دوشنبه 3 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ادامه پاورقی های "راه‌های پيش روی جنبش سبز"، مقاله اکبر گنجی

[مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]

۱۰- هانا آرنت، انقلاب، ترجمه ی عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، صص ۱۵۶-۱۵۵.
آرنت تمامی انقلاب هايی که مدل آنها انقلاب فرانسه بوده است را، حکومت ترور و وحشت مداوم خوانده و نوشته است:
"انقلاب حتماً بايد فرزندان خود را ببلعد و هر انقلاب ناگزير است در سلسله ای از انقلابهای پياپی مسير خود را تعقيب کند و در پی دشمنان آشکار، دشمنان زير نقاب "اصحاب شبهه" خواهند آمد و انقلاب به دو جناح افراطی "بخشايندگان" و "خشمگينان" منشعب خواهد شد که در واقع و "به طور عينی" برای سست کردن بنياد حکومت انقلابی دست به دست هم خواهند داد و سرانجام انقلاب را فردی در ميانه "نجات" خواهد داد که نه تنها ميانه رو نيست بلکه چپ و راست را متساوياً نابود خواهد کرد همانگونه که دانتن و ابر به دست روبسپير نابود شدند"(پيشين، صص ۸۱- ۹۰)."نه تنها در انقلاب فرانسه بلکه در همه ی انقلاب هايی که از آن الهام گرفتند، نفع مشترک در لباس دشمن مشترک ظاهر می شود. در "نظريه ی ارعاب"، از روبسپير تا لنين و استالين، فرض هميشه بر اين بوده است که نفع کل بايد خود به خود و دائماً با منافع جزيی شهروندان در ستيز باشد"(پيشين،صص ۱۱۰- ۱۰۹).
۱۱- آرنت می گويد:
"حکومت های انقلابی هم بيش و کم به حکومت های پيشين شباهت داشتند که نه از مردم بودند و نه به وسيله ی مردم اداره می شدند. در بهترين حالت حکومت هايی بودند برای مردم و در بدترين حالت غاصبانه قدرت و حاکميت را به دست افرادی می سپردند که ادعای نمايندگی مردم را داشتند ولی خويشتن را "مطلقاً مستقل از ملت" می ديدند"(آرنت، انقلاب، ص ۱۰۲). "از روزگار انقلاب فرانسه تاکنون، هميشه همين گونه احساسات بيکران سبب شده است که انقلابيون در برابر واقعيت به طور اعم و واقعيت به فردی اشخاص بالاخص سرد و بی درد شوند و بدون هيچ پشيمانی و ناآسودگی وجدان، افراد را به خاطر "اصول" يا سير تاريخ يا هدف انقلاب قربانی کنند"(پيشين، ص ۱۲۴).
انسان گمان می کند که جمله ی زير را آرنت نه درباره ی روبسپير، که درباره ی آيت الله علی خامنه ای نوشته است:
"بی اعتمادی جنون آميزی که روبسپير نسبت به ديگران و حتی نزديکترين دوستان خود احساس می کرد، نهايتاً از بدگمانی نه چندان جنون آميز و بلکه طبيعی وی نسبت به خودش سرچشمه می گرفت. مرامی که برگزيده بود او را برآن داشت که هر روز در ملاء عام نقش انسانی فسادناپذير را بازی کند و فضيلت خود را به تماشا بگذارد و لااقل هفته ای يک بار قلبش را آنگونه که درکش اجازه می داد در برابر خلق بگشايد. چنين کسی چگونه می توانست مطمئن باشد که خود وی همان رياکاری نيست که از همه بيشتر سبب وحشت او بود؟"(پيشين،صص ۱۳۴-۱۳۳).
۱۲-E.E.Rich and C. h. Wilson, dirs., Cambridge Economic History of Europe, Vol.5, The Economic Organization of Early Modern Europe (Cambridge: Cambridge University Press, 1977), 583.
۱۳- توکويل نهادهای جامعه ی مدنی را سپرها و حفاظ های ميان فرد و دولت به شمار می آورد که از حقوق افراد دفاع می کنند:
"انجمن برای مقاصد سياسی،تجاری، يا صنعتی، يا حتی مقاصد علمی و ادبی... با دفاع از حقوق خود در مقابل دست اندازيهای حکومت، آزاديهای عمومی کشور را حفظ می کند". او، "هنر انجمن کردن"، را"مادر اقدام" قلمداد می کرد. افراد از طريق گرد آمدن و تأسيس انجمن ها، خود را قدرتمند می سازند،"دولت تأسيس" می کنند،قلمرو سياسی(دولت) را مهار و کنترل می کنند. بدون اين حفاظ ها، افراد منزوی و فاقد قدرت می شوند.
Tocqueville, Democracy in America, ed. Phillips Bradley, trans. Henry Reeve, Francis Bowen, and Phillips Bradley, 2 vols.(New York: Vintage Books, 1945), 2:114, 2:342. 2:125.
۱۴- آرای گرامشی در چهاردهمين بخش با اين رژيم چه بايد کرد؟ ، زير عنوان "نقش فاعلانه ی نوانديشی دينی در گذار به دموکراسی"، توضيح داده شده است.
۱۵- ريچارد رورتی در اين خصوص گفته است:
"يک جامعه ی ليبرال آن جامعه ای است که آرمان هايش را از طريق اقناع به عمل می آورد تا از طريق زور، به وسيله ی اصلاح تا انقلاب، با رويارويی های آزاد مبتنی بر زبان گشوده جاری و ديگر رويه های متلازم با طرح های مربوط به رفتارهای جديد. اما بايد گفت که يک جامعه ی ليبرال آرمانی، آن جامعه ای است که هيچ مقصودی جز آزادی و هيچ هدفی جز رضايت خاطر از ديدن چگونگی جريان چنين رويارويی هايی و پيروی از نتايج آنها ندارد".
Richard Rorty, Contingency, Irony and Solidarity, op ,cit., p. 50.
ريچارد رورتی در جای ديگری نوشته است:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


"به نظر کسانی که با اين مفهوم نيچه موافق اند که "آخرين انسان ها" بوی بد می دهند، مسخره خواهد آمد که پيشنهاد کنيم هدف سازمان اجتماعی انسان، و تفکر اخلاقی رسيدن به آسايش باشد، ولی اين پيشنهاد به نظر ديکنز مسخره نمی آمد و به همين دليل است که ديکنز را مارکسيست ها و ساير کشيشان رياضت کش تحت عنوان "مصلح بورژوا" طرد کرده اند. اصطلاح مارکسيستی "بورژوا" معادل اصطلاح "آخرين انسان" نيچه است و شامل همه ی چيزهايی می شود که کشيش رياضت کش خواهان تطهير آنهاست. چرا که مارکسيسم همانند افلاطونيسم و هايدگريسم برای انسانها چيزی بيش از آسايش می خواهد. خواستار تغيير شکل است،تغيير شکلی بر مبنای طرح واحد جهانی؛ مارکسيست ها پيوسته آنچه را انسان نوين سوسياليستی می نامند به تصوير می کشند. ديکنز نمی خواست کسی را تغيير دهد جز از يک جنبه: او می خواست عابران خيابان را ببينند و مقصودشان را بفهمند؛ او نمی خواست مردم با زدن برچسبهای اخلاقی يکديگر را معذب سازند بلکه خواستار آن بود که متوجه همنوعان خود شوند... به رغم نداشتن هدفی بالاتر از راحتی ارتباطات انسانی، ديکنز برای رسيدن به برابری و آزادی بسيار تلاش کرد. آخرين خط نوشته ی سنگ مزار سويفت که خود سفارش نوشتن اش را داده بود:"اگر جرأت داريد از او تقليد کنيد؛ او در خدمت آزادی انسان بود". برای لوح مقبره ی ديکنز نيز کاملاً مناسب است. ولی ديکنز خدماتش را به آزادی با خشمی لجام گسيخته که سويفت به خود نسبت می داد انجام نداد، بلکه با چيزی که بورژواتر بود انجام داد- اشکهای احساساتی و آنچه ارول خشم رحيمانه می ناميد... "در اليورتويست، روزگار سخت، خانه ی متروک و دوريت کوچولو ديکنز با خشونتی بی سابقه به نهاد های انگليسی حمله کرد با اين حال توانست اين کار را بدون منفور شدن انجام دهد. بالاتر از همه اينکه خود مردمی که ديکنز به آنها حمله کرده بود چنان او را تمام و کمال جذب کردند که خود ديکنز به صورت نهادی ملی درآمد". به همين دليل من فکر می کنم اصطلاح خشم رحيمانه نزد ارول به اين معنی است: خشمی بری از شرارت است چرا که فرض را بر اين می گذارد که گناه نتيجه ی نادانی است تا رذالت و شر را به محض وقوف به آن می توان درمان کرد. اين همان خشمی است که بعدها مارتين لوترکينگ به آن اشاره کرد. ولی از نوع خشم کشيشان رياضت کش نيست چون آنان عقيده دارند که تغيير اجتماعی نوعی سازگاری دوجانبه نيست بلکه بازآفرينی است- برای اينکه اوضاع بهتر شود بايد انسان جديدی بيافرينيم... خشم آنها(کشيشان رياضت کش) رحيمانه نيست به اين معنا که هدف آنها نشان دادن فقدان فهم متقابل افراد خاص از مقصود يکديگر نيست، بلکه بيشتر، هدف آنها برملاساختن نقصانی انتولوژيک است... بخشندگی و رحمت نهفته در در خشم ديکنز و کينگ از اين فرض آنها نتيجه می شود که مردم بايد به جای توجه به بازسازی دستگاه معرفت و شناخت خود فقط به افراد آسيب ديده توجه کنند و به جزئيات درد و رنج آنها بپردازند"(ريچارد رورتی، "هايدگر و کوندرا و ديکنز، ترجمه ی يوسف اباذری، فصلنامه ی ارغنون، شماره ی ۱ ، ۱۳۷۳،صص ۲۱۰- ۲۰۸).
۱۶- کارل پوپر، جامعه ی باز و دشمنان آن، ترجمه ی عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، صص ۹۵۸- ۹۵۷ .
رورتی و پوپر کاهش درد و رنج مرده را مهمترين رکن وظيفه ی اخلاقی سياستمداران و روشنفکران به شمار می آوردند.
۱۷-Gertrude Himmelfarb. The Roads to Modernity: The British, French, and American Enlightenments. Alfred . Knopf. New York. 2004. P. 18.
۱۸-Ibid. 18- 19.
۱۹-Ibid. 51.
آيزايا برلين هم به خرد نقشی محوری در انقلاب فرانسه می دهد. می گويد:
"از قرن هجدهم فرانسه آغاز می کنيم. قرنی آراسته و فاخر که همه چيز در آن به ارامی و همواری آغاز می شود، زندگی و هنر تابع قوانين است، خرد، به طور کلی، رونق بازاری دارد، عقلانيت روی به پيشرفت نهاده، کليسا عقب می نشيند، هر آنچه غير عقلانی است در برابر حملات فيلسوفان فرانسوی سپر می اندازد. دوران، دوران صلح و آرامش است، دوران بناهای فاخر مجلل، دوران اعتقاد به اين که می توان امور انسانی، فعاليت هنری، اخلاقيات، سياست و فلسفه را تابع خردی جهانشمول کرد...بی ترديد آن اصولی که الهام بخش هواداران انقلاب فرانسه بود اصولی برخاسته از خرد جهانشمول، نظم و عدالت بود و به هيچ روی با حس يکتايی، خودکاوی عميق عاطفی، حس تفاوت چيزها، عدم شباهت به جای شباهت، يعنی کيفياتی که ملازم با جنبش رومانتيک است، پيوند نداشت... آن روسويی که الهام بخش افکار روبسپير بود، آن روسويی که الهام بخش افکار ژاکوبن های فرانسوی بود، به گمان من همان روسويی نيست که رابطه ای آشکار با رومانتيسم داشت. آن روسو، روسويی است که قرارداد اجتماعی را نوشت، که رساله ای کلاسيک و نمونه است، رساله ای که از بازگشت به اصول آغازين و اصيل سخن می گويد، اصولی که همه ی انسان ها در آنها مشترکند، حکمفرمايی خرد جهان شمول که مايه ی وحدت انسان هاست، در تقابل با عواطف و احساسات که آدميان را جدا می کند، فرمانروايی عدالت همگانی و صلح همگانی، در تقابل با ستيز و آشوب و اغتشاش که دل آدمی را از عقل او جدا می کند و انسان ها را به رويارويی با يکديگر می کشاند"(آيزايا برلين، ريشه های رومانتيسم، ترجمه ی عبدالله کوثری، نشر ماهی،صص۲۸- ۲۶).
برلين در کتاب آزادی و خيانت به آزادی ، شش دشمن آزادی بشر، ترجمه ی عزت الله فولادوند، روسو را به عنوان يکی از شش دشمن آزادی به شمار آورده و آرايش را نقد کرده است.
۲۰- چارلز تيلی در تعريف انقلاب گفته است:
"انقلاب يعنی تعويض قدرت در يک کشور با توسل به زور که در جريان آن حداقل دو گروه رقيب که ادعاهای حذف کننده نسبت به هم در دستيابی به قدرت دارند با هم در چالش اند، در حالی که بخش عمده ای از اتباع کشور با درخواست ها و مطالبات يکی از اين جناح ها به حمايت بر می خيزند".
او "وضعيت انقلابی" را دارای سه خصوصيت به شمار آورده است:
"يک- ظهور اشخاص منفرد و يا ائتلاف هايی که ادعاهای حذف کننده نسبت به هم در دستيابی به قدرت در کشور و يا بخش هايی از آن دارند. دو- حمايت بخش وسيعی از طبقات مردم از اين ادعاها. سه- صاحبان قدرت حاکم در وضعيتی نيستند و يا نمی خواهند که ائتلاف های جانشين و يا حمايت هواداران آنها از ادعاهايشان را سرکوب کنند"(چارلز تيلی، انقلاب های اروپايی، ۱۹۹۲- ۱۴۹۲ ، بررسی تحليلی پانصد سال تاريخ سياسی اروپا، آموزه های انقلاب، ترجمه ی بهاءالدين بازرگانی گيلانی، انتشارات کوير، ص ۹۸).
تيلی "نتايج انقلابی" را هم دارای چهار خصوصيت ذکر کرده است:
"يک- افراد جامعه به ضديت با رژيم روی می آورند. دو- ائتلاف های انقلابی صاحب نيروهای مسلح رژيم می شوند. سه- نيروهای مسلح رژيم بی طرفی خود را اعلام و يا به نيروهای مخالف می پيوندند. چهار- اعضای ائتلاف های انقلابی قدرت دستگاه حکومتی را به دست می گيرند"(پيشين، همان).
به نظر تيلی، اگر يک يا چند شرط از شرايط سه گانه ی زير محقق شود، وضعيت انقلابی پديدار خواهد شد:
"اولاً: زمانی که مغايرت بين مطالبات حکومت از شهروندان به خوبی سازمان يافته اش با آنچه که حکومت توانسته چنين مطالباتی را از مردم اخذ کند به طور عميق و آشکاری تشديد شده باشد؛ ثانياً: زمانی که مطالبات حکومت از مردم هويت جمعی آنان را در معرض مخاطره قرار داده و يا حقوق مرتبط به چنين هويتی را مخدوش ساخته باشد؛ و ثالثاً: زمانی که سيطره ی حکومت به واسطه ی مبارزه جويی رقيبان قدرتمند به شدت تضعيف شده باشد"(تيلی، انقلاب های اروپايی، صص ۴۰۹- ۴۰۸).
۲۱- ريچارد رورتی، پيشامد،بازی، و همبستگی، ترجمه ی پيام يزدانخواه، نشر مرکز، ص ۱۴۵.
۲۲- درباره ی تحريم اقتصادی، به خصوص در مقاله ی زير بحث شده است:
با اين رژيم چه بايد کرد؟(۱۵). "دموکراسی خواهی و تحريم اقتصادی".
۳۲- توکويل در اين خصوص گفته است:
"انقلاب ها هميشه در اثر سقوط تدريجی از حالت بد به حالت بدتر شکل نمی گيرد. مردمی که با شکيبايی و تقريباً ناآگاهانه ستم طاقت فرسايی را تحمل کرده اند اغلب در لحظه ای که احساس کنند فشار بر آن ها کم شده است طغيان می کنند. نظام سياسی ای که در اثر انقلاب سرنگون می شود معمولاً همراه با بهبودی در زندگی مردمی است که درست پيش از انقلاب زندگی می کرده اند... بدبختی هايی که با شکيبايی تحمل می شوند، زمانی که راه فراری برای آن ها مطرح می شود، ديگر آن بدبختی ها که اجتناب ناپذير به نظر می رسيدند تحمل ناپذير می شوند".
A. De Tocqueville, The Old Regime and the French Revolution (trans. By John Bonner), N. Y. :Harper & Bros., 1856, p. 214. The Stuart Gilbert translation, Garden City: Doubleday & Co., Inc., 1955. Pp. 176- 177.
۲۴- آمارتياسن، اقتصاد دان هندی، برنده ی نوبل اقتصاد بخاطر تحقيقات در خصوص فقر، استدلال معکوسی در اين زمينه ارائه کرده است. به گفته ی او "قحطی در دموکراسی روی نمی دهد"(ص۱۶۵)، قحطی و فقر گسترده متعلق به نظام های استبدادی است:
"هرگز در هيچ کشور آزاد برخوردار از دولت دموکراتيک و مطبوعات آزاد، هيچ نوع قحطی مهمی روی نداده است...قحطی هرگز در هيچ کشوری مستقل، در کشوری که مرتباً در آن انتخابات انجام می شود، در کشوری که دارای احزاب مخالف است که می توانند علناً انتقاد کنند و اجازه می دهد که روزنامه ها آزادانه گزارش دهند و منطق سياست های دولت را فارغ از سانسور گسترده، زير سوال ببرند مشاهده نشده است"(آمارتياسن، توسعه يعنی آزادی،ترجمه ی محمد سعيد نوری نائينی، نشر نی، ص ۲۸۰). دموکراسی و آزادی به طور ابزاری و اساسی با فقر و قحطی ارتباط دارند: "اول، حمايت در مقابل گرسنگی، بيماری های مسری و همه گير و محروميت شديد و ناگهانی خود نوعی اعتلای فرصت زندگی امن و مطلوب است. از اين نظر، پيشگيری از بحران های مخرب جزيی جدايی ناپذير از آزادی هايی است که مردم برای آن ارزش قائل اند. دوم، فرايند پيشگيری از قحطی و ساير بحران ها را می توان با استفاده از آزادی های ابزاری مانند فرصت بحث های آزاد، بررسی های عام، سياست های انتخاباتی و رسانه های سانسور نشده تقويت و کمک کرد. مثلاً، فضای سياسی باز و انتقاد پذير در يک کشور، تمام دولت های وقت را مجبور به اتخاذ روش های موثر و به هنگام در پيشگيری از قحطی ها می کند، اقدامی که تحت ترتيبات غير دموکراتيک اتفاق نيفتاد، نه در چين و کامبوج و اتيوبی و سومالی در گذشته و نه در کره ی شمالی و سودان در حال حاضر"(پيشين،ص ۳۲۰).
۲۵- در خصوص حمله ی نظامی به ايران در سال های گذشته بارها سخن گفته ام. از اين رو نيازی به تکرار آن سخنان وجود ندارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016