یکشنبه 2 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بخشی تيره از تاريخ کنونی ايران، سخنرانی بهروز آرمان در هفتادمين گردهمايی ضد جنگ کانون نويسندگان آلمان

بهروز آرمان
خيزش کنونی مردم ايران می‌تواند آغازی باشد برای پايان دادن به حاکميت بنيادگرايان. سه دليل برای اين پيش‌بينی: نخست، شرکت گسترده‌ی لايه‌های گوناگون در اعتراض‌ها، دوم، سازماندهی خوب جنبش، سوم، توان برنامه‌ای خيزش. به گمان بسيار، نه درگيری‌های درون دستگاه زمام‌داری، بلکه بيش‌تر، رويکردهای نهادهای مردمی‌اند که سمت و سوی دگرگونی‌های آينده‌ی ايران را تعيين خواهند کرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


behroozarman@yahoo.com

پيش گفتار
اين سخنرانی در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ صورت گرفته، ولی نتيجه گيری های پايانی آن، عليرغم سرکوب های گسترده تر در ماه های گذشته، به روز است. در سال های گذشته با تندتر شدن خيزش توده ها، با کودتای ناآشکار در سال ۱۹۸۴، و سپس، کودتای نيمه آشکار در سال ۱۳۸۸ روبرو شديم. رويدادهای ماه های کنونی اما، نشانگر ورود به برشی نوين است: همانا پيدايی گام به گامِ کودتايی آشکار و همه سويه. برای اين برش تازه، از هم اکنون بايد بسيجيد و "نيرو و باز هم نيرو" گرد آورد. در اين راستا بجاست برنامه هايی روشن برای ايجاد "ايست کامل اقتصادی-اجتماعی" در سامانه ی "ولايی"، طراحی گردند.
بخشی از اين راهکارها می توانند در جهت هايی باشند چون: بهره گيری از شيوه های گوناگون شناخته شده و نوين سازمانی با آسيب پذيری کمتر و تاثيرگذاری بيشتر، پرهيز از آن دسته اشکال مبارزاتی-سازمانی که در دهه های چهل و پنجاه و شصت خورشيدی به آسيب های جدی در بدنه ی سازمان های ملی و دمکرات انجاميد، بکارگيری همه ی شيوه های مبارزاتی که "از پشتيبانی توده ها برخوردارند" و "به راستی" جنبش را شتاب می بخشند، شناسايی و "فلج" نمودن گام به گامِ مهمترين و کليدی ترين گلوگاه های "نظام" بويژه با همکاری و همراهی کارگران و کارمندان و مزدبگيران پايينی، و نيز، پايبندی همه سويه به برنامه های "مطالبه محور" به مثابه ی سنگ-بنایِ همکاری "عملی" نيروهای گوناگون ملی و دمکرات در مراحل "مشخص". می توان انتظار داشت، که نيروهای ملی و دمکراتِ "نامطلوب" –هم چنان که در سده های گذشته شاهدش بوديم- با ياری "دست های پنهان" داخلی و خارجی (به گفته ی احمد کسروی)، و در کوران نبردهایِ آينده، پيشتر و بيشتر، زير ضربه قرار گيرند، تا در موزاييک سياسی آينده، نقش کمتری بازی کنند. بنابراين، از هم اکنون می بايست کار گستره تر و ژرفتر را، با هشيواری گسترده تر و ژرفتر، همراه و همکام کرد.
از ديدگاه نگارنده، آماج رويکردهای های همه سويه و مبتکرانه ی نوين، می تواند بويژه ناتوان ساختن سه پايه ی "نظام طالبانی-ولايی" باشد: نخست، نهادهای اقتصادیِ در پيوند با سپاهيان، دوم، سامانه های وابسته به بنياد-موقوفه خواران دولتی و نيمه دولتی، و سوم، برجسته ترين ارگان ها و يکان های نزديک به بازرگانان انگلی-وارداتیِ برزگ. اين برش را، می شود برش "سنگربندی گسترده تر" ناميد. به ديگر سخن، پيوند زدن جنبش های خيابانی (يا "خيابان های رشگ برانگيز ايرانی") به يکان های تعيين کننده ی اقتصادی (يا ستادهای "رشگ برانگيز" دادخواهی)، و تدارک برای "خشکاندن" منابع مالی کودتاگران و دستياران جهانی آنان، که ناآشکار و آشکار و گام به گام، در پی تحميل شرايطی همانند افغانستان و عراق، به ايران اند. بنابراين بجاست، ادامه ی شرايط کنونی را برای "سودجويانِ" درون و برون مرز، با بهره گيری از همه ی رويکردهای "مورد پشتيبانی مردم"، "غير سودآور" کرد.
در برش نوين، بخش مردمی خيزش که می خواهد چيرگی بر واپس ماندگی استعماری و نواستعماری را، با کوشش برای نوزايی تاريخی-فرهنگی در هم آميزد، در برابر آزمونی جدی تر قرار گرفته است.
آگاهی (و از آن ميان، "خيزش انديشه ای" و"نوگرايی خردگرايانه و دادخواهانه") و هشياری و کارايی توده ها، تضمينی است برای پيروزی شتابان جنبش، و ايجاد "دگرگونی های ريشه ای". در اين برش نکوست که کار "روشنگرانه" و "خرافه ستيزانه" را هزار هزار چندان کنيم، و آن را "بی گسست" پی گيريم.
ناآگاهی (و از آن ميان، سنت گرايی و واپس گرايی) و ناهشياری و ناکارايی اما، به گمان بسيار می تواند سه پيامد داشته باشد. پيامد احتمالی نخستين، سازش ميان "بالايی ها" و "ميانی ها" و بازخوانیِ "شکست اصلاحات نخستين" است. پيامد محتمل دوم، می تواند فرسايشی شدن جنبش و تداوم درازگاه بحران مانند دوران مشروطه و جنبش نفت و درهم شکستن نهايی آن باشد. سومين و ناگوارترين گمانه زنی، تنش و يا جنگی است که بازندگان آن، مردم ما و منطقه و جهان اند، و برندگان آن، سودجويان و تندروان درون و برون مرز. شوربختانه، بحران جهانی، زمينه های مناسب تری برای بروز اين گونه تنش های خونين و خانمان سوز فراهم ساخته است. رويکردهای ماه های گذشته در ايران اما، عليرغم سنگلاخ های راه و سرکوب های خونين، نشان داده اند که توده ها هنوز اين توان را دارند که شتابان بر "طالبان حاکم" در ايران چيره شوند، و کشور را از گزند ترفندهای استعماری و نواستعماری، و از آن ميان جنگ های تحميلی، و نيز، تکرار شکست های سه گانه ی صد سال گذشته (انقلاب مشروطه و جنبش نفت و انقلاب بهمن)، در امان دارند.
.

بخشی تيره از تاريخ کنونی ايران
برگرفته از نشريه ی کانون نويسندگان آلمان " فا اس" در شمال آلمان، برگردان م. پيمان

"پايان شب سيه سپيد است"
نظامی گنجوی
با اين اميدِ شاعر ايرانی، نظامی، ارزيابی کوتاهی عرضه می کنم از بخشی تيره از تاريخ کنونی ايران، زير زمامداری روحانيت اسلامی.

شرايط کنونی ايران آنگاه روشن تر شکافته می شود، که تغييرات طولانی پس از پايه گذاری جمهوری اسلامی، و جنگ ايران و عراق در مرکز تحليل قرار گيرند.
جنگ ايران و عراق که از طزف ديکتاتور عراق صدام حسين شروع شد، از ۲۲ دسامبر ۱۹۸۰ تا ۲۰ آگوست ۱۹۸۸ به درازا انجاميد. اين درگيری، بدون داشتن فاتحی، توسط آتش بس به پايان رسيد و خسارت های فراوانی به هر دو طرف وارد کرد. در اين درگيری خونين، می توان ۲۴ ماه مه ۱۹۸۲ را، نه تنها به مثابه ی نقطه ی چرخش جنگ، بلکه هم چنين نقطه ی چرخش در تاريخ جوان ايران ارزيابی کرد.
در اين روز، شهر مرزی مهم خرمشهر توسط يکان های ايران پس گرفته شد، و کمی پس از آن، سربازان ايرانی برای نخستين بار مرزهای عراق را گشودند. به دنبال آن، عربستان سعودی طرح صلحی را پيشنهاد نمود، که برای ايران خسارت جنگی به ميزان هفتاد ميليارد دلار در نظر گرفته بود.
اين، می توانست نقطه ی پايان جنگ باشد.
عراق از اين طرح پشتيبانی نمود. تندروان اسلامی، از سوی ديگر، آن را رد کردند. بنيادگرايان می گفتند هدف آنان "آزاد سازی" شهرهای شيعه ی جنوب عراق است. در حقيقت امر اما، هواداران خمينی، با انحراف افکار عمومی ايران، و ادامه ی جنگ، موقعيت سياسی و اقتصادی خود را محکم می نمودند.
پس از جنگ تا امروز، ما شاهد يک پروسه ی بی گسست در قدرت گيری سياسی-اقتصادی پاسداران-بسيجی های مافيايی، روحانيون بيشتر فاسد و دولتی، و بويژه تجار و واردکنندگان بازاریِِ سنتا توانمند، در ايران هستيم. اين نيروها دست در دست هم داشته و گام به گام همه ی موقعيت های کليدی ايران را در دست گرفته اند. آن ها مشترکا يک امپراطوری را پايه گذاری کرده اند، که نزديک به هشتاد درصد اقتصاد وارداتی ايران را زير کنترل دارد، اقتصادی که، برای کشور فقری چهل درصدی، و بيکاری بيست درصدی را موجب شده است.
می توان اين سه گروه – پاسداران-بسيجی ها، روحانی ها، و تجار بزرگ- را برندگان واقعی جنگ ايران و عراق ارزيابی کرد. بنا به داده های يکی از وزرای دولت موقت، اين نيروها در جريان جنگ نزديک به هفتاد ميليارد دلار "زير ميزی" به جيب زده بودند.
در متن اين رويدادها، پس از ردِ طرح صلح از سوی بنيادگرايان اسلامی، جنگ زبانه کشيد. با نابودسازی گسترده، طرف های جنگ می خواستند مخالف را از نظر اقتصادی نيز از پای درآورند. تنش ها از هر دو سو باز هم بيشتر دامنه گرفتند و درگيری های متقابل به درازا انجاميدند، آن هم بدون اينکه يک طرف، براستی بر ديگری "پيروز" شود.

پيروزمندان واقعی جنگ

در پنج ساله ی آغاز جنگ، از طرف قدرت های جهانی اقدامات جدی صلح جويانه صورت نگرفت. دلايل آن روشن بود: کنسرن های نظامی، پيروزمندان جهانی جنگ، امکان ادامه ی تنش ها را فراهم ساخته بودند.
داده هايی در اين زمينه: سال ۱۹۸۴ عراق به بزرگترين واردکننده ی ابزار جنگی در جهان تبديل شد و تسليحاتی به ميزان نزديک به چهار ميليارد دلار وارد کرد. تنها ميان سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ نزديک به ۲۴ ميليارد دلار تسليحات جنگی به عراق فروخته شد. ايران در همين برش، وارداتی نظامی در مرز ۶ ميليارد دلار داشت (نگارنده: در آغاز جنگ از انبار تسليحاتی دوران شاه، بيشتر استفاده می شد). نتايج اقتصادی نظاميگری در هر دو سو، سرسام آور بود. عراق نزديک به ۶۰ درصد، و ايران در مزر ۴۰ درصد از بودجه ی خود را به جنگ اختصاص داد.
زيان های ساختاری و صنعتی، برای ايران بيش از ۶۰۰ ميليارد دلار، و برای عراق بيشتر از ۴۰۰ ميليارد دلار هزينه داشتند. مقايسه ای در اين زمينه: تمامی درآمدهای نفتی هر دو کشور از آغاز استخراج نفت، ايران از سال ۱۹۱۹ و عراق از سال ۱۹۳۱، تا سال ۱۹۸۸ تنها نزديک به ۴۰۰ ميليارد دلار بود.
خسارت های اقتصادی ايران پس از رد طرح صلح عربستان از سوی بنيادگرايان اسلامی، نزديک به ۴۰۰ ميليارد دلار گمانه زنی می شود.
تخمين ها پيرامون شمار کشته های جنگ ايران و عراق گوناگون اند و ميان چهارصد هزار تا يک ميليون تن نوسان می کنند. به هر حال، اين جنگ پس از دو جنگ جهانی، جنگ کره، و جنگ وينتام، پرکشته ترين درگيری نظامی سده ی بيست شناخته می شود.
اين جنگ گويا می بايست از توان بنيادگرايان اسلامی بکاهد. با نگاهی به گذشته اما، روشن می شود که جنگِ دامن زده شده از سوی کنسرن های نظامی، بويژه بنيادگرايان اسلامی، همانا سه گروه بالايی، و نيز اقتصاد وارداتی ايران را تقويت کرده است. تنها در ده ماهه ی اول سال گذشته ی ايرانی، رژيم ملايان کسری تراز بازرگانی خارجی در مرز پنجاه ميليارد دلار بر جای گذاشت، بدون در نظر گرفتن درآمدهای نفتی.
بويژه در آغاز جنگ، مردم ايران به پشتيبانی از زمامداران تازه روی آوردند. آن چه که در آعاز انقلاب هنوز مورد مشاجره بود. سپس در طول جنگ، بنيادگرايان، خشن تر با مخالفين داخلی برخورد نمودند. در اين روند، تمامی سازمان ها و حزب های اپوزيسيون ممنوع شدند. نقظه ی اوج سرکوب، کشتار پنج هزار تا ده هزار نفر از زندانيان سياسی، با تاييد خمينی، کمی پيش از پايان جنگ بود.
عليرغم اعتراض های مهاجران سياسی در برون مرز، اين رويداد که به درستی از سوی اپوزيسيون "فاجعه ی ملی" ناميده شد، در رسانه های غربی بازتاب چندانی نيافت. اينجا منافع اقتصادی در بازسازی ايران پس از پايان جنگ، و در پيوند با آن، به دست آوردن قراردادهای ميليارد دلاری، نقش بازی می کردند.
تنگناهای سياسی-اقتصادی ايران در طول جنگ و پس از آن، به ايجاد صنايع نظامی ای انجاميد که امروز توليد سيستم های نظامی گسترده در زمينه های گوناگون، پيامد آن است. اين بخش به طور عمده زير کنترل سپاه پاسداران است. همزمان با اين نظامی گری، مخالفينِ تندروان زندانی می شوند، مورد آزار قرار می گيرند، و شماری نيز زير شکنجه کشته می شوند.

آغاز پايان حکومت بنيادگرايان

بر عليه اين دگرگونی های منفی، همواره اعتراض های گوناگونی در ايران صورت می گرفت. نخستين مقاومت مهم از سوی سازمان ها و حزب های گوناگون، در آغاز انقلاب و در طول جنک به خون کشيده شد. نظريه پرداز اصلاح طلبان، سعيد حجاريان، که در دادگاه های نمايشی تهران به محاکمه کشيده شد، در آن زمان، به قدرت رسيدنِ رفسنجانی، پر نفوذترين بنگاهدار قدرت در جمهوری اسلامی را، کودتا خوانده بود.
دومين جنبش مهم برای پايان دادن به قدرت انحصاری بنيادگرايان، با رييس جمهوری خاتمی پديدار شد. اين جوشش نيز همانندِ بارِ نخستين، به خون کشانده شد. نقطه اوج سرکوب، قتل های زنجيره ای سياستمداران، نويسندگان و خبرنگاران در ايران و خارج از کشور (برای نمونه ميکونوس در آلمان) و نيز ضزب و شتم جنبش دانشجويی بود.
خيزش کنونی، که می توان آن را سومين جنبش اعتراضی توده ها و اپوزيسيون بر عليه زمامداران اسلامی تلقی کرد، جلوه ای است از عميق ترين بحران جمهوری، تاکنون. اين خيزش می تواند آغازی باشد برای پايان دادن به حاکميت بنيادگرايان. سه دليل برای اين پيش بينی:
نخست: شرکت گسترده ی لايه های گوناگون در اعتراض ها. در ايران، سخن از يک تا سه ميليون تظاهرکننده پس از تقلبات انتخاباتی، تنها در تهران در ميان است. با در نظر گرفتن ديگر شهرها مانند اصفهان، شيراز و مشهد، اين شمار حتی می تواند به مرز ده ميليون تن شرکت کننده در تظاهرات، رسيده باشد. اين خيزش، بزرگتر است از جنبش هايی در افريقای جنوبی، لهستان و اوکرايين، که دگرگونی های بنيادی به دنبال داشت.
دوم: سازماندهی خوب جنبش. اين خيزش بر شمارِ فراوانی از شبکه هايی با بزرگی گوناگون استوار است که از نظر فنی خوب پيوند خورده اند. بويژه جوانان در اين ميان نقش مهمی بازی می کنند.
سوم: توان برنامه ای خيزش. با ارائه ی برجسته ترين اهداف کوتاه و ميان و درازمدت از سوی "گفتمان های مطالبه محور"، جنبش اعتراضی به چنان دستاوردِ يگانه ی برنامه ای در تاريخ معاصر ايران دست يافت، که نيروهای دمکرات زيادی خود را به آن پايبند حس می کنند. اين امر نتيجه ی گفت و گو هايی بود که نزديک به يک سال به طول انجاميد، و ميان نهادها و سازمان های گوناگون موجود، با اين هدف صورت گرفت که به بحران ريشه ای در ايران، پايان داده شود.
از ديدگاه من، نه درگيری های درون دستگاه زماداری، بلکه بيشتر، رويکردهای اين بی شمار نهادهای مردمی اند که سمت و سوی دگرگونی های آينده ی ايران را تعيين خواهند کرد.
در پايان نقل قولی از اقتصاددان و برنده ی جايزه ی نوبل، پال ساموئلسون در مصاحبه با نشريه ی هفتگی "دی سايت" می آوريم، که گويای بخشی از بحران کنونی جهانی، و در باختر آسيا، غيرمستقيم بيانگر ترفندهای کنسرن های نظامی-نفتی-مالی جهانی از راه بکارگيری مشاوران "غير وابسته" است:
"اقتصاددانانی (و من می افزايم: سياستمدارانی) که درس می دهم، به همه جای دنيا می روند و کاری می کنند، که همه ی همکارانشان می کنند. آن ها آنجايی می روند که قدرت هست و پول هست. من شمار زيادی اقتصاددان می شناسم که ميليونر شده اند، چرا که در کنار کارشان، به عنوان باصطلاح مديران غيروابسته در اقتصاد آزاد عمل می کنند. آن ها اما غيروابسته نيستند. نفع شخصی آنان را به حرکت وا می دارد. اين امر روشن می کند هم چنين دگرگونی های سال های گذشته را."
Verband deutscher Schriftsteller in ver.di, Landesbezirk Nord, VS Dezember 2009/Januar 2010

دکتر بهروز آرمان
behroozarman@yahoo.com
www.b-arman.com
توجه:
کتاب خيزش ۸۸ انتشار يافت و به درخواست خوانندگان در ايران، در لينک زير به گونه پی دی اف در دسترس است
http://www.b-arman.com/html/book_khizesh.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016