مهندس بازرگان و کتاب "سير تحول قرآن"؛ با خدا و خرافات هر جنايت و فريبی ممکن است، همنشين بهار
در مقاله "از دار دنيا يک زن حلال داشتيم، آن را هم آقای خمينی حرام کرد!" نوشته بودم:
مهندس بازرگان... در کنار آثار ارزشمندی چون «ذره بی انتها»، «ترموديناميک»، «بینهايت کوچکها»، «خاطرات زندان» و «زمستان تهران و دود بخاریها»،... نوشته های نه چندان دقيقی چون «سير تحول قرآن» و «علمیبودن مارکسيسم» هم دارد.
از «ارزيابی شتابزده» در مورد کتاب «سير تحول قرآن»، پوزش میخواهم. بعد از تأمل دوباره دريافتم اشتباه کردهام.
ارزش نگاه بازرگان به قران در شجاعت نظری اوست.
در قرآن (قرانی که از صدر اسلام، از دوران ابوبکر و عمر، در فکر تدوينش بودند و زمان عثمان کتابتش به سرانجام رسيد و، همه از جمله علی ابنابيطالب بر آن صحه گذاشتند) ــ توجه بيشتر تدوينکنندگان به طول آيات و آهنگ آنها بوده نه سير زمانی نزول آيات.
کتاب «سير تحول قرآن»، «پا به پای وحی» پيش میآيد و به آيات قرآن بر اساس سال نزول آنها توجه میکند و کاری نداردکه قرآنی که در صدر اسلام تدوين شده، آيات را در کدام سوره قرار داده است.
به باور مهندس بازرگان در طول ۲۳ سال دوره رسالت پيامبر، نه تنها طول آيات همراه با سال نزول تغيير میکند (از آيات کوتاه به آيات بلند)، مجموع کلمات نازل شده در هر سال نيز، ثابت بوده است. يعنی اگر بر طول آيات افزوده شده، تعداد آيات کم شده است.
او دليل برخی ناهماهنگی ها را که بر نظرش خدشه وارد میکند، شيوه غيردقيق جمع آوری قرآن از سوی مسلمانان اوليه میداند. همان قرآنی که حافظين نامیقرآن، عثمان و شخص علی ابن ابيطالب بر آن صحه گذاشتند.
***
برخلاف رويکرد انطباقی بازرگان با قرآن که چنگی به دل نمیزند، شجاعت نظری او در «سير تحول قرآن»، راهگشا است و چه بسا به نگاه تاريخی به متن (و دقيقتر، کليت مضمونی متن) بيانجامد.
از ديد ناقص من، رويکرد انطباقی مهندس بازرگان با قرآن چندان جذبه ندارد، بخصوص که همه مباحث مطرحشده در قرآن، قابل توضيح و انطباق با دانش و فرهنگ کنونی نيست.
ارزش نگاه بازرگان به قران، نه محاسبه «آب کر» از طريق فيزيک و رياضيات، نه بيان فرمول شيميايی برای تحليل نجاسات و بحث از ميزان ازت موجود در ادرار برای اثبات نجس بودن آن، نه تحليل فرشته و شيطان و جن، نه يکی سازی «شيطان» و «ميکروب»، يا «ابليس» و «انرژی»، نه شبيه سازی تسبيح فرشتگان با حرکات موجی نيروی تشکيلدهنده جهان فيزيکی... ــ (ارزش نگاه او)، آزادی و دموکراسی و اخلاق گرايی است.
ارزش نگاه او در شکستن دگمها و شجاعت نظری است و اينکه از قرآن راززدايی کرد.
گفتم به فلک که حيزپرور شدهای / گفتا که علی الناس علی دين ملوک
گرچه ۱۵۰ سال قبل از بعثت پيامبر، شعر و ادب در عصر جاهلی رواج داشت و خط عربی نيز محصول فرهنگی همين دوران است، گرچه ما به «حلف الفضول» يا «پيمان جوانمردان» هم برمیخوريم و دفاع از ستمديده در ميان اعراب، ارج و قرب داشت اما مشخصه عمومیآن دوران سياه،(به ويژه در زمان پيامبر)، خرافه بازی، کبر و نخوت، تعصبات قبيلگی، خون و خونريزی و فقر عنصر ذهنی بود و همين (همين ايدئولوژی)، افکار عمومیجامعه را سمت و سو میداد.
در اينگونه موارد، «الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم»، مردم به حکومتگران شبيهترند تا به پدرانشان.
گفتم به فلک که حيزپرور شدهای
گفتا که علی الناس علی دين ملوک
اينکه عامه مردم دنبالهرو حاکمان هستند، متاسفانه واقعيت دارد.
توجه داشته باشيم که در جاهليت سران قبائل همه کاره بودند و همه را به دنبال خود میکشيدند و نظام حقوقی و، روابط و مناسبات ارتجاعی خود را حاکم میکردند.
از همين رو، قرآن چه در حوزه احکام اجتماعی ــ اقتصادی (مثل برده داری و مسئله زنان) و چه در رابطه با علم و فرهنگ عصر جاهلی، از مناسبات و قوانين زمان خودش تأثير پذيرفته و برخی اشارات آن متعلق به عهد بوق و عصر شترچرانی است.
به جای رويکرد انطباقی با قرآن و توجيهات شبه علمی از کبهانشناسی و هستیشناسی مبتنی بر فرشته و شيطان و جن... يا، ديو و غول و پری ــ بايد چشمها را شست و جور ديگر ديد. «الناس علی دين ملوکهم»، (دين در اينجا يعنی راه و روش)
«الناس علی دين ملوکهم»، جامعه از حاکمانش خط میگيرد!
يعنی گرچه قرآن و پيامبر، جاهليت را به چالش گرفته اما، روابط و مناسبات عصر جاهلی و تأثير آن را در قرآن و کلام پيامبر نبايد انکار کرد.
روزگار، تفکر جامعه را میسازد.
میتوان در عين موحد بودن اين جمله (از يک نقطه نظر درست) کارل مارکس را پذيرفت که روزگار، تفکر جامعه را میسازد...
Das gesellschaftliche Sein bestimmt das gesellschaftliche Bewusstsein.
اگر هر جامعه ای بر پايه يک ايدئولوژی شکل گرفته و بر مسير آن حرکت میکند که در واقع افکار عمومی آن جامعه را میسازد، اگر ايدئولوژی سامانه ای ازعقايد است که توسط حاکمان به تمامی آحاد آن جامعه هديه يا زورچپان میشود ــ ايدئولوژی جاهليت هم، (خرافه بازی، کبر و نخوت، تعصبات قبيلگی، خون و خونريزی و فقر عنصر ذهنی) زهر خودش را میريزد.
عصر جاهلی، مختصات ويژه خودش را داشت، از همين رو، قرآن و پيامبر نه میخواستنند و نه میتوانستند زيرآب همه معتقدات و باورهای مردم و همه دانستههای عينی و دانش زمانه را بزنند. تاثير میپذيرفتند و ما جای پای آن تاثير را در قرآن و کلام محمد میبينيم. پيامبر برخی را تأييد و تقرير نمود و با برخی ديگر سکوت کرد و به اختيار مردم واگذارد.
خلاصه کلام، اگر تأثيرات پيامبر و قرآن از فرهنگ و نظام حقوقی عصر جاهلی واقعی است، دليلی ندارد که ما در قرن بيست و يکم نيز، بر آن تاثيرات صحه بگذاريم، الگوبرداری کنيم و اين است و جزاين نيست، بپنداريم؟
کتاب «سير تحول قرآن»، ارمغان زندان قصر و زندان برازجان است.
اين کتاب که به «سير تحول لفظی»، «سير تحول موضوعی» و «سير تحول محتوايی قرآن»، میپردازد و به اعتباری میتواند سير تحول رشد پيامبر هم، تلقی شود ــ ارمغان زندان قصر و زندان برازجان است و مهندس بازرگان حدود ۲۰ سال (از ۱۳۴۴ تا ۱۳۶۴ که آخرين متمم آن را به پايان رسانيد)، روی آن کار کرده است.
«او برای يافتن ترتيب نزول آيات قرآن و کشف سير تحول آن، به کمک رياضيات وعلم آمار ــ طول متوسط، دامنه، ارتفاع غالب و متوسط و شاخصههای هندسی سورههای قرآن را، ارزيابی و اندازهگيری کرده و بعد از بررسی منابع قديم و نظريههای موجود، آيات قرآن را بر اساس موضوع دسته بندی نموده، سپس با مدلی «رياضی» زمان نزول هر دسته را در طول ۲۳ سال بعثت پيامبر به دست آورده و در پايان، با مقابله نتايج بدست آمده با ترتيب نزولهای موجود و شواهد تاريخی، صحت نتايج مدل را بررسی کردهاست.»
«مهندس بازرگان با ارائه متدی ويژه برای شناختن جملهبندی متون مختلف به جملهشناسی قرآن نيز میپردازد و با کاربردِ روش پيشنهادی، متونی را از گلستان سعدی، شعر کلاسيک و نو فارسی، بخشهايی از کتاب Les Mots (کلمات) ژان پل سارتر (به زبان فرانسه)... و نمونهای از نوشته های محمد مهدی شمسالدين به زبان عربی را با استفاده از شاخصهای مورد نظر، بررسی میکند و نتايجی بهدست میدهد. سپس در بخش دوم تحقيق، برای سورههايی از قرآن (بهطور نمونه سورههای: همزه(۱۰۴)، روم(۳۰)، احزاب(۳۳)، انبياء(۲۱)، مزمل(۷۳)، مرسلات(۷۷)، قلم(۶۸)،... همين روش را بهکار میبرد و ويژگیهای بارز و منحصر به فرد آن را با شاخصهايی روشن مشخص میسازد.»
يادآوری کنم که کتاب «سير تحول قرآن» که خلاصه اش به زبانهای عربی و فرانسه هم ترجمه شده، با عددبازی امثال «رشاد خليفه» و «عبدالرزاق نوفل»، (در مورد قرآن)، و يا شعبدهبازی «ميخائيل دروسنن» (مايکل دروسنن) و کدهای کتاب مقدس، از بنياد متفاوت است.
کدهای کتاب مقدس و، «عَجغ وَجغ سازی» با کامپيوتر
در سال ۱۹۹۲ ميلادی يکی از گزارشگران روزنامه «واشنگتنپست» و «وال استريت ژورنال»، به نام Michael Drosnin «ميکائيل دروسنن»، محاسبات رياضی ــ آماری بر روی کتب مقدس دينی را بر سر زبانها انداخت و از پيشگويیهای کتاب مقدس حرف زد و در مورد کد بايبل The Bible Code ( צפנים בתנ"ך ) کتاب پرسر و صدايی منتشر نمود که اينجا و آنجا ترجمه و با های و هوی رونمايی شد!
«ميکائيل دروسنن»، تا توانست، چاخان کرد و مُخ همه را به کار گرفت و هياهو راه انداخت.
با انتشار کتاب «کد بايبل» و کتب مشابه (باضافه ۳ فيلم به اصطلاح مستند تلويزيونی و يک فيلم بلند، در همين مورد) ــ حاخام های يهودی و غيريهودی دست به کار شدند و به دهان تورات و «سفر پيدايش» و «سفر خروج»، حرف گذاشتند و صحبت از رمز و رموز کردند و داد و قال شماری از دانشمندان را که به اين حقه بازیها باور نداشتند، درآوردند.
کسانی که جدايی دين از دولت را تبليغ میکنند و به سکولاريسم باور دارند، بازی با اعتقادات مردم و «عجغ وجغ سازی» با کامپيوتر را توهين به دين و علم و تکنولوژی میدانند.
رياضيدان استراليايی « برندن مک کی » Brendan McKay و دو رياضيدان اسرائيلی «دروربارناتان» Dror Bar-Natan و «گيل کالايی» Gil Kalai، يک فيزيولوزيست «مايا بار هيله» Maya Bar-Hillelو خيلی های ديگر در شمار معترضين بودند.
حاخامها با «لپ تاپ» laptop به تلويزيون آمدند و پايشان را در يک کفش کردند که هولوکاست، ظهور هيتلر، کشته شدن جان اف کندی...و حتی ترور اسحاق رابين و حادثه يازده سپتامبر هم، در کدها و پيشگويیهای کتاب مقدس هست! و خلاصه وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِينٍ
از شير مرغ تا جان آدم و از سفيدی نمک تا سياهی ذغال همه در کتاب مبين يافت میشود!
آنها از عالم غيب خبر آوردند که زمامداران آمريکا نظرکردههای حضرت حقاند و بی ترديد اسرائيل سراسر فلسطين را خواهد گرفت و جار زدند اين را کدها از کتاب مقدس میگويند و حرف حرف و کلمه کلمه کتاب مقدس از جانب پروردگار است...
(کتابی که فرهنگ مذکر در آن بيداد میکند و «شبه کشيشان»، بر اثر استناد شکلی به آن، «جيوردانو برونو» ها را سوزاندند و «گاليو گاليله» ها را به چار ميخ کشيدند تا بگويد زمين ايستا است.)
رياضيدان استراليايی (برندن مک کی) نه تنها شگرد آماری «ميکائيل دروسنن»، را فاش ساخت بلکه توانست با استفاده از همان راه ترور گاندی – تروتسکی- مارتين لوترکينگ - کندی و لينکلن را از روی کتاب Moby-Dick «موبی ديک» داستان معروف Herman Melville "هرمان ملويل" پيشگويی کند ! به گفته وی ميتوان هر متنی را به ميلياردها شکل مختلف تحليل کرد...
واقعش اين است که رياضيدانان میتوانند برای هر مجموعه ای يک مدل بدهند، يعنی به لحاظ رياضی میتوان ثابت کرد که هر مجموعه ای يک مدل ويژه دارد.
برای مثال کتاب «جنگ و صلح» تولستوی
http://cs.anu.edu.au/~bdm/dilugim/WNP/
در کتاب Война и мир «جنگ و صلح» تولستوی هم، ميتوان همان کار نويسنده کتاب «کدهای بايبل» را کرد و فواصل مساوی (ELS) Equidistant Letter Sequence را نشان داد.
مهندس بازرگان مدعی کشف نوعی رابطه رياضی بر اساس سير نزول آيات بر پيامبر است.
کار مهندس بازرگان در کتاب «سير تحول قرآن» با آنچه نوشتم بالکل متفاوت است و تلاشش شباهتی به مثلاً «کشف کد عدد ۱۹ در قرآن» و سر و صداها و غيب گويی های امثال «رشاد خليفه» (بيوشيميست مصریتبار آمريکايی که بعداً خل و چل شد و ادعای پيامبری کرد)، يا مطالعات «عبدالرزاق نوفل» نويسنده «الاعجاز العددی فی القرآن الکريم» و «ابو زهراء النجدی»، نويسنده «من الاعجاز البلاغی و العددی للقرآن الکريم» و.... ندارد.
افراد نامبرده با رياضيات عالی و علم آمار، آشنايی عميق نداشته اند و اصلاً کار مهندس بازرگان چيز ديگری است.
«او مدعی کشف نوعی رابطه رياضی بر اساس سير نزول آيات بر پيامبر است.
به عنوان نمونه معتقد است آياتی که در ابتدا نازل شده، از کلمات و آيات کوچکتری تشکيل شده است و اين سير همين طور به صورت خطی افزايش میيابد و آياتی که در سالهای آخر نازل شده دارای کلمات بزرگتر و آيات بزرگتری است. همچنين او معتقد است، که در هر سال، (با اختلاف چند آيه)، تعداد آيات مساوی بر پيامبر نازل شده است.»
۱- هر سوره از قرآن منحنی ويژه خودش را دارد که با سير زمان تغيير کرده و متغيرهای هر سوره به طور منظم و همراه با هم کم و زياد میشوند.
۲- طول متوسط و طول غالب سوره ها به موازات زمان نزول آنها ترقی نموده و درصد طول غالب تنزل میکند.
۳- تعداد کلمات وحی شده به پيغمبر در هر سال در تمام دوران رسالت مقدار ثابتی حدود ۳۶۳۰ کلمه بوده است.
۴- افزايش تدريجی و منظم طول مبنای هر سوره، در جريان ۲۳ سال نزول وحی مشخص است.
۵- در هر سال ۳۶۳۰ کلمه نازل شده است
۶- بر خلاف تصور و با توجه به رشد سرطانی پرداختن به «احکام فقهی»، آيات مربوط به احکام فقهی بسيار ناچيز و زير هفت درصد است...
۷-در ترتيب نزول قرآن يک منطق رياضی حاکم است...
کشف بازرگان درباره قرآن شبيه کار نيوتن درباره جاذبه است.
مهندس بازرگان که بارها میگفت:
«قرآنی که به درد قبل از مردن نخورد به درد بعد از مردن هم نخواهد خورد. » ــ در اين کار ظريف نيز، مثل هميشه هيچ ادعايی نکرده و با فروتنی بسيار از آن عبور کرده است.
دکتر علی شريعتی در مورد کتاب «سير تحول قرآن» گفته بود:
«من کشف ايشان را درباره قرآن درست، بی مبالغه، شبيه کار گاليله درباره منظومه و نيوتن درباره جاذبه و پاستور درباره بيماری... ميدانم. آنها کليد عملی وحی طبيعی را بدست آورده اند و ايشان (بازرگان) کليد عملی وحی الهی را.
من آن روز که ايشان طرح اين کار را بيان ميکردند، دچار يک گيجی و حيرت بی سابقه ای شده بودم و آنچه بر حيرتم می افزود اين بود که چطور؟ چرا آقای مهندس (بازرگان) اين حرف را باين سادگی و لحنی اين چنين عادی بيان ميکنند؟ چطور در ضمن چنين کاری به کار ديگری هم ميتوانند بينديشند؟ چرا آب را کاری در رديف کارهای ديگر ميدانند؟ من به همان مقداری که آنروز توضيح فرمودند آنچه دستگيرم شد چنان خارق العاده بود که ناگهان احساس کردم که به قرآن يک ايمان علمی پيدا کردم. ايمان علمی، همچنان که به منظومه شمسی يا ترکيب آب يا حرکت بادها ايمان دارم. يعنی ديدم که "وحی" است! ديدم!
...من هيچ مسئله ای را نه تنها درباره قرآن بلکه دين و بلکه خدا و اثبات ماوراءالطبيعه و... همه چيز در رديف آن نمی بينم، اين حادثه ای است در علم مذهب. اين تنها اثبات قرآن و وحی نميکند. اثبات وجود خدا و غيب را ميکند. آن هم اثبات خدا به با زبان عرفان و اخلاق و فلسفه و عقل، نه، با علم، آنهم علوم دقيق و آنهم دقيقترينش رياضی! »
فراموش نمیکنم که در زندان وکيلآباد مشهد کتاب «سير تحول قرآن» را با «محمود قزی سبزواری» که بعد از انقلاب زير شکنجه جان داد و به رود پيوست...، باهم خوانديم.
سلام و رحمت خداوند بر او باد.
سلطه مرد در جامعه جاهلی و سمبليزه کردن آن در زبان قرآن
۱- در زمان نزول قرآن، کلمات عربی را بدون نقطه مینگاشتند. به اين معنی که حروف با، تا، ثا، يا و نيز حروف ج، ح، خ را مانند هم مینوشتند. يعنی از صورت و شکل کلمه نمیشد فهميد مثلاً منظور از کلمهی «حد»، «جَدّ» است يا «حَدّ» يا...
۲- در زمان نزول قرآن، اِعراب (سر و ور و زير)، معمول و مرسوم نبود و کلمات را بدون اين نشانههای حروف مصوت مینوشتند.
۳- در زبان عربی حروف مصوت دارای نشانهای در الفبا نيستند و تنها از طريق اِعراب يا مشخص کردن کلمات با زير و زبر و پيش و سکون و تنوين میتوان تلفظ و معنای صحيح کلمات را دانست. اگر در نظر بگيرم که تنها يک تفاوت زير و زبر میتواند معنای کلمه را تغيير دهد، آن گاه اهميت آن برای ما روشن خواهد شد.
۴- در گذشته در زبان عربی، غير از نقطه، گذاردن ويرگول هم در جمله معمول نبود و به همين دليل به راحتی روشن نبود که آيه از کجا شروع میشود و در کجا به پايان میرسد...
از موارد مشهور در اختلاف قرائت، آيهی هفتم از سورهی آل عمران است، که هم میتوان به نفع قرائتی که «ابن رشد» از آن به دست داده، برای پژوهشگران اجازهی تفسير و تأويل قرآن را فرض گرفت و هم با قرائتی ديگر اين امکان را منتفی دانست ! (البته معلوم نيست کتابی که اصلاً نشود در آن کاوش کرد به چه درد میخورد.)
۵- در زبان عربی اسم مفعول و اسم فاعل يک کلمه، در شکل، شبيه به هم هستند، اما در تلفظ متفاوتند. به عنوان مثال کلمهی «مطهر» هم میتواند اسم فاعل باشد (مُطَهِّر، به معنای پاک کننده) و هم اسم مفعول (مُطَهَّر، به معنای پاک شده)
(اينکه بگوئيم قرآن حقيقی همان الفاظ پيامبر است که برای مردم قرائت کرده و به صورت متواتر نسلی پس از نسل ديگر نقل شده است و مکتوب و مصحف بايد با آن قرائت متواتر شفاهی مطابق باشد و اعراب براساس ذوق و سرشت عربی خود، الفاظ عربی را تلفظ میکردند و مثلاً فاعل را رفع، و مفعول را نصب، میدادهاند و اشعار و قرآن را نيز با همين شيوه میخوانده و میخوانند ــ مشکلی را که گفتم رفع نمیکند و قانعکننده نيست.)
۶- ويژگيهای زبان عربی موجب شده که اختلافات فراوانی در قرائت و کتابت قرآن پديد آيد، به نحوی که در زمان عثمان مجبور شدند که يک متن معتبر و رسمیتهيه کنند و بقيهی مصحفها را بسوزانند.
۷- توجه کنيم که قانون مند بودن قالب های فصاحت و بلاغت، ساختارهای بديع و دل انگيز، فراوانی واژگان، پويايی پذيرش از ديگر زبانها، تنوع در تعبير و استواری در نظام زبانی...، تنها ويژه ادبيات و دستور و زبان عربی نيست که محدوديت های خاص خودش را هم دارد.
۸- در زبان عربی نيز، ضمير مونث، قبل از ضمير مذکر نيامده و هميشه ضمير مذکر، خودش را جلو میاندازد!
اصلاً مرد در مرکز ساختمان گرامری زبان، آقايی میکند. آيا همين نکته بازتابی از سلطه مرد در جامعه جاهلی و سمبليزه کردن آن در خود زبان (زبان عربی و قرآن)، نيست؟
۹- آيا قبيله نشينان عصر پيامبر از فرهنگی غنی برخوردار بوده اند؟ و اگر نه، آيا فرهنگ عصر جاهلی، تأثيرات خود را بر زبان نگذاشته است؟ به عبارت ديگر آيا قرآن، مغلوب نگاه مردسالارانه متداول در فرهنگ زمانه خويش نشده است؟
۱۰- آيا با توجه به چيرگی شمايل مذکر به مونث در ادبيات عرب، پيامبر، نظام زبانی مخصوص مخاطبين خود را بر نگزيده است؟ و از همين جا نتيجه نمیگيريم که قرآن، (قران به يک معنی «کلام الله»)، «کتابِ نبی» هم هست؟
اگر آری، يعنی اگر «وحی»، لباس کلام بشری را میپوشد، به منطق زبان بشری و تمام محدوديتها و ضعفهای آن زبان تن نداده است؟
کنکاش و شک مقدس حتی در مورد قرآن کريم ضرورت دارد.
اللهم فاجعل... قراءتی تفکراً و فکری اعتباراً... ولا تجعل علی بَصری غشاوة...
آيا قرآن برتر از سئوال است؟
واقعش اين است «قرآن» که در زبان مردم، «کلام الله» گفته میشود، ابدا برتر از «سئوال» نيست.
در همين «کلام الله مجيد»، اگرچه نام ميوه هايی چون خرما و انگور و زيتون و انار و موز و انجير و خيار و سير و عدس و پياز هست ولی از «آواکادو» و «کی وی» و «نارگيل» و «مانگو» و «گوچه فرنگی» و «ِبه» و «بادمجان»...خبری نيست.
از «لات و عُزی و منات » صحبت شده ولی از Maya «مايا» و اساطير بابل و داستان گيلگمش...حرفی به ميان نيآمده... چرا؟ چون پيامبر میبايست با زبان و فرهنک مخاطبينش حرف بزند.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (سوره ابراهيم آيه ۴)
- پيامبر که «کلام الله» را در فهم خودش جاری میکند، بايد به «لِسانِ عربی»، (لِسان عربی با زبانِ عربی يکی نيست) با لسانِ قوم خودش و با توجه به محيطی که در آن نشست و برخاست دارد، تنظيم رابطه کند. بدين ترتيب رسول کريم، پايش را در کفشِ «کلام الله» نموده و با آن راه میرود.
- وقتی جایِ «کلام الله»، «کلامِ نبی» مینشيند، ظرفّيت و محدودّيتِ مخاطبين و محيطِ پيامبر (و نيز ظرفيت و محدوديتِ خودِ وی)، در آن رُخ مینمايد. (کما اينکه رخ نموده است.)
***
برگرديم به مهندس بازرگان و، کتاب «سير تحول قرآن»
از آنجا که مهندس بازرگان قرآن را «اين است و جز اين نيست» فرض کرده و بر همين اساس «سير تحول» را نوشتهاند، بعد از اشارات فوق، جای اين پُرسشِ لطيف هم باقی است:
آيا «قرآن» میتوانست «قرآن تر» از اين باشد که هست؟
البته که آری.
اگر ُمحّمد بن عبدالله، عُمرِ کمتر و يا بيشتری میکرد و در نتيجه با مسائل و حوادث کمتر يا بيشتری روبرو میشد، بیترديد حجم قرآن متفاوت میبود و قرآن اين نبود که هست.
اگر مردم هم عصر وی برخی پرسش های سطحی را از پيامبر نمیپرسيدندکه وی ناچار به پاسخ باشد،
اگر مخاطبين پيامبر به جای پرسيدن از ماههای حرام و حيض زنان و... سئوالات هوشمندانه تری میپرسيدند،
اگر برای مثال، به جای «ذوالقرنين چيست؟» و اشاره به «ياجوج و ماجوج» (که معلوم نيست با وجود ديگر قصه های قرآن، چه دردی را دوا میکرد)، شجاعتِ زير سئوال بردنِ آنچه در رابطه با اُسرایِ بنی قريظه روی داد را داشتند، همان داستانی که آيه الله خمينی بارها به آن اشاره کرد و در پوش آن به توجيه ستم پرداخت.
اگر مخاطبين پيامبر شجاعت زير سئوال بردن خرافات و رسوم جاهلی را در قرآن داشتند،
اگر میپرسيدند داستانهای عجيب و غريب قرآن از «زندگی يونس در شکم ماهی» گرفته تا«شق القمر» و «هدهد سليمان»...جز اشارات سمبليک، چه دردی را دوا میکند،
اگر میتوانستند از تعريفِ صوریِ کلماتی چون کافر و نجس و...عبور کنند و آيه ۲۸ سوره توبه «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» را آگاهانه نقد کنند و بر شقّه شقّه کردن جامعه مُهرِ دين نکوبند...
اگر به جای زبان عربی که با همه غنايش، به هرحال محدوديت های خاص خودش را هم دارد، در ظرف و ساغر ديگری، آن میزلال ريخته میشد،
اگر محّمد مصطفی، نه در عربستان سعودی و نه ۱۴۰۰ سال پيش، بلکه در زمان و مکان ديگری با مسائل و مخاطبين ديگری بدنيا میآمد...آيا کميت و کيفيت «قرآن» فرق نمیکرد و بی کم و زياد، همين بود که الآنه داريم؟
قرآن اگر به درد قبل از مردن نخورد اصلاً به چه درد میخورد؟
طالبان نفت و دلار در فکر «خويش»ند و عسل پوشان سرکه فروش، در ذکر «ريش»
گرد و خاک ستمگران برپاست و چهره آبی عشق پيدا نيست...
عقاب جور در همه جا بال گشوده است و از شاخ گل خون میچکد...
خارهای مغيلان يکی بعد از ديگری در برابرمان صف کشيده و ما، با هزار مسئله روبرو هستيم.
چه کنيم که قرآن کريم، اين «تماشاگه راز»، چوب و چماق يا پيراهن عثمان نشود؟
چه کنيم که به درد قبل از مردن مان هم بخورد؟
اگر به درد قبل از مردن نخورد اصلاً به چه درد میخورد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
هستی اجتماعی انسانها آگاهی شان را تعيين می کند.
در تاجيکستان، (در شهر پنجکنت Panjakent) پيرمردی با اشاره به اينکه «روزگار، تفکر جامعه را می سازد. » کلام «کارل مارکس» در مقدمه کتاب «سرمايه» را اينجوری برايم گفت:
«آب شست ون نايه / بی ته يه / آپ رده لايهت / آب شست ون نايه / سازنانيه»
Общественное бытие определяет общественное сознание.
«هستی اجتماعی انسانها آگاهی شان را تعيين می کند.»
Das gesellschaftliche Sein bestimmt das gesellschaftliche Bewusstsein.
کار بازرگان در کتاب «سير تحول قرآن»، ذوقی و سليقهای است!
برخی به تلاش مهندس بازرگان ارج ننهاده و گفتهاند:
«کار او بسيار ذوقی و سليقهای است؛ چون نظريه او مبنی بر افزايش طول متوسط آيات به طور ميلیمتری به ميزانی که از مبعث فاصله گرفته می شده، نه دليل عقلی دارد و نه دليل نقلی.
شناسايی واحدهای نزول هم از سوی او هيچ مبنای علمی ندارد. او هر دسته از آياتی را که در يک سوره طولهای همسانی دارد، يک واحد نزول تلقی کرده است؛ بدون اين که اتصال لفظی و محتوايی آيات، مورد لحاظ باشد.
نمونه ای از ذوقيات او اين است که ۵ آيه اول سوره «علق» را ۱۰ آيه به حساب آورده است تا طبق طول متوسط آياتش اولين واحد نزول قرآن به شمار آيد يا برای اينکه سوره «نصر» را در ميان سورههای مکی جای دهد، ۳ آيه آن را يک آيه تلقی کرده است.»
جعفر نکونام، مديرمسئول پژوهشنامه قرآن
سخنان عثمان بن عفوان با مردم در باره ضرورت «کتابت قرآن»
حذيفه بن يمان گزارش ميدهد که در سرزمين های دور نيز، بر سر قرائت کتاب خدا، کار به اختلاف کشيده شده و مردم روبروی هم میايستند. شما اهل مدينه که نزديک من هستيد بر سر همين مسئله يکديگر را تکذيب نموده، و هرکسی قرائت ديگری را قبول ندارد، پس طبيعی است کسانی که از ما دورند بيش از شما گرفتار تکذيب و اشتباه شوند...
بسياری از حافظين قرآن در جنگ اُحُد، بئر معونه و «واقعه یَمامَه» کشته شده اند و اينک کتاب خدا در اشکال گوناگون قرائت میگردد و بايد به فکر چاره باشيم.
بعد از مشورت با شما، از : «زيد ابن ثابت»،«سعيد ابن عاص»، «عبدالله ابن ابی زبير»، «عبدالرحمن ابن حارث»،«ابی ابن کعب»،و.... که بيشترتان نيز آنها را میشناسيد و به درستی و صداقت شان اطمينان داريد ــ خواسته ام تا با دقّت و امانت تمام و نظارت جميع شما، نمونه واحدی را (از قرآن) تهيه و مکتوب کنند تا در آينده نيز، در اين زمينه اختلاف نباشد.
اينک اولين وظيفه همه ما، تلاش برای حفظ وحدت و «توحيد مَصاحف» (يعنی:يکی کردن قرآن ها) است.
در جامعه «فقه زده» و «شيخ گزيده» ما، با خدا و خرافات هر جنايت و فريبی ممکن است.
آقای ميرفطروس، ارزيابی دکتر علی شريعتی از کتاب «سير تحول قرآن» را گزافه پنداشته است:
« بعضی از روشنفکران ملی ـ مذهبی ما انتشار کتاب "سير تحول تدريجی قرآن " ( نوشته مهندس مهدی بازرگان ) را " کشفی همسنگ کشف اسحق نيو تن " دانستند !!! »
اينکه مهندس بازرگان از قرآن راززدايی میکند و به جای توجه به ظاهر آيات و سور قرآن، با آن برخوردی کرنولوژيک و زمانمند و تاريخدار دارد و ضمن احترام به قرآن رايج کنونی، با دليل و برهان، پايش را در کفش «زيد ابن ثابت» و «سعيد ابن عاص» و «عبدالله ابن ابی زبير» و «عبدالرحمن ابن حارث» و «ابی ابن کعب»...میکند که در زمان عثمان، قرآن را به همين صورت که هست، تنظيم و تدوين کردند ــ کار کوچکی نيست.
در جامعه «فقه زده» و «شيخ گزيده» ما که با خدا و خرافات هر جنايت و فريبی ممکن است، بازرگان جار زد دين نبايد پايش را در کفش دولت کند. تلاش او که نشان داد تحميل و اجبار ربطی به قرآن و آئين انبياء ندارد و اين جدل و برهان است که حرف آخر را میزند ــ ارزش بسيار دارد.
در پايان اضافه کنم از آنجا که مهندس بازرگان با تغئيرات ناپخته و آنی، ميانه نداشت و به باران رحمت ـ بارشی که آرام آرام و به تدريج به عمق خاک میرود، باورداشت ــ رازهای نزول تدريجی قرآن نيز، برايش جاذبه داشت.
سلام براو، که وقتی نيست بيشتر حضور دارد.
همنشين بهار
Reference (برای آشنايی بيشتر)
بدرالدين محمد بن عبد الله زرکشی، «البرهان فی علوم القرآن»
جلال الدين سيوطی، «الاتقان»فیعلوم القرآن،
صدر الدينی، عليرضا، نقدی و درآمدی بر (سير تحول قرآن)
محمد عبد العظيم زرقانی، «مناهل العرفان فی علوم القرآن»
دکتر محمود روحانی، فرهنگ آماری قرآن کريم (المعجم الاحصائی للقرآن الکريم)
GOD'S MESSAGE IN MATHEMATICS، ABDULLAH ARIK
R. Khalifa, Quran: Visual Presentation of the Miracle, Islamic
R. Khalifa, The Computer Speaks: God's Message to the World
دکتر صبحی صالح، «مباحث فی علوم القرآن»،
کوروش جم نشان، «اعجاز رياضی زوج و فرد در قرآن کريم»،
مقاتل بنسليمان،«آيات متشابهات»
مصطفی ابوسيف بدران، «المنظومات العددیة فیالقرآن العظيم»،
نظرات آقايان توسلی، غلامعلی بازرگان، محمدمهدی جعفری...در مورد کتاب «سير تحول قرآن»
بسام نهاد جرار، «اعجاز الرقم ۱۹ فیالقرآن الکريم»،
رضا عليجانی، مقاله «هالهگرايی و هالهزدايی در مواجهه با متون مقدس»
يحيی بن زياد فراء، «معانی القرآن»
ابو عبيده معمر بن المثنی، «اعجاز القرآن»
رشاد خليفه، اعجاز قرآن تحليل آماری حروف مقطعه، ترجمه سيد محمد تقی آيتاللهی،
عبدالرزاق نوفل، «الاعجاز العددی للقرآن الکريم»،
ابو سليمان حمد بن محمد بستیخطابی، «بيان اعجاز القرآن»
ناصر مکارم، تفسير نمونه، ج ۲،
ابو محمد عبد الله بن مسلم(ابن قتيبة)، «اعرابالقرآن»
آيه الله طالقانی، پرتوی از قرآن»
دکتر محمود راميار، تاريخ قرآن،
استاد محمد تقی شريعتی، «تفسير نوين»
محمد هادی معرفت، «التمهيد فی علوم القرآن»
عبد الله بن سليمان سجستانی، «المصاحف»
***
به کتاب «کدهای بايبل» و ادعاهای مضحک «ميکائيل دروسنن»، ۴ دانشمند با مقاله زير پاسخ داده اند:
Solving the Bible Code Puzzle
http://projecteuclid.org/DPubS/Repository/1.0/Disseminate?view=body&id=pdf_1&handle=euclid.ss/1009212243
نوشته ديگری که دست ژورناليست «واشنگتن پست» و کتاب «کدهای بايبل» را رو میکند، نوسته زير است:
Scientific Refutation of the Bible Codes
http://cs.anu.edu.au/~bdm/dilugim/torah.html
***
بنياد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
http://www.bazargan.info/la_persian/entesharat/b_bazargan_13.htm