یکشنبه 15 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فرزندم را به من برگردانيد! نامه سرگشاده مادر مسعود باستانی به رييس قوه قضاييه، موج سبز آزادی

مادر مسعود باستانی روزنامه نگاری که از تيرماه گذشته در زندان به سر می برد در نامه ای سرگشاده به رييس قوه قضاييه از رعايت نشدن آيين دادرسی عادلانه در جريان رسيدگی به پرونده فرزندش شکايت کرد. او همچنين از آيت الله لاريجانی خواست با توجه به ارجاع پرونده باستانی به دادگاه تجدی نظر امکان آزادی با وثيقه اين روزنامه نگار را فراهم کند. مسعود باستانی در دادگاه بدوی به ۶ سال زندان محکوم شده است. به گزارش هم‌ميهن متن اين نامه به شرح زير است:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


رياست محترم قوه قضاييه
با سلام واحترام
من مادر مسعودم، مسعود باستانی روزنامه نگاری که ۵ ماه است در زندان به سر می برد، باور کنيد در اين ۵ ماه هر لحظه و هر ساعت اتهاماتی که دستگاه امنيتی و قضايی به او نسبت داده اند را بارها در ذهنم مرور کرده ام، اما جز موج ترديدهای بيشتر به چيزی نرسيدم.

جناب رييس!
برای من که روز به روز شکل گرفتن و بزرگ شدن فرزندم را با سرمايه جان خود پيش چشمم ديده ام و ديدم که فرزندم جز کتاب و خبر و نظر سر به سودای ديگر ندارد، اکنون باور اتهامات وارده برايم دردناک است. راحت تر بگويم هولناک است. مسعودم بی عدالتی را برنمی تافت. از اين که کودک کار در خيابان به مدرسه نمی رفت و مجبور بود در خيابان کار کند، بر آشفته می شد، روح و روانش به هم می ريخت. بی عدالتی را در جامعه به هيچ شکل بر نمی تافت و هر کاری برای بهبود وضعيت جامعه انجام می داد. برای کارگران بيکار شده شرکت واحد چنان تلاشی می کرد که گويی دردی از پيکر زندگی خودش را به درمان نشسته است.

جناب آقای دادگستر!
روحيه مسعود من چنان لطيف بود که از رنج مادران پشت در دادگاه مانده، چه زندانيان سياسی چه ساير زندانيان ، بی تاب می شد و رنج بسيار می کشيد. من در عجبم که چنين فرزند وطنی که درد عدالت داشت و بی عدالتی روح او را به تب و تاب می انداخت چگونه بايد در بند باشد و دادخواهی او را کسی نشنود.

حضرت آيت الله!
حتما می دانيد فرزندم محکوم به ۶ سال در زندان ماندن است اين يعنی که من ۶ سال فرزندم را نبينم، يعنی که ۶ سال مسعود از پشت کابين شيشه ای برای من و همسرش سخن بگويد. نمی دانم در اين ۶ سال صدايش لرزان تر و پر بغض تر می شود يا مردانه تر و پر طنين تر. نمی دانم اين فرزندی را که شما از من ۶ سال دريغ می کنيد پايان اين سال ها دوباره همان مسعود لطيف و روان خواهد بود يا نه؟

من فرزندم را اين گونه می ديدم و می بينم که فانوس به دست به دنبال روزهای خوشبختی برای کشور و ميهنش بود. روزهايی که همه امروز از آن دم می زنند که يا در آنيم يا به آن می رسيم. به زودی. اما مسعود در تمام دوران زندگی اش بی قرار رسيدن به روزهای خوشبختی برای کشورمان بود.

سخن به درازا نگويم جناب دادگستر که هر مادری فرزندش را پشت ميله های زندان ببيند دلش به درد می آيد. حال اين که مسعود من که جرمش فقط وفقط نوشتن بود، برای من دردآورتر است و درد بيشتر و مضاعف آن است، اين پسر که سودای پست و مقام و صندلی نداشت، امروز متهم به تبليغ عليه نظام، اجتماع و تبانی برای ايجاد اغتشاش است.

جناب قاضی القضات!
به عنوان يک مادر دردکشيده و چشم به راه از شما استدعا دارم به دور از هياهوهای سياسی و رسانه ای، يک بار ديگر پرونده مسعود را بخوانيد. به عنوان يک مسوول قضايی آنچه بر اين فرزند ميهن در اين ۵ ماه گذشته را مرور کنيد. او در اين انتخابات ۸۵ درصدی که مايه افتخار نظام جمهوری اسلامی است بسيار تلاش کرد که مردم را به پای صندوق های رای بکشاند آيا فقط جرمش اين است که برای نخست وزير امام کار می کرد؟

مستحضريد که در دادگاه بدوی که پسر من درآن محکوم شد حتی وکيلش اجازه حضور در دادگاه نيافت، دفاع بماند!! اين که آيين دادرسی مدنی در خصوص فرزند من رعايت نشد و بعد از دو ماه و نيم انفرادی بدون ديدار با خانواده و بدون هيچ ارتباط با بيرون برای اعتراف پشت دوربين تلويزيون آورده شد، باز بماند. اما در اين روزها که نسيم آزادی زندانيان اندکی وزيدن گرفته، به عنوان يک مادر که ۳۰ سال درشهرها و روستاهای اين سرزمين برای نظام و کشورم پای تخته های سياه گچ خورده ام تا فرزندان برومندی برای امروز ايران تربيت شود، خواستار آنم که فرزندم را به من برگردانيد و قرار بازداشتش را فعلا به وثيقه تبديل کنيد.

جناب آقای لاريجانی بدانيد که اين صدای معلم درد کشيده ای است که اين روزها با حقوق بازنشستگی زندگی می گذرانم ولی در ايامی که قرار بود زمان فراغت و استراحت من باشد بايد صدای لرزان پاره تنم را از تلويزيون بشنوم.
مسعود و صدايش را به من برگردانيد.

معصومه ملول
مادر روزنامه نگار زندانی، مسعود باستانی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016