جمعه 29 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وقتی واژه‌ها و نشانه‌ها سخن می‌گويند، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۱۹ نوامبر ۲۰۰۹
www.alefbe.com

کاملا روشن است که آرامش نسبی جامعه پس از نخستين اعتراضات، و پس از هر تظاهرات، نه تنها به معنای خاموش شدن آتش جنبش اعتراضی نيست، بلکه به ويژه به دليل سرکوب وحشيانه مردم توسط نهادهای رسمی و غيررسمی و هم چنين بی‌اعتنايی زمامداران رژيم نسبت به خواسته‌های آنها، هر بار بيش از پيش شعله‌ور می‌شود و با شعارها و حرکاتی که به روشنی و صراحت، اساس و بنياد نظام جمهوری اسلامی را به چالش می‌کشد، مسير خود را می‌پويد. در اين مسير، ترس و وحشت از بين نمی‌رود بلکه از مردم به حاکمان و سرکوبگران منتقل می‌شود. و اين در حاليست که جامعه به تدريج به اين خودآگاهی دست می‌يابد که با استمرار در اعتراض و تظاهرات، و پايداری و مقاومت بر سر خواسته‌های خود، هر بار بيش از پيش به بزنگاه تاريخی و لحظه نهايی نزديک می‌شود. اين خودآگاهی، اميد می‌‌کارد و پيروزی درو می‌کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نماد ندا
در اين ميان، هر چه زمان می‌گذرد، کفه ترازو به سود جامعه سنگين می‌شود. جامعه قربانی می‌دهد، ولی آنکه نهايتا برنده خواهد شد، اوست چرا که حکومت با هر قربانی که از مردم می‌گيرد، خود يک گام بيشتر به مسلخ نزديک می‌شود. اين نه آرزوست، نه برنامه و توطئه. روند ناگزير زندگی سياسی و اجتماعی جامعه بشری از ازل تا ابد است و جامعه و حاکمان ايران را نيز از اين روند گريزی نيست.
در اين مسير، واژه‌ها و نمادها، چه در دوره آرامش و چه در دوره‌ تلاطم‌های اجتماعی همواره نقش مهم و گاه تعيين‌کننده بازی می‌کنند.
در آن روز ۳۰ خرداد ۸۸ در يک خيابان فرعی تهران، نه يک مرد جوان، نه يک زن مسن، نه فردی از اين يا آن گروه، و يا حتی فردی که در «انتخابات» شرکت کرده و در پی پس گرفتن «رأی» خود باشد، بلکه يک زن جوان و به دور از هر گونه گروه سياسی درگير در «انتخابات» کشته می‌شود. زن جوانی که شکل و شمايل زندگی‌اش در چهارچوب تنگ جمهوری اسلامی نمی‌گنجد. نه به هر نامی، بلکه با نامی مختصر و مفيد! تو گويی تاريخ به يک انتخاب آگاهانه دست زده است تا از يک سو راه را بر سوء‌استفاده گروه‌های سياسی سد کند و از سوی ديگر با نام و مرگی زيبا برای يک ملت، نه قهرمان، بلکه يک نماد و نشانه انکارناپذير بيافريند.
قهرمانان تنها در افسانه‌ها وجود دارند چرا که زندگی آنها ورای يک زندگی انسانی است. هر کس که در جهان واقع، قهرمان ناميده شده (و يا می‌شود) تنها يک سوء تفاهم و يا يک اشتباه لفظی است!
نمادها و نشانه‌ها اما واقعی‌اند چرا که در جريان رويدادهای اجتماعی ساخته می‌شوند. نماد ندا از اين رو انکارناپذير است که بسی فراتر از يک قربانی يا يک «شهيد» می‌رود. حامل مضمون است. از جوانی و چهره زيبا و آراسته و پوشش آزاد تا عدم اعتقادش به هيچ يک از «دو بال نظام» و چشمانی که در آخرين لحظه به جای آنکه بسته شود، با نگاهی به دور دست (با اينکه روی زمين افتاده است) جهان را بر جای خود ميخکوب می‌کند، همگی گويای اشتياق و مطالبه جامعه جوان و برومندی است که به طور سازمان‌يافته بنيه‌اش را می‌فرسايند، سرکوبش می‌کنند و جز در آنجا که در برابر قدرت قاهر جمهوری اسلامی سر فرود نياورد، نقشی به وی نمی‌سپارند. جامعه جوانی که راه ترقی‌اش را به بسيج و سپاه محدود می‌کنند. جامعه‌ای که تا سرسپرده نباشد، به مقام و مسئوليت بالا راه نمی‌يابد. از بخش‌های ديگر فعاليت‌های اجتماعی سخنی نمی‌گويم، که پديد آمدن فعاليت‌ها و هنرهای زيرزمينی، خود گويای هر واقعيتی است.
ندا، چه بسا بدون آنکه هرگز به مردن فکر کرده باشد، و يا به چگونه مردنش انديشيده باشد، جوان و زيبا مُرد تا با اين زيبايی و جوانی پيام‌آور اميد و پيروزی باشد. تاريخ همه کشورها با چنين نمادهايی همراه است. نمادهايی که بر اساس موقعيت ويژه آن جامعه پديد می‌آيند. نمادها الزاما با مرگ همراه نيستند. مهاتما گاندی پيش از آنکه به قتل برسد، به نماد مبارزه بدون خشونت تبديل شده بود. نلسون ماندلا نماد بی‌بديل آفريقا و مبا رزه‌اش برای آزادی و برابری‌ است.
نمادها اما در کنار واژه‌ها معنا می‌يابند. خشونت استعمار، بدون آنکه بخواهد، مفهوم «مبارزه بدون خشونت» را توليد می‌کند و نهايتا در برابر آن به زانو در می‌آيد. نفرت و دشمنی سفيدها نسبت به سياه‌ها، به دوستی و آشتی دامن می‌زند تا نژادپرستی را به مثابه يکی از زشت‌ترين پديده‌های بشری از ميدان‌ به در کند. جامعه آرمانی وجود ندارد و وجود نخواهد داشت. ليکن با مبارزه‌ای که درون جوامع جريان دارد، جامعه بشری به سوی زندگی و مناسبات انسانی‌تر حرکت می‌کند. همين! در اين مسير، برخی واژه‌ها باری سنگين‌تر از معنای خود حمل می‌کنند.

واژه ايرانی
نمادها همراه با واژه‌ها بيانگر شرايط يک جامعه در يک دوره تاريخی معين می‌شوند. نه تنها بسياری از واژه‌ها بار ويژه‌ای می‌يابند، بلکه حتی بر اين اساس که از سوی کدام گروه اجتماعی استفاده می‌شوند، هويت تازه‌ای پيدا می‌کنند تا جايی که هنگامی که آن دوره بسر آمد و به تاريخ سپرده شد، در کنار همه چيزهايی که از آن دوره باقی می‌ماند، يک فرهنگ واژه‌ها نيز يافت می‌شود.
برايتان از آلمان مثال می‌زنم که به دليل تجربه فاشيسم و کمونيسم، هر دو، در يک دوره کوتاه شصت ساله، از اين واژه‌ها و مفاهيم کم ندارد. واژه‌هايی که بسی فراتر از حرف‌اند و هنگامی که بر زبان می‌آيند، يک دوره تاريخی و يک فرهنگ سياسی و اجتماعی را به نمايش می‌گذارند. واژه‌هايی که گاه در بيان آنها بايد احتياط کرد چرا که يادآور آن دو دوره پيشين (فاشيسم و کمونيسم) هستند و ممکن است سوء تفاهم به وجود آورند. مثلا به هنگام شنيدن جمله «کار آزادی می‌آفريند» چه بسا به دليل نقشی که «کار» در ايدئولوژی کمونيسم بازی می‌کند، اين گمان برود که مربوط به کشورهای کمونيستی است. ولی اين جمله، شعار رژيم هيتلری بود که بر دروازه اردوگاه‌های کار اجباری و زندانها نوشته می‌شد. اين جمله يکی از مارک‌های نازيسم در آلمان است و هرگز به کار نمی‌رود مگر آنکه سخن درباره آن دوره باشد.
ترکيب «جمهوری دمکراتيک» نيز بيانگر نظام کشورهای کمونيستی است. امکان ندارد واژه «دمکراتيک» برای يک جمهوری به عنوان پسوند استفاده شود، و منظور از آن يک نظام کمونيست نباشد. حال آنکه همه می‌دانند چه فاصله‌ای بين «دمکراسی» و آن جمهوری‌های «دمکراتيک» وجود داشته و دارد.
در حالی که رژيم‌های ايدئولوژيک واژه‌ و زبان خود را پديد می‌آورند، جامعه نيز تلاش می‌کند تا واژه‌ها و زبان خود را در برابر آنها قرار دهد. فاصله بين حاکمان ايدئولوژيک و مردم تنها در سياست و اقتصاد نيست که روز به روز بيشتر می‌شود. در عرصه فرهنگ و زبان نيز بين آنها دره‌ای عميق شکل می‌گيرد. واژه‌ها و ترکيباتی مانند «اجماع»، «تعامل»، «مردم‌سالاری دينی»، «اصولگرا»، «تساهل» و «مسامحه» بيانگر بخشی از شخصيت نظام حاکم می‌شوند. بگذريم از اينکه برخی از مخالفان و تحليل‌گران نيز از اين واژه‌ها استفاده می‌کنند، بدون آنکه به شخصيت ايدئولوژيک آنها توجه کنند.
اين واژه‌ها ساخته شرايط و ايدئولوژی حاکم هستند. يعنی در يک نظام ديگر، با يک فرهنگ و پيشينه ديگر، به وجود نمی‌آمدند. به همين ترتيب، نه تنها عمرشان با نظامی که در آن به دنيا آمده‌اند به پايان می‌رسد، بلکه بيانگر شخصيت و کيفيت آن نظام می‌شوند. حتی واژه‌هايی مانند «گفتمان» و «اصلاح‌طلب» از آنجا که به آنها معنايی متفاوت از فرهنگ سياسی رايج در جهان تزريق می‌شود، بار ديگری می‌يابند و در لغت‌نامه جمهوری اسلامی قرار می‌گيرند.
«جمهوری اسلامی» خود يکی از اين کلمات و ترکيبات تازه است. درست مانند عنوان «جمهوری دمکراتيک» که نظام‌های کمونيست بر خود نهاده بودند. شکل‌گيری شعار «جمهوری ايرانی» را که ظاهرا سبب نگرانی و يا خشم برخی شده است، تنها با بررسی فرهنگ و زبانی که نظام‌های سياسی توليد می‌کنند، و واکنشی که جامعه به آن نشان می‌دهد، می‌توان توضيح داد و نه با مواضع سياسی که اين يا آن فرد از آن دفاع می‌کند!
در تمامی نظام‌های ايدئولوژيک، مردم تلاش کرده‌اند با فاصله گرفتن از فرهنگ و زبان حاکم، نظر و خواسته خويش را با فرهنگ و زبان خويش مطرح کنند. واژه «ايرانی» در شعار «جمهوری ايرانی» چيزی بيش از اين نيست. بيان اين خواسته است که ما جمهوری «اسلامی» نمی‌خواهيم چرا که «جمهوری اسلامی» با تکيه بر «وحدت کلمه» به حذف همه کلمات ديگر می‌پردازد. نظرها و اعتقادات را با تکيه بر «اسلامی» بودن خود حذف و سرکوب می‌کند. شعار «جمهوری ايرانی» اما بيانگر هيچ نظامی نيست جز مخالفت با نظام موجود! ملتی که همه امکانات سخن و گفتگو و استدلال از آن سلب شده است، چاره‌ای جز بيان خود در شعار ندارد. در شعار نمی‌توان استدلال کرد و توضيح داد. اگر کسانی از اين نگران هستند که مبادا تکيه بر واژه «ايرانی» به رشد «ناسيوناليسم» بيانجامد و جامعه را از يک چاه به چاه ديگری بيندازد، بهتر است به اين واقعيت توجه داشته باشند که جمهوری اسلامی خود هم اکنون يک نظام ناسيوناليست- اسلامی تمام عيار است!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016