شنبه 1 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بازندگان پايان جنگ سرد، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
کشورهای خاورميانه، از جمله ايران، بزرگ‌ترين بازندگان پايان جنگ سرد بودند. از يک سو غرب که ديگر خيال‌اش از جانب به اصطلاح "خطر سرخ" آسوده شده بود، آن‌ها را ميان زمين و هوا رها کرد تا يکی گرفتار طالبان و ديگری گرفتار حزب‌الله شود و آن يکی نيز در کام جمهوری اسلامی بماند. از سوی ديگر "شوروی سابق" با درهای امکانات بی‌پايانی که به روی اقتصادش باز شده بود، ديگر چه نيازی به افغانستان و عراق داشت؟ برای جهان آزاد، دمکراسی تنها در پيوند با اقتصاد است که اهميت می‌يابد. بايد منتظر بود تا فشار اقتصادی، دمکراسی را در بقيه جهان تحميل کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کيهان لندن ۱۹ فوريه ۱۰
www.alefbe.com

بيست سال از پايان جنگ سرد می‌گذرد. جنگی که بلافاصله پس از پايان جنگ جهانی دوم و با شکل‌گيری بلوک شرق شامل کشورهای سوسياليستی که جزو اقمار اتحاد شوروی به شمار می‌رفتند، آغاز شد و و چهار دهه ادامه داشت.
بازندگان جنگ سرد، بيش از همه ملل اروپای شرقی بودند. در کنار آنها اما سرمايه‌داران و انحصارهای بزرگ سرمايه‌داری نيز در واقع در سود خود زيان می‌کردند. سودی که بايد در بازار بلوک شرق و از جيب ملل بازنده تأمين می‌شد، ليکن تقسيم سياسی و ايدئولوژيک جهان به دو قطب متخاصم، جهان غرب را از اين بازار عظيم محروم می‌کرد.

دو قطب سياسی
تقسيم جهان به دو قطب اما به سود سياست حکومت‌هايی در خاورميانه بود که می‌توانستند با نوسان بين «غرب» و «شرق» خود را حفظ کنند و اگر حکومتی ملی يا نيمه‌ملی نيز می‌بودند، می‌توانستند از آن به سود ملت خود نيز استفاده برند.
حادثه انقلاب اسلامی در ايران تنها ده سال پيش از پايان جنگ سرد روی داد. در شرايطی که غرب با دميدن در «خطر سرخ» و کمونيسم به تجارت اسلحه مشغول بود، از جمله به ايران که بعدا با همان تجهيزات توانست در جنگ با عراق مقاومت کند. شرق نيز می‌رفت تا به دليل سوخت و ساز اجتماعی و به ويژه اقتصادی که تنها مدت محدودی می‌توانست در برابر «اقتصاد برنامه» که سترون و بدون انگيزه است، دوام بياورد، چنان در درون از هم بپاشد که حتی مرزها را جا به جا کرده و نقشه جغرافيای جهان را تغيير دهد.
تاريخچه جنگ سرد، علل و انگيزه‌ها و چگونگی پايان آن، به ويژه برای ما ايرانيان که از آن هم سود برده‌ايم (سياست نوسان حکومت محمدرضاشاه پهلوی که تلاش می‌کرد از شرق و غرب هر دو سود ببرد) و هم به شدت زيان ديده‌ايم (قطعا يکی از دلايل مهم پيروزی انقلاب اسلامی در ايران به جنگ سرد و «خطر سرخ» و سياست «کمربند سبز» باز می‌گردد) بسيار آموزنده است. افسوس که نسل جوان ايران در شرايطی که کتاب‌های آموزشی، مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها به تمامی در انحصار حکومتی است که تاريخ را وارونه تدريس می‌کند، به سختی می‌تواند از اين تاريخچه، آنگونه که بود باخبر شود و از آن بياموزد.
جمهوری اسلامی ده سال فرصت داشت تا سياست نوسان حکومت شاه را البته با کيفيتی ديگر ادامه دهد. تفاوت کيفی در اين بود که رژيم جديد با وجود شعار دهان‌پرکن «نه شرقی، نه غربی» به شدت غرب‌ستيز بود، حال آنکه با «شرق» درست به دليل مواضع ضدامپرياليستی، نه تنها رابطه حسنه داشت، بلکه از رهنمودها و خبررسانی‌های روسوفيل‌های ايران (برای نمونه، لو دادن آنچه به «کودتای نوژه» معروف شد) بهره‌مند نيز می‌گشت. با اين همه جمهوری اسلامی مکتبی‌تر و ايدئولوژيک‌تر از آن بود که دست به قتل بسياری از عاشقان اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی نزند.
ما نمی‌دانيم اگر اتحاد شوروی فرو نمی‌پاشيد، جمهوری اسلامی سياست خارجی خود را چگونه تنظيم می‌کرد. ليکن با شواهد عينی و زنده که در زمينه مناسبات و روابط رژيم جمهوری اسلامی با پسماندگان شوروی و کشورهای به اصطلاح سوسياليستی آمريکای لاتين مانند ونزوئلا، بوليوی و کوبا و مهم‌تر از همه رابطه رژيم با اژدهای چين در برابر چشم قرار دارد، می‌توان کاملا حدس زد نعره‌های «نه شرقی، نه غربی» از گلوی زمامدارانی که مرگ ليبراليسم و غرب را بشارت می‌دهند، در رابطه با اتحاد شوروی نيز چه شکلی پيدا می‌کرد.
جمهوری اسلامی آن پشتيبان موهومی را که می‌توانست از شمال آن را زير بال و پر خود بگيرد، خيلی زود از دست داد و تا چشم باز کرد، در همسايگی خود چند کشور «غربزده» يافت که سرزمين خود را در اختيار پايگاه‌های آمريکايی قرار می‌دادند و يک کشور به نام روسيه که حالا خودش تلاش می‌کرد با همان سياست «نوسان» هم ايران را بدوشد و هم غرب را!

يک قطب اقتصادی
حقيقت اين است که اين اقتصاد بود که زنجيرهای خود را در بلوک شرق پاره کرد نه سياست! به نظر من، همان گونه که بارها گفته‌ام، فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و رژيم‌های وابسته به آن، بيش از هر چيز دلايل اقتصادی داشت. وحشت از «خطر کمونيسم» يک وحشت سياسی نبود، بلکه اقتصادی بود! سياست «کمربند سبز» و سوء استفاده از کشورهای اسلامی به عنوان خندقی به دور بلوک شرق که بتواند بقيه جهان را در برابر «طاعون کمونيسم» محافظت کند، تنها به انگيزه اقتصادی بود. کارل مارکس از اين نظر يک متفکر بزرگ اقتصادی است (و نه يک فيلسوف و متفکر سياسی) که بر حقيقت نقش تعيين‌کننده انگيزه اقتصادی و حرص سود و سرمايه به انباشت و توليد و مصرف هر چه بيشتر و تا حد بيمارگونه، انگشت تأکيد نهاد.
برای جهان آزاد، دمکراسی تنها در پيوند با اقتصاد است که اهميت می‌يابد. آن هم به يک دليل ساده که برای دانستن و درک آن لازم نيست فيلسوف و اقتصاددان بود: گردش سود و سرمايه تنها در يک فضای باز سياسی است که می‌تواند به توليد و مصرف و انباشت بيشتر منتهی شود. در فضای بسته اتحاد شوروی و کشورهای بلوک شرق که همه چيز در دست دولت قبضه شده بود و به قول ميخاييل گورباچف در کتاب «پروسترويکا» بر اساس منطق «هر آنچه مال دولت است، مال من نيست» هرگونه انگيزه‌ای در توليد و مراقبت از «ثروت ملی» از بين رفته بود، اقتصاد چنان مانند فنر به هم فشرده شده بود که تنها يک انفجار سياسی می‌توانست آن را آزاد کند. انفجاری که الزاما در تمام کشورهای موسوم به «سوسياليسم واقعا موجود» به يک دمکراسی تمام عيار نيانجاميد، از جمله در خود روسيه!
کشورهايی که به اروپای مرکزی و غربی نزديکتر بودند، از اين نزديکی بيشترين سود را بردند. آنها برندگان واقعی پايان جنگ سرد بودند. کشورهای اروپای شرقی با نقشی که اتحاديه اروپا بلافاصله بر عهده گرفت، توانستند در يک داد و ستد متقابل با اروپا و بقيه جهان، موقعيت خود را تا جايی تثبيت کنند که حتی دامنه اتحاديه اروپا تا مرزهای ترکيه نيز گسترش يابد. بايد منتظر بود تا فشار اقتصادی، دمکراسی در بقيه جهان را تحميل کند.
در اين ميان روسيه، با رؤيای بازگشت به دوران عظمت پتر کبير، تلاش کرد همراه با از دست دادن «احزاب برادر» به ويژه در اروپا، پايگاه‌های ديگری برای خود بيابد. ايران به دليل موقعيت استراتژيک جغرافيايی و منابع عظيم انرژی، نزديک‌ترين و نخستين کشوری بود که روسيه سايه سنگين خود را بر آن انداخت و جمهوری اسلامی کاملا دست و دلبازانه خود را در ازای رؤيای «اتم» تسليم آن کرد و اجازه داد تا روسيه در معامله با غرب، ايران را وجه‌المصالحه قرار دهد.
کشورهای خاورميانه، از جمله ايران، بزرگترين بازندگان پايان جنگ سرد بودند. از يک سو غرب که ديگر خيالش از جانب به اصطلاح «خطر سرخ» آسوده شده بود، آنها را ميان زمين و هوا رها کرد تا يکی گرفتار طالبان و ديگری گرفتار حزب‌الله شود و آن يکی نيز در کام جمهوری اسلامی بماند. از سوی ديگر «شوروی سابق» با درهای امکانات بی‌پايانی که به روی اقتصادش باز شده بود، ديگر چه نيازی به افغانستان و عراق داشت؟! اقتصاد جهانی می‌تاخت و روند «جهانی شدن» همه را در هم گره می‌زد و سود و سرمايه در داد و ستد و توليد و مصرف چنان می‌انباشت که ظاهرا کسی متوجه اژدهايی که از خواب بر می‌خاست، نشد.
چين از تجربه فروپاشی شوروی بسيار سود برد. فضای سياسی را بر ملت خويش بست و درهای اقتصاد خود را به روی جهان چنان گشود که دنيا سر از پا نشناخت. غافل از آنکه اين دروازه، نه تنها يکطرفه نيست، بلکه ورود چين به اقتصاد جهانی، با انبوه کالاهای تقلبی و بنجل که با استانداردهای کيفی و تثبيت شده غرب نمی‌خوانند، بسياری از مناسبات و حتی قوانين اين سوی جهان را بر هم می‌زند.
چين نيز از برندگان پايان جنگ سرد است. حال آنکه ايران از نادرکشورهايی است که هم تاوان جنگ سرد را پرداخت (ايران در ۱۹۷۹ شد سگک «کمربند سبز» تا ده سال بعد از هم بگسلد!) و هم بازنده پايان آن گشت چرا که امکان مانور در سياست نوسان بين «شرق» و «غرب» را نيز از دست داد. اگر جهان در جنگ سرد از دو قطب سياسی تشکيل شده بود، ليکن پس از پايان جنگ سرد، تنها از يک قطب اقتصادی تشکيل شده که همه کشورهای قدرتمند جهان در آن قرار دارند و تلاش بقيه کشورها همگی در اين است که هر چه بيشتر به آنها نزديک شوند. رژيم ايران امکان هيچ مانوری، از جمله اقتصادی ندارد. می‌تواند بنجل وارد کند. می‌تواند باج بدهد، ولی نمی‌تواند سود و سرمايه انباشته در خود را به گونه‌ای به کار بيندازد که با توليد سود و سرمايه بيشتر به نياز منطقی و ناگزير اقتصاد پاسخ بگويد. اين همان نکته‌ای است که اتحاد شوروی را از درون فرو پاشيد و با کيفيتی ديگر، جمهوری اسلامی را نيز با فروپاشی روبرو خواهد کرد. جنبش آزادی‌خواهی کنونی در ايران، سيمای روشن اين فروپاشی است. پايان جنگ سرد نيز خود يک روند بود که به سوی پايان می‌رود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016