می گويم : از مدتها پيش به اين طرف ، دو مولفه دوست و دشمن ، نه در خارج از کشور ، که در همين داخل نظام ، جابجا شده اند . و شما و ما را همين معمای پيچ در پيچ ، به خطای محاسباتی در انداخته است . تلاش من در اين نوشته مشفقانه ، چيزی نيست الا واگشايی اين سر سربسته .

تعريف دوست را باهم مرور می کنيم : دوست ما کسی ست که معتقد به باورهای دينی محکم باشد . سابقه درست و پاکی در برپايی و تداوم انقلاب داشته باشد . فراتر از بند بند قانون اساسی ، در عاليترين وجه ممکن ، فدايی نظام باشد . متخصص باشد . کاردان و مدير باشد . و هميشه گوش به زنگ هرماموريتی برای برداشتن سنگی از پيش پای نظام باشد . درستکار باشد . دست کجی نداشته باشد .

برای ما ، دوستی اين فرد باهمين مختصات ، و يا حتی با بخشی از آنها ثابت می شود .



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اما دشمنان ما در داخل کيانند ؟ آنان که از توفيق و سربلندی و ظهور يک به يک شايستگی های ما رنج می برند . با اجنبی ها سرو سری دارند . يا اگر ندارند ، محصول رفتار و عملکردشان به سود اجانب و دشمنان خارجی ماست . سنگ انداز و تلخ گوی و آب زيرکاهند . از هيچ اقدامی چه آشکارا و چه در خفا برای آسيب زدن به ما و نظام ما دريغ نمی کنند . آرزويشان فروپاشی مقدرات فعلی نظام است و جايگزينی مقدرات دشمن پسند . خيرخواهی شان مزورانه و انتقادشان زهرآلود است .

با احتساب يک چنين رفتارهايی ست که شناسايی دشمنان ما ممکن می شود .

سئوال اين که : اگر دوستان و دوستداران ما اين بودند ، و دشمنان ما اين ، تشخيصشان به يک مطالعه ممکن بود و تکليف مارا در مراوده با آنان روشن می ساخت . متاسفانه گرفتاری اين سالهای ما ، ای عزيز ، درهمين است که به همين مختصات ظاهری بسنده کرده ايم و بحساب خود ، دوست را در جای خود نشانده ايم و دشمن را درجای خود . و با همين شاخصه های بديهی ، يکی را نواخته ايم و ديگری را رانده ايم .

ولابد با عملی کردن اين فرمول متداول ، کارها بايد سامان می يافت . چرا که در محاسبات ما ، دست دوست گشاده بود و دست دشمن بسته . دوستان را برمقدرات کشور تفوق بخشوده بوديم و دشمنان را به هزارتوی هول وهراس در انداخته بوديم . پس چه فتنه ای در اختفای جامعه ما به توليد و باز پروری اينهمه آسيب و خطا مشغول بوده است که اين همه کاستی و نابخردی و پس رفت ما را احاطه کرده است ؟ از اعتياد فراگير تا مصرف بی واهمه ، تا بی کاری آزار دهنده ، تا هدر دادن ثروتها ، تا سرگردانی مديريتی ، تاظهور نهضتی به اسم رياکاری ، تا ياس و دلمردگی ؟ غفلت ما به کجا مربوط بوده است ؟ از کدامين روزنه ناغافل ، و از ديرزمان ، برما زخم می باريده است ؟ ما که به صورت ظاهر همه تمهيدات و هوشمندی ها را بکار بسته بوديم و آيين دوست نوازی و دشمن ستيزی را نيک می دانسته ايم ؟ پس چرا ، و از کجا اين آسيب های بناگاه بر ما باريده اند و چهره ما و نظام مارا خراشيده اند ؟ خواهم گفت :

پدرگرامی :
يک اشتباه عملياتی ، و يک خطای معرفتی ، از همان روزهای نخستين به جان ما در افتاد و ما را فريفت و روز به روز بنيان ما سست کرد و بنيان خود استحکام بخشيد . اشتباه ما آن بود که به خيال خود منافقين تابلودار را از کشور رانديم و با راندن آنها ، نگرانی مان از نفاق داخلی برطرف شد . اما به اين نينديشيديم که فروبردن آحاد جامعه به آغوش اسلامی که در ظاهر متوقف است ، ما را به ذات دين خدا راه نمی برد . به ريش و تسبيح فردی نمره داديم و از کراوات و ادکلن ديگری نمره کاستيم . و با همين قياس ، جامعه را به اندرون بلوايی از رياکاری ترغيب کرديم .

اشتباه ممتد ما اين بود که به چاپلوسی دوستان رياکار خود ، بيش از نقد مشفقانه دوستان ديگر خود بها داديم . و دراين داد و ستد ، دوستان چاپلوس ، فرصت بيشتری برای همنشينی با ما يافتند و دوستان منتقد ، بخاطر همان تلخی ناخواسته سخنشان ، از گردونه رفاقت ما دور افتادند . و حال آنکه خود می دانستيم : جامعه ای که نقد منصفانه را از خود دريغ کند ، حکمت رشد را از خويش دريغ کرده است . و اين بود که : آثار انشقاق در ميان دوستان ما رخ داد .

و اينگونه شد که : آدمهای زيرک ، رگ خواب ما را کشف کردند و با نفوذ در باورهای ظاهرپسند ما ، به موقعيت هايی دست يافتند که هرگز در اندازه و لياقتشان نبود . من برای اين که از کلی گويی پرهيز کرده باشم ، ناگزير از بيان مصداق و مثالم . و از آنجا که خود ما در اين سی سال عمر انقلاب ُ بسياری از آبروها را برده ايم و بر بسياری از چهره های خدوم خود تيغ کشيده ايم ، گمان نمی کنم اسم بردن اين چند نفری که عملکردشان در منظر همه ما بوده است ، ارکان استوار الهی را به تزلزل اندازد . کدام چند نفر ؟

امروز افرادی چون آقايان حداد عادل ، سعيد مرتضوی ، حسين شريعتمداری ، صادق محصولی ، محمد جواد لاريجانی ، و محمد حسين صفار هرندی ، با عنايت به همان تعريفی که ما از دوست برای خود آراسته ايم ، دوستان مايند و برای خود ارج و قربی دارند و برو بيايی . که اولی ، تمثيلی از وفاق عالمانه حوزه و دانشگاه ، دومی : جوانی و عدل ، سومی : ذکاوت و تيزبينی ، چهارمی : شميت اقتصادی ، پنجمی : کياست و سياست ، و ششمی : نمونه ای از يک فرد نظامی معتقد و فرهنگی است . که با کمی صرف وقت ، می توان خصوصيات مشترک فراوانی نيز براين خصيصه ها افزود . من نخواستم برای اثبات نکته ای که خواهم گفت ، فهرست مطولی از نام اين قبيل دوستان را فراهم آورم . که اگر اينگونه بود ، بايستی نام برخی از روحانيان، بخصوص امامان جمعه ای را که در نامه نخست بدانها اشاره کرده ام نيز می آوردم .

اگر صريح و صميمی ، آنسوی چهره اين دوستان را ورق بزنيم ، می بينيم آقای حداد عادل ، تمثيلی از علم متوقف است . دوستی که با همه دارايی های علمی اش ، کمتر به ذات علم مراجعه می کند . تمايل بيشترش به اين است که همچنان چهره ای خواستنی باقی بماند . ورود ايشان به مجلس ، اين تمايل را با ضرورتی ديگر آميخت . اين که می شود با ابطال صندوقهای رای به مجلس راه يافت و بعدها ، در مقام نماينده مردم ، هرگز نگران ابطال صندوقی ، حتی يک صندوق ، نشد ، و همچنان چهره ای خواستنی باقی ماند . آقای حداد عادل ، از نردبان علم بالا رفته است اما از آنجا نه به ذات علم که به بام تاويل در آمده است . مردم در نگاه وی ، که نماينده همه مردم ايران است ، به بازتعريف موکدی نيازمند است . به زعم ايشان می شود از ميان ازدحام مردمان ، انگشت بدرآورد و به يکی درآن ميان اشاره کرد که : تو بيا جلو! مابقی بروند سرکار خودشان . و اين به خيال ايشان يعنی مردم . توقف علم مگر تعريف ديگری نيز می تواند داشته باشد ؟

آقای سعيد مرتضوی ، درعين جوانی ، نشان داد : خوف بزرگان دينی ما از ورود به عرصه قضاوت ، خوف بيجايی بوده است . اين جوان ، بخوبی نشان داد که اگر بازی سياست برای خود قواعدی دارد ، بازی با عدل به قاعده خاصی متمايل نيست . وی با عدلی که به صحنه آورد ، نشان داد که می توان تعريف متفاوتی برای آبرو خلق کرد ، و لباس حق را درآورد و برتن ناحق کرد و بالعکس . ايشان با همين جوانی ، نشان داد که بدل عدالت علوی را می توان بگونه ای که نيازهای ما را اجابت کند به صحنه آورد ، و اصل آن را به همان دوره خود حضرت علی احاله داد . در اين خصوص ، بد نيست شمه ای از رويه های عدالت گستری آقای مرتضوی را از آقای ذاکانی ، دوست ديگر ما در مجلس شورای اسلامی بپرسيد تا مسير ضربه های ناغافلی که نظام می خورده است برشما عيان شود . ضربه هايی که هيچ رد پايی از آمريکا و اسراييل درآنها مشاهده نمی شود .

هيچ احدالناسی در دوستی آقای شريعتمداری و علاقه وافرش به نظام و شخص حضرتعالی ترديد ندارد . آقای شريعتمداری ، تمثيل دوستی است که با اطمينان می گويم : به اشتباه ، به عرصه مطبوعات راه يافته است . تخصص و علقه محوری او حوزه غليظ مسائل امنيتی است . ما در جهاد سازندگی همکاری داشتيم که مدعی بود همه بيماری ها را می شود با عسل مداوا کرد . کارش کندو داری و توليد عسل بود . از آيات قرآن و فرازهای نهج البلاغه مستنداتی برآورده بود و هرسخن محفلی را که در آن بود ، به عسل و به فوايد ناشناخته عسل بند می کرد . بی معطلی برای زخم پا و درد حاملگی و آپانديس حاضرين ، عسل تجويز می کرد و عجبا که کمترين ترديدی را در درستی تشخيص خود تحمل نمی کرد و مخالفان خود را به کج فهمی از قرآن و نهج البلاغه اشارت می داد . دوست ما آقای شريعتمداری نيز چنين است . تا به حدی که من بعيد می دانم وقتی او به يک شاخه گل نگاه می کند ، آن گل را نروييده از گور يک منافق مزدور ، و يا از غبار يک پيامبرسلف نداند . آقای شريعتمداری به برکت همين روحيه نافذش ، بسياری از منتقدان صادق نظام و شما را يا از هستی ساقط کرده يا آبرويشان برده يا مردمانی را که می توانسته اند هنوز دوست و دوستدار نظام باشند ، به دشمنی قسم خورده بدل کرده است . وی از رنجاندن مردم ، و به زعم خود : آنانی که دشمنان نظامند ، به لذت ژرفی مبتلا می شود . آنچنان دو دست خود از هم واگشوده وسينه سپر کرده و از شما دفاع می کند که همه بينديشند تنها مجاهد ناب و خالص ولايت هموست و لاغير . و حال آنکه به زعم من ، او به تناول همان لذت مورد اشاره مشغول است و اسمش را دفاع از ولايت نام نهاده است .

دوست ديگر نظام ما ، آقای صادق محصولی ، تمثيلی از همان کسانی است که در لباس دوست ، بی آنکه نفاق آشکاری در کارشان باشد ، و بی آنکه آيات قرآن از کلامشان فاصله بگيرد ، و بی آنکه حفظ نظام از واجباتشان حذف شود ، با زيرکی به بدنه رفاقت های مديريتی راه يافته و اکنون به برکت همان رفاقتی که مردم ما از آن بی نصيب اند ، به ثروت هنگفتی دست يافته اند . بطوری که اين کسب ثروت ، بهيچوجه به شم اقتصادی آنان مربوط و مديون نيست ، بلکه هرچه باد برای ايشان آورده ، از ناحيه همان رفاقت های همجواری است . رفاقتی که فردی ضعيف را در بزنگاهی ضروری از اختفای مورد علاقه اش بدر بياورد و وزير کشورش کند و بعد از پايان آن ضرورت ، به همان اختفای مالوفش باز فرستد . امثال آقای محصولی ، در فهرست دوستان نظام ما فراوانند . اينان در هر منصبی که قرار گيرند ، بدليل همان برکات همجواری ، دست و دندان به ريشه اقتصاد کشور می برند و بنيان اعتماد مردم به نظام را ترميم می کنند و برای شما و ما و نظام ، آبرو و رشد و توسعه کشور را بنحوی که خود مشتاقند تعريف می کنند .

آقای محمد جواد اردشير لاريجانی ، نمونه ای از کسانی است که از موضع يک دوستدار خالص نظام ، فقر نظام را در حوزه فهم سياسی می دانند . و به هر مناسبت ، سخنان درشت می گويند تا درشتی آن سخن ، به تقويت فهم سياسی نظام انجامد . و حال آنکه اينان با ابراز همان سخنان درشت و بی مغز ، هوش و خرد ترک خورده خود را پوشش می دهند . تمثيل کسانی که به جای سياستمداری ، سياست ورزی می کنند . اينان با اعتنا به پشتوانه خانوادگی ، و نه دانش و تخصصی که بايست می داشته اند ، برمنصب های کليدی کشور می نشينند و در حاشيه های همان مناصب ، و در فربه کردن کارهای مورد تعلق خود ، برای نظام مجاهده می کنند . حفظ نظام برای اينان از آن روی واجب است که اگر ورق برگردد ، جايی برای ابراز آن سخنان درشت اما بی مخاطب خود سراغ ندارند . اين دوستان ، استاد هدر دادن فرصت های بی بازگشت کشورند . استاد دشمن تراشی های بين المللی . و استاد تحليل هايی که در آنها ريزش دوستان بين المللی ، مطلوبتر از کاستن دشمنی های بين المللی است . داستان دوستان و دشمنان داخلی برای اينان جای خود دارد .

آقای صفار هرندی شايد به زعم من ، بلحاظ فردی از همه اينها پاکتر و ناب تر باشد . اما او تمثيلی از کسانی است که باوجود اصلح ، خود را صالح تر می دانند . مسئوليتی را که شايسته اش نيستند فی الفور می پذيرند . و با علم به اين که می دانند اداره وزارتخانه ای مثل ارشاد اسلامی به تخصص های ويژه محتاج است ، به اميد ياوری خدای متعال و ائمه معصومين و توکل به همه خوبان خدا ، يک ياعلی ای می گويند و وارد کار می شوند . و هرچه که از ماههای مسئوليت شان می گذرد ، آنان را همچنان برخوردار از عنايات آشکار و پنهان الهی می بينيد . ضايعات ، به دليل بلد نبودن کاری که انجامش را پذيرفته اند ، از پس و پيش مسئوليتشان فوران می کند اما اينان به سمت ديگری صورت برمی گردانند که : اسم اينها ضايعه نيست ، بلکه خدمت است و اجانب و دگر انديشان اسمش را ضايعه نهاده اند . شايد يکی از علت های فرار فرهيختگان و هنرمندان از مجامع مربوط به نظام ، همين قرار گرفتن آدمهای غيرکارشناس برمصدرهايی باشد که شديدا کارشناس می طلبند. شما را به نشست اخيرتان با دانشگاهيان ارجاع می دهم . مشاهده فرموديد با هر فراز سخن آن جوان دانشجو - که از شخص شما انتقاد داشت - حاضرين چگونه او را تاييد می کردند ؟ اين يعنی اين که : جسم دانشگاهيان را نزد شما آورده بودند اما روحشان در جای ديگر بود . امثال آقای صفار هرندی ، جسم پروران اين سالهای پس از پيروزی انقلابند .

پدرگرامی :
اين دوستان ، هرروز صبح ، بهنگام خروج از خانه ، روبه آسمان می کنند و با خلوص تمام رضايت خدا را از دل می گذرانند و با زمزمه آيه الکرسی اشکی برچشم جاری می کنند . صورت ظاهرشان آنچنان با معارف و معروفات دينی آراسته است که کمترين ترديدی را در دوستی آنان نمی توان باور کرد . و من معترفم اينان در هر مصداقی از مظاهر دينی خود، صميمی و صادق اند . خيال ويرانی نظام را نه به خود ، که به هفت پشت خود نيز ربط نمی دهند . اما متاسفانه هرروز که می گذرد ، از پس و پيش رفتار اينان ، که بسيار نيز صادقانه صورت می پذيرد ، فتنه های درشت و ريز سامان می گيرد و به پروپای نظام می پيچد . اين دوستان ، نشانه ديگری نيز دارند . و آن اين که : مطلقا از تماشای فلاکت مردمان خود ، گزشی در خود احساس نمی کنند . مثلا از دقيق ترين آمار ميزان اعتياد جوانان کشورشان مطلع اند اما دانستن اين آمار برای اينان با ندانستنش يکی است . و حال آنکه اينان با دانستن اين ارقام خوفناک ، به دليل دوستی ريشه داری که با نظام دارند ، بايد پوست خود می دريده اند

در اين سی سالی که از عمرانقلاب می گذرد ، بخشی از نگرانی های ما به اين بوده است که : ما از کجا زخم می خوريم ؟ از کجا باران بلا برما می بارد ؟ ما که منافذ ورود دشمن را بسته ايم و عواملش را به وادی هول وهراس و خروج از کشور در انداخته ايم ، همه امکانات مالی و موقعيت های ملی را از آنان دريغ کرده ايم ، پس از کجاست که مرتب ضربه می خوريم ؟ چرا آمار اعيتاد در کشور ما رتبه اول جهانی را دارد؟ چرا بيشترين مصرفها را داريم ؟ و بيشترين ضايعات را ؟ و بيشترين هدر دادن ثروت های ملی متعلق به نسلهای نيامده را ؟ پس دوستان ما چه می کنند ؟ آنان که همه اختيارات کشور با آنان است ؟ دوستانی که ذکر اسما و صفات خدا از زبانشان نمی افتد و بوقت نماز به سمت سجده ای ناب و خالص و شورانگيز شتاب می کنند؟

اعتقاد من بعنوان فردی از آحاد اين مردم ، به اين است که : ما و نظام ما و بخصوص حضرت شما ، از ناحيه همين دوستان است که ضربه خورده و می خوريم . دوستانی که با تعلقات مخصوص بخود در اطراف شما و نظام ما مجتمع شده اند . شناسی نتيجه عملکرد اينان بسيار ساده است . بياييد و در يک امتحان پنهانی ، اين دوستان را که گزيده ای از دوستان هم طيف اند ، و بعنوان مثال ، همين آقای شريعتمداری را در خلوت به نزد خود فرا بخوانيد و از آنها بپرسيد در اين مدت مسئوليتشان ، چه تعداد ايرانی و غير ايرانی بی تفاوت و مدعی و معاند را به دوستی با نظام ترغيب کرده اند ؟ و حتی از آنان بخواهيد دست يک نفر را بگيرند و نزد شما بياورند و بگويند : ما اين يک نفر را از دور دست ها به جانبداری از نظام آورده ايم . من با اطمينان به شما عرض می کنم که اينان ، هرگز به آن يک نفر دست نخواهند يافت . البته من اينها را هوشمند تر از اين می دانم که شما و مارا به يک مجلس سينه زنی مذهبی احاله دهند که : اينانند مشتاقان ما . و بعد ، از آنها بپرسيد به موازات اين جذبی که حتما هيچ اندر هيچ است ، چه تعداد از دوستان همراه و منتقد و دوستدار نظام را به ضرب تهمت ها و رانش های سخيف غير اسلامی ، به سمت دشمنان رانده ، و يا به وادی بی تفاوتی در انداخته اند ؟

نامه نخست مرا نمی دانم مطالعه فرموديد يا نه ، اگر چه می دانم عده ای از همين دوستان مورد اشاره در اطراف شمايند و چه بسا خواستشان با خواست شما يکی نباشد و آن نامه را از چشم مبارک شما دور داشته باشند . اما باور کنيد من گاه شما را در خيال خود نشانده ام در ميانه ازدحامی از اين دوستان که نمونه ای از آنان را اسم بردم . و شرمنده ام که بگويم : شما را درآن جمع پرهای وهوی تنها می بينم . جمعی که با هر سخن شما سر به تاييد تکان می دهند و در دل ، حوايج خاص خود را مرور می کنند . و گاه به سخن احساسی شما شورشی می آفرينند و اشک می ريزند و هوار می کشند اما خوب که نگاهشان می کنی می بينی درست همان کاری را می کنند که ما در اين سی سال انقلاب آموزششان داده ايم و رياکاری شان را به نرخی گزاف ، قيمت گزاری کرده ايم .

من در اينجای سخن ، و در نقطه مقابل ، دوستانه و مشفقانه ، از دوستان ديگری اسم می برم که برای نظام ، و برای شخص شما ، و برای شخص شما ، وبرای شخص شما ، و برای شخص شما ، آنهم در بحرانی ترين روزهای عمر انقلاب ، يک گشتی در کل کشورمان زدند و ميليونها ايرانی رميده و پشت کرده به نظام وحتی معاندين داخلی و خارجی را در شورانگيزترين وجه ممکن ، به پای رکاب شما باز آوردند : آقايان مير حسين موسوی ، سيد محمد خاتمی ، و مهدی کروبی . صميمانه می گويم : دوستان واقعی نظام و شما وما ، اينانند !

اين سه تن ، دوستان واقعی مايند که برای نظام و شخص شما اقتدار خواسته و می خواهند و به آن نيز عمل کرده اند . در عوض ، همان دوستان ديرين ، بخاطر بخطر افتادن متعلقاتشان ، از اينان ديوی ساخته اند که تنها خود از آن می هراسند . داستان غمبار روز قدس و روز سيزده آبان امسال ، که نظام با همه تجهيزات نظامی خود به مراقبت از مردم خود تجهيز شده بود ، و حوادث جانبی آن ، نتيجه ضربات پنهان کسانی است که مجملی از عملکردشان را به اختصار شرح دادم . تمنای ما اين است که : شخصا ، اين سه تن دوستان واقعی خود را فرابخوانيد و با مشورت با آنان ، براين زخم سرواکرده مرهم گذاريد .

والسلام
فرزند شما: محمد نوری زاد

پانزدهم آبانماه يکهزار و سيصد و هشتاد و هشت


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016