گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
1 دی» احمد منتظری: نگذاشتند مراسم برگزار شود، راديو فردا1 دی» کيهان ايران: جمعيت تشييعکننده پيکر آقای منتظری حداکثر حدود ۵۰۰۰ نفر بودند! 1 دی» راهی که بايد تا پايان پيمود، عبدالله مهتدی 1 دی» منتظری، انسان طراز مکتب توحيد، طاهر احمدزاده 1 دی» بيانيه چپ دموکرات بهمناسبت درگذشت آيت الله منتظری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بودن يا نبودنِ اسلام سياسی، اميرهوشنگ افتخاری راداکنون مرگ منتظری (که حيات او گويای بودن يا نبودن / مانده يا نماندن است) را میتوان به سه خصيصهی سياست - فقه او متصل کرد و دست کم يکبار ديگر به رابطهی سياست - مردم، جنبش سبز و اسلام سياسی پرداختآيا پسنديدهتر آن است که تازيانههای روزگار غدار، زخم فلاخن و تيرِ بخت ستمپيشه را تاب آوريم يا با ايستادگی خويش بدان پايان دهيم. مردن...خفتن و خفتن سرانجام همين و بس؟ آه مشکل همين جاست. به راستی چه کسی به تازيانهها و خواریهای زمانه، بیداد ستمگران، اهانت خودبينان، تمرد متمردان، تفرعن متفرعان، دردهای عشق شکستخورده، تحقير و پاسخ ردی که شايستگان صبور از فرومايگان میشنوند، تن میداد حال آن که میتوانست با خنجری برهنه خود را آسوده کند! بودن يا نبودن. خاموش! (هملت) اگر مرگ نبود زير بار خفتبار زندگی خرد میشديم. نه «بودن - به سمت - مرگ» بل مرگی که به يکباره گسستی را در نظم نمادين به نمايش گذارد خود را به نقطهی سياست- مردم متصل کند. چنان که اکنون مرگ منتظری (که حيات او گويای بودن يا نبودن / مانده يا نماندن است) را میتوان به سه خصيصهی سياست - فقه او متصل کرد و دست کم يکبار ديگر به رابطهی سياست - مردم، جنبش سبز و اسلام سياسی پرداخت: ۱) در اسلام سياسیِ فقهاتی او، سياست رسمی قاعدتا جا ندارد اين در عمل او ديده میشود، هرچند که نوشتن کتاب دربارهی روش حکومت خبط محسوب میشود زيرا سياستِ فارغ ز سياست رسمی نياز به تبيين روشهای فرمانروايی ندارد. آنچه او از سياست مدنظر دارد، سياستی است که در خارج از نظام قدرت رخ میدهد. هر انقلابی، پس از پيروزی معطوف به انعقاد در يک سياستِ رسمی / حکومتی است. تجربهی اسلام سياسی در چند دهه اخير نشان داد که خودِ سياست - مردم، میتواند موجدِ شکاف در اين انعقادشدگی شود. اسلام سياسی در ايران بخشی از سياست - مردم است. اسلام سياسی منتظری، تا حدی واجد شرط برای خروج از سياستِ منعقد و ورود و ملحق شدن به سياست - مردم است. بدين ترتيب، استمرار هر انقلابی در گرو خروج از انعقادِ سياست رسمی است. Copyright: gooya.com 2016
|